داستان کودکانه 😍🌹
برای کودکانِ نازنین 👶🌸
ومامان های مهربون 😊👌
#داستان_کودکانه 👶
صندلی بزرگتر 😊🌹
🖋🖊فرجام پور
عصر یک روز ِ پائیزی بود.
زهرا داشت توی حیاط بازی می کرد.
سماور کوچکش را گذاشته بود .و برای عروسک هایش چای دم می کرد.
چند تا جعبه کوچک وبزرگ گذاشته بود .مثلِ صندلی.📦
تا عروسک هایش را روی انها بنشاند.
🎎
عروسکِ خرسی بقیه عروسک ها را هول داد وامد جلو .🐻
وگفت:من باید روی صندلی بزرگتر باشم
عروسک خرگوشی گفت:نه خیر من باید بالاتر بشینم.🐰
زهرا که خنده اش گرفته بود .
گفت: چرا دعوا می کنید؟
عروسکِ خرسی گفت :اخه من بزرگترم.
در همین موقع
در حیاط باز شد.
بابا با بسته های خرید وارد حیاط شد.
زهرا بدو بدو به سمتِ بابا رفت.
گفت:سلام باباجون خسته نباشید.
بابا گفت:سلام دختر گلم شما هم خسته نباشی.
بعد بابا نشست وبسته هارا زمین گذاشت .
زهرارا بغل کرد وبوسید .
بعد
یکی از بسته هارا به زهرا داد.
زهرا
وقتی بسته را گرفت .از بابا تشکر کردو
دستِ بابارا بوسید وگفت:باباجون خیلی دوستت دارم.
وبابا با لبخند گفت:منم دوستت دارم عزیزم.
وبعد رفت.
زهرا برگشت پیشِ عروسکها .
هنوز داشتند سرِ صندلی بزرگتر دعوا می کردند.
خرسِ عروسکی گفت:می شه بسته را باز کنی؟
وزهرا بسته را باز کرد.
بله یک عروسک بزرگ وقشنگ حتی از خرسِ عروسکی هم بزرگتر.🐻
وزهرا عروسکش را چون بزرگتر بود .روی صندلی بزرگتر نشاند.
بعد گفت :
همیشه بزرگترها باید جای بهتر بنشینند.✅
همه عروسکها به عروسک جدید سلام دادند و خوش امد گفتند.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
من با دل و سر آیم ونانم زتو گیرم
نوشم مِی و نامت به نکویی بسرایم
چون هست دِل و یادم به تو ای یارِ غمخوار
هستم به تو مشتاق و به وصلت امیدوار
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
شبتون آرام
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
ياد خـدا
آرام بخش دلهاست...
روزت را متبرک كن
با نام و ياد خدا
خـدا صداى
بندهايش را دوست دارد
الهی به امید تو💚
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#خانواده_متعالی 3 #جلسه_هفدهم 👇👇
ریپلی به جلسه قبل 👆🌸