🤔شناخت دقیق طبع و مزاج
به شما کمک می کند تا با همسرتان رفتار مناسب تری داشته باشید.
حتما باید خصوصیات هر طبع را که قبلا ذکر کردیم
با دقت مطالعه کنید و بعد رفتار صحیح با فرد را بیاموزید.
⁉️#سوال
به نظر شما با فرد مغرور و لجباز چطور باید رفتار کرد⁉️
آیا پاسح لجبازی، لجبازی است⁉️
آیا فرد مغرور را باید خرد کرد⁉️
چه کار کنیم که بتوانیم در کنار چنین افرادی با حفظ ارامش زندگی کنیم⁉️
پاسخها و سوالهاتون را می تونید برای ادمین بفرستید👇
@asheqemola
یا ناشناس 👇
لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅
لینک ناشناس👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
🔺عزیزان دقت کنید
این دو صفت در وجود همه ما هست.
قبلا هم عرض کردیم
کل تلاش ما در زندگی باید
در مسیر رشد کردن باشد
🔸در این مسیر باید
تلاش کنیم
تمایلاتمان را مدیریت کنیم✅
پس ابتدا تمایلات را به خوبی بشناسیم و بررسی کنیم
و
بعد از هر کدام در موقعیت مناسب و به طور صحیح به کار ببریم👌
🔸طبع و مزاج و ...
همه و همه مایه امتحان ماست.
حواسمان جمع باشد✅
نباید به این بهانه که مثلا فلان طبع یا مزاج را داریم
پس برخی رفتار یا کردارمان ذاتی است،
هر کاری دلمان خواست کنیم❌
🔺اتفاقا باید
حواسمان را بیشتر جمع کنیم
و مطالبی که می اموزیم ابتدا برای خودمان به کار ببریم.
تا خودسازی نداشته باشیم
نمی توانیم بر روی دیگران هم اثر مثبت بگذاریم✅
علیکم انفسکم
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_139
امید عکس را نزدیک تر برد و گفت:"درسته! ولی نمی دونم چرا اینها برام آشنا هستند. انگار قبلا دیدمشون"
محسن خندید و گفت:"خب من که کپی بابام هستم. هر روز داری من رو می بینی. اون یکی هم که احمدآقاست، شب تا صبح کنارشی. سومی هم که محمدِ برادر احمدآقا. شبیه برادرشه دیگه. معلومه که باید برات آشنا باشند."
امید سری تکون داد وگفت:"نه انگار باهاشون زندگی کردم. خیلی عجیبه. ولی برام آشناهستند."
محسن سرش را جلو آورد و به عکس نگاه کرد و گفت:"آخه مهندس جان؛ این عکس برای سالها پیشه. توکجا بودی؟"
امید همچنان خیره به عکس بود.
دستش را به طرف محسن گرفت و گفت:" راست می گی. به خاطر شباهتت به پدرته که قیافه اش برام آشناست."
ولی خودش خوب می دانست که یک حسِ دیگری نسبت به مردان درونِ عکس داشت. حسی فراتر از شباهت ظاهری.
حسی شبیه یک آشنا. یک دوست.
اما چرا؟
آماده رفتن شده بود که گوشی اش را روشن کرد. چندین پیام و تماس از سوی مادرش.
خوب می دانست که چه کار دارد. مثلِ همیشه نگران بود که دیر نکند و روی حرفِ پدرش حرفی نزند.
با حرص نفسش را بیرون داد و دوباره گوشی را خاموش کرد.
نه توان مقابله با پدرش را داشت.
نه می توانست اجازه دهد که کسی اورا از عشقش. تنها امیدش، جدا کند.
رفتنِ به خانه برابر بود با تن دادنِ به ازدواجی ناخواسته.
دیگر نمی توانست این همه ظلم را بپذیرد.
هر چه می خواهد بشود، ولی جانش فقط و فقط کنارِ عشقش باشد وآرام بگیرد.
چشمانش را بست و کتش را پوشید.
محسن که وضو گرفته بود. آماده نماز شد.
امید گفت:"منتظرت می مونم."
محسن در حالیکه آستین هایش را پائین می کشید گفت:"نه شما برو. معطلِ من نشو."
امید گفت:" مگه بیمارستان نمیای؟ باهم می ریم. تعارف نکن. احمد آقا منتظرته."
از اتاق بیرون رفت و محسن را با سجاده اش تنها گذاشت.
وارد آسانسور شد و دگمه را زد. به سراغ اتومبیلش رفت. هر چه جیب هایش را گشت، سوییچش نبود. مجبور شد برگردد.
از آسانسور بیرون آمد و وارد اتاق شد.
صدای ذکر و نماز محسن به جانش نشست.
جلوی در ایستاد. چقدر آرام و زیبا نماز می خواند.
چشمانش را بست. "این آدم ها چه کاره اند؟ چرا اینقدر آرام هستند؟"
آهی کشید و آرام به سمتِ میز رفت. سوئچ را برداشت.
دوباره نماز خواندن محسن را دید زد.
سر به مهر گذاشته بود. "الهی العفو " می گفت. خواست برود که صدای محسن را شنید، "خدایا راضی ام به رضای خودت. ولی مثلِ پدرم به من هم لطف کن و عاقبتم را ختم به شهادت کن."
با شنیدنِ این حرف، چشمهایش از تعجب گِرد شد."بی شک او هم دیوانه است. مثل احمدآقا. چه حرف بی خودی است که می زند؟"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_140
هنوز مبهوتِ حرفی بود که شنید، که محسن سر از سجده برداشت.
با سرعت از اتاق بیرون رفت و وارد آسانسور شد.
هیچ جوری نمی توانست این دعای محسن را هضم کند.
روی صندلی اتومبیل نشست و سرش را به صندلی تکیه داد و چشمانش را بست.
صدای محسن اورا به خودش آورد.
"ببخشید مهندس معطل شدی. نمی شه از لذت نماز اول وقت گذشت."
امید چشمانش را باز کرد و گفت:" اشکال نداره."
هنوز راه نیفتاده بودند که صدای گوشی محسن بلند شد. نگاهی به صفحه گوشی اندخت و تماس را وصل کرد:"بله بفرمایید... خودم هستم... اِه شرمنده نشناختم... بله.. اتفاقا داریم میایم پیش شما... چشم حتما.. امری باشه.. خدا نگهدار."
تماس را قطع کرد وبا لبخند رو به امید گفت:"چقدر مردِ نازنینیه این احمد آقا.
شماره من رو از خواهرم گرفته. راستی چرا گوشیت خاموشه؟ می گه هر چی تماس می گیریم امید گوشیش خاموشه."
امید آهی کشید و گفت:"حالا با من چه کار داشت؟"
محسن گفت:"نمی دونم! چیزی نگفت. به هر حال ما که داریم می ریم پیشش."
امید گفت:" بله درسته."
اما نگران و دل آشوب بود. اینکه چه خواهد شد؟ چطور باید امشب را بگذراند؟
بعد چی؟ چطور دوباره به خانه برگردد؟ بعد از مقابله با خواستِ پدرش؛ قطعا دیگر جایی در آن خانه نخواهد داشت. حتی مادرش هم نمی توانست کاری برایش انجام دهد.
دندان هایش را با حرص روی هم فشرد.
محسن که متوجه ناآرامی اش شده بود.
با خنده گفت:"خوش به حالت که شبها کنارِ احمد آقایی. حتما کلی صفا می کنی؟ اصلا از دیشب تا حالا احساس می کنم به پدرم نزدیک شدم. من که خیلی کوچیک بودم. یعنی من و خواهرم مریم، دوقلو هستیم. شاید اون موقع یک سال هم نداشتیم. که بابا رفت. هیچی ازش یادم نمیاد. ولی احمدآقا را که دیدم؛ حس کردم پدرمه. "
بعد آهی کشید و اشک در چشمش حلقه زد.
ادامه داد:"امید جان؛ بی پدری و یتیمی خیلی سخته. مادرم خیلی رنج کشید تا مارو بزرگ کرد. اما یک بار هم خم به ابرو نیاورد. حتی الان با این همه درد و رنج، یک بار شکایت نمی کنه. می گه همه این ها امتحانات الهیه.
خدا می خواد مارو امتحان کنه. باید صبور باشیم. تا توی امتحان رد نشیم.
من هم قبول دارم؛ ولی دلم براش می سوزه. یه روز خوش نداشته. اما خودش می گه نه؛ من خوشبختم. خیلی خوش بودم با پدرتون. الان با شما خوشم. ولی می دونم که
خیلی سخته خیلی سخت. البته برای من نه. می دونم بابا راه حق رفته و به قول مامانم توی امتحانش شاگرد اول شده.
ولی مامانم دیگه توان نداره."
سرش را زیر انداخت وآرام اشکش را با انگشتش پاک کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
السلام علیک یا فاطمه الزهرا(علیها السلام)
#نذر_فرهنگی💐
#تربیت_جنسی فرزندان را از چه سنی شروع کنیم⁉️
دوره #اسرار_تربیت_جنسی
برای داشتن زندگی توام با آرامش و فرزندانی سالم🤗
سر فصل ها
🔺تربیت جنسی چیست؟
🔺تربیت جنسی و خود مراقبتی کودک و نوجوان
🔺تعریف سازمان بهداشت جهانی
🔺پیش شرط های اموزش
🔺چطور برای فرزندم قابل اعتماد باشم؟
🔺به سوالات فرزندان مان چطور پاسخ بدهیم؟
🔺مراحل رشد جنسی کودکان
🔺چگونگی حمام رفتن فرزند
🔺دایره امنیت کودک
🔺درمان خود ارضایی کودکان
🔺رفتار صحیح والدین در مقابل فرزندان
🔺دوران بلوغ
🔺بهداشت بلوغ
و
🔺 اصلاح مزاج دوران بلوغ
با تدریس و پشتیبانی و پاسخگویی خانم فرجام پور، مشاور خانواده و تربیت فرزند.✅
#ثبت_نام👇
#چهارشنبه، ۱۳ دی ماه، روز میلاد حضرت زهرا(علیها سلام)
با #تخفیف ۷۰/۰، فقط روز مادر.
تقدیم به همه مادران💐
برای دریافت لینک وارد شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اگر سلامت جنسی و روانی فرزندانتان برایتان مهم است حتما ثبت نام کنید👌