#دلبرانه😍💞
کنار تو
هر لحظه گَويم به خويش؛
كه خوشبختی بیكران با من است❤️😍
#فریدون_مشیری
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_143
خاله زری دوباره گفت:"امید جان بریم. دیر می شه مامانت نگرانه."
امید آهی کشید وگفت:"پس احمد آقا چی؟."
علی خندید و گفت:"بیا برو جوون من هستم. نگاه به پام نکن که بسته بندیش کردند. می تونم یه کارهایی کنم. "
احمدآقا گفت:"برو پسرم. من کاری باهات ندارم. ولی اگه دوست داشتی برگرد پیش خودم."
امید دیگر چاره ای جز رفتن نداشت.
با نگرانی نگاهی به زهرا انداخت و گفت:"باشه بریم. ولی فقط به خاطر مامانم و شماها."
خاله زری دستش را روی شانه امید زد و گفت:"ماشاءالله مردی هستی خاله جان. ان شاءالله که خوشبخت بشی."
و او نمی دانست که امید خوشبختی را فقط در کنار زهرا بودن می داند و بس.
همین موقع محسن یا اللهی گفت و وارد شد. احمدآقا گفت:" خب آقا محسن هم فعلا هست. خیلی باهاش حرف دارم. اگه بخواد بره هم نمی گذارم."
محسن خندید وگفت:" اختیار دارید شما تاج سرمایید. هستم در خدمتتون."
توی راه مادر بزرگ و خاله زری از وضعیت احمدآقا صحبت می کردند. زینب و زهرا ساکت بودند.
اما امید در دلش غوغایی بود.
نه گوشش می شنید و نه می فهمید.
بعد از رساندنِ آنها، به سمت خانه رفت.
هوا دیگر تاریک شده بود که رسید.
وارد باع که شد، نگاهی به اطراف انداخت از اتومبیل پدر خبری نبود. نفس راحتی کشید. وارد ساختمان که شد، عطر گل های تازه مشامش را نوازش کرد.
روی میز گلدانی بزرگ پر از گل های رز سرخ بود. لبخندی زد. نفس عمیقی کشید.
این گل ها همیشه یاد آور خاطراتش با زهرا بود.
پا روی اولین پله گذاشت که صدای مادرش را از آشپزخانه شنید.
به سمتش برگشت.
مادر با نگرانی گفت:" ممنونم که اومدی پسرم. خواهش می کنم زودتر آماده شو. لباس هات را آماده گذاشتم."
امید فقط سری تکان داد و با سرعت بالا رفت.
حرفی برای گفتن نداشت. چه باید می گفت به مادری با قلب بیمار و نگران؟
اصلا مگر اعتراض کردن؛ سودی هم داشت؟
وارد اتاق شد پخش را روشن کرد. آهنگی را پلی کرد. ولوم را بالا برد.
تا صداهای درون مغزش را نشنود.
وارد حمام شد و زیر دوش آبِ سرد رفت.
شاید آبِ سرد دوش، بتواند همه افکار آزار دهنده را ازمغزش بیرون بریزد و سرش را سبک کند.
چشمانش را بست. قطرات آبِ سرد بیرحمانه بر سرش می کوبید.
ولی هجوم افکار آزار دهنده بیشتر و بیشتر می شد.
چرا نباید به راحتی رازِ دلش را به زهرا و خانواده اش بگوید؟
چرا باید بین عقاید او و زهرا این همه فاصله باشد؟
چرا شبیه هم نیستند؟
چرا محسن شبیه زهراست؟
راستی اگر آن ها از محسن خوششان بیاید؟
اگر محسن از زهرا خواستگاری کند؟
نه ... نه... امکان ندارد. محسن با وجود شرایط مالی بدی که دارد و بیماری مادرش موقعیت ازدواج را ندارد.
ولی اگر یک خواستگار شبیه محسن بیاید.
حتما زهرا او را به من ترجیح می دهد.
پس من چی؟
چرا کسی به خواستِ من توجه ندارد؟
مادرم که می داند در دلم چه آشوبی است چرا کاری نمی کند؟
چرا..... چرا... چرا.....؟
و صدای فریادش در فضای حمام پیچید.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_144
روبروی آینه ایستاد. مثلِ همیشه مادرش، لباس ها را مرتب و آماده گذاشته بود.
لبخندی زد و پیراهنش را پوشید. یک پیرهنِ یاسی رنگ و شلوار کرم.
لباسش را پوشید و موهایش را با سشوار حالت داد.
به خاطرِ دلِ مادرش هم که شده باید خوش تیپ و خوش لباس باشد.
گوشی اش را برداشت و شماره محسن را گرفت.
" الو... سلام... ممنون.. احمدآقا چطوره؟.. زحمت افتادی ببخشید...سعی می کنم بیام تا یکی دوساعت دیگه... یاعلی"
تماس را قطع کرد. با تعجب مکثی کرد و با خودش گفت" من باز هم گفتم یاعلی؟. یعنی چی؟.. از دستِ این محسن."
کارش که تمام شد روی تخت نشست. داغِ دلش تازه شد. باید فکری می کردخوب می دانست که حریف پدرش نمی شود. هر وقت تصمیمی می گرفت همه باید اطاعت می کردند. حتی مادرش هم کاری از دستش ساخته نبود.
پس به مادر هم امیدی نبود.
باید تا وقتِ آمدنِ مهمان ها کاری کند و راهی بیندیشد.
کاش کسی را داشته باشی که در هنگام آشفته حالی؛ که مغزت فرمان نمی برد، راهی را نشانت دهد.
کاش همراه و همفکری داشته باشی، برای لحظاتِ تصمیم گیری و انتخاب.
کاش لحظات آنقدر سخت نباشند که نتوانی راه گریزی بیابی.
ولی چاره ای نیست.
باید تنها باشی و در تنهایی غم ها را به دوش بکشی. چون کسی درکت نمی کند.
جایی که پدر؛ فقط سازِ مخالف می زند ومادر اظهار عجز، چه باید کرد؟ به که باید دل خوش داشت؟
بی کسی که نداشتنِ پدر و مادر نیست.
بی کسی نداشتنِ همراه و هم صحبت و همراز است.
روبروی آینه نشست. خیره شد به تصویرِ دورن آن. جوانی که در اوج نیروی جوانی؛ عاجز از ساختنِ آینده است.
دستی به صورتش کشید و با حرص نفسش را بیرون داد.
نگاهی به عقربه های ساعت روی دیوار انداخت.
نه.. این آخر خط نیست. باید فکری کند و چاره ای بیندیشد.
در این فرصت کوتاه.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام عزیزم
#دوره_اسرار_تربیت_جنسی کودک و نوجوان
به صورت متن و صوت است
و پشتیبانی خودم
و در کنارتون هستم ✅
و در تشخیص طبع و مزاج فرزندتان کمک تان می کنم و البته اصلاح مزاج مناسب هم براشون داریم✅
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
السلام علیک یا فاطمه الزهرا(علیها السلام)
#نذر_فرهنگی💐
#تربیت_جنسی فرزندان را از چه سنی شروع کنیم⁉️
دوره #اسرار_تربیت_جنسی
برای داشتن زندگی توام با آرامش و فرزندانی سالم🤗
سر فصل ها
🔺تربیت جنسی چیست؟
🔺تربیت جنسی و خود مراقبتی کودک و نوجوان
🔺تعریف سازمان بهداشت جهانی
🔺پیش شرط های اموزش
🔺چطور برای فرزندم قابل اعتماد باشم؟
🔺به سوالات فرزندان مان چطور پاسخ بدهیم؟
🔺مراحل رشد جنسی کودکان
🔺چگونگی حمام رفتن فرزند
🔺دایره امنیت کودک
🔺درمان خود ارضایی کودکان
🔺رفتار صحیح والدین در مقابل فرزندان
🔺دوران بلوغ
🔺بهداشت بلوغ
و
🔺 اصلاح مزاج دوران بلوغ
با تدریس و پشتیبانی و پاسخگویی خانم فرجام پور، مشاور خانواده و تربیت فرزند.✅
#ثبت_نام👇
#چهارشنبه، ۱۳ دی ماه، روز میلاد حضرت زهرا(علیها سلام)
با #تخفیف ۷۰/۰، فقط روز مادر.
تقدیم به همه مادران💐
برای دریافت لینک وارد شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اگر سلامت جنسی و روانی فرزندانتان برایتان مهم است حتما ثبت نام کنید👌
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سرفصل های دوره👆👆👆
لطفا توی گروه هاتون و برای مخاطبین تون بفرستید
عکس بگیرید و برای ادمین بفرستید تا در هزینه براتون #تخفیف در نظر بگیرند✅
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
سلام امام زمانم🌹
" سلام صبح عالیتان متعالی "
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام علی علیهالسلام فرمودند:
خودت را به داشتن نيّت خوب و مقصد زيبا عادت ده، تا در خواسته هايت موفق شوى.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
تو و افکارت، دست به دست هم به یک مقصد میروید،
با افکار منفی هیچ وقت نمی توان به سمتی مثبت حرکت کرد...
پس دریچه فکرت را باز کن
و هر چه منفی است دور بریز
و با امید به لطف و رحمت خدا در مسیر رضای او گام بردار
الهی به امید خودت💪
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490