eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
اسلام در یک مقطع خاص تاریخی خود با گروهی روبرو شد که نه اخلاص و شهامت برای ایمان آوردن داشتند و نه قدر ت و جرات بر مخالفت صریح. این گروه که قرآن از آنها به عنوان "منافق "یاد می کند و ما در فارسی از آنها تعبیر به "دو رو" یا "دو چهره" می کنیم، در صفوف مسلمانان واقعی نفوذ کرده بودند و خطر بزرگی برای اسلام و مسلمین محسوب می شدندو از آنجا که ظاهر اسلامی داشتند، غالبا شناخت آنها مشکل بود ، ولی قرآن نشانه های دقیق و زنده ا ی آنها را بیان می کندکه خط باطنی انها را مشخص می سازدوالگوئی در این زمینه به دست مسلمانان برای همه قرون و اعصار می دهد. نخست تفسیری از خود نفاق دارد می فرماید:"بعضی از مردم هستند که می گویند: به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم در حالی که ایمان ندارندو"وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ " ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص 126♦️
آنها(منا فقان) اين عمل (نفاق و دو رویی) را يك نوع زرنگى و به اصطلاح تاكتيك جالب حساب مى كنند: آنها با اين عمل مى خواهند خدا و مؤ منان را بفريبند يخادعون الله و الذين آمنوا). در حالى كه تنها خودشان را فريب مى دهند اما نمى فهمند (و ما يخدعون الا انفسهم و ما يشعرون). آنها با انحراف از راه صحيح و صراط مستقيم، عمرى را در بيراهه مى گذرانند تمام نيروها و امكانات خود را بر باد مى دهند و جز ناكامى و شكست و بدنامى و عذاب الهى بهره اى نمى گيرند. ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص 126♦️
سپس قران در آیه بعد به این واقعیت اشاره می کند که نفاق در واقع یک بیماری است. انسان سالم يك چهره بيشتر ندارد، هماهنگى كامل در ميان روح و جسم او حكمفرما است ، چرا كه ظاهر و باطن و روح و جسم همه مكمل يكديگرند اگر مؤ من است ، تمام وجود او فرياد ايمان مى كشد و اگر منحرف شود باز هم ظاهر و باطن او نشان دهنده انحراف است ، اين دوگانگى جسم و روح درد تازه و بيمارى اضافى است ، اين يك نوع تضاد و ناهماهنگى و از هم گسستگى است كه حاكم بر وجود انسان مى شود. مى گويد: در دلهاى آنها بيمارى خاصى است (فى قلوبهم مرض ). اما از آنجا كه در نظام آفرينش ، هر كس در مسيرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسير، رو به جلو مى رود، و يا به تعبير ديگر تراكم اعمال و افكار انسان در يك مسير آن را پررنگتر و راسختر مى سازد، قرآن اضافه مى كند: خداوند هم بر بيمارى آنها مى افزايد (فزادهم الله مرضا). و از آنجا كه سرمايه اصلى منافقان ، دروغ است و تا بتوانند، تناقضها را كه در زندگيشان ديده مى شود با آن توجيه كنند، در پايان آيه مى فرمايد: براى آنها عذاب اليمى است بخاطر دروغهائى كه مى گفتند (و لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون) ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص 127♦️
سپس به ويژگيهاى آنها (منافقان) اشاره مى كند كه نخستين آنها داعيه اصلاح طلبى است در حالى كه مفسد واقعى همانها هستند: هنگامى كه به آنها گفته شود در روى زمين فساد نكنيد مى گويند ما فقط اصلاح كننده ايم ! (و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون ). ما برنامه اى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشته و نداريم ! ♦️تفسیر نمونه، ج اول، صفحه 128♦️
قرآن در این آيه مى گويد: بدانيد اينها همان مفسدانند و برنامه اى جز فساد ندارند ولى خودشان هم نمى فهمند! (الا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون ). بلكه اصرار و پافشارى آنها در راه نفاق و خو گرفتن با اين برنامه هاى زشت و ننگين سبب شده كه تدريجا گمان كنند اين برنامه ها مفيد و سازنده و اصلاح طلبانه است ، و همانگونه كه سابقا نيز اشاره كرديم گناه اگر از حد بگذرد، حس تشخيص را از انسان مى گيرد، بلكه تشخيص او را واژگونه مى كند، و ناپاكى و آلودگى به صورت طبيعت ثانوى او در مى آيد. ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص128♦️
آنها(منافقان) خود را عاقل و هوشیار ومومنان را سفیه و ساده لوح و حوش باور می دانندآنجنان که قرآن می گوید:هنگامی که به آنان گفته می شود ایمان بیاورید، آنگونه که توده های مردم ایمان آورده اند می گویند: آیا ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم؟" " واذا قیل لهم امنوا کما امن الناس قالوا ا نومن کما امن السفهاء" و به این ترتیب، افراد پاکدل، حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر(ص) و محتوای تعلیمات او، سر تعظیم فرود آورده اند به سفاهت متهم می کنند و شیطنت و دورویی و نفاق را دلیل بر هوش و عقل و درایت می شمارند، آری در منطق آنها عقل، جایش را با سفاهت عوض کرده است. لذا قرآن در پاسخ آنها می گوید: «بدانید سفیهان واقعی این ها هستند اما نمی دانند» "الا انهم هم السفهاء و لکن لا یعلمون" آیا این سفاهت نیست که انسان خط زندگی خود را مشخص نکند و در میان هر گروهی به رنگ آن گروه در آید و به جای تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگی و چندگانگی را پذیرا گردد، استعداد و نیروی خود را در طریق شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمارد؟!
👇 سومین نشانه ی آنها آن است که هر روز، به رنگی در می آیند و در میان هر جمعیتی با آنها همصدا می شوند. آنچنان که قرآن می گوید: "هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات کنند می گویند ایمان آوردیم." «وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا» ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقی نداریم! "اما هنگامی که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه می روند، می گویند: ما با شماییم" ! "وَاذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ" «و اگر می بینید ما در برابر مومنان اظهار ایمان می کنیم، ما مسخره شان می کنیم» ! "إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ " ما بر افکار و اعمالشان در دل می خندیم، می خواهیم کلاه بر سرشان بگذاریم، دوست ما و محرم اسرار ما و همه چیز ما شمایید. 👇 سپس قرآن با یک لحن کوبنده و قاطع می گوید" خدا آنها را مسخره می کند" « اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ » " و خدا آنها را در طغیانشان نگه می دارد تا به کلی سرگردان شوند" « وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ » 👇 در آیه ی 16، قرآن سرنوشت آنها را (منافقان را) که سرنوشتی است بسیار غم انگیز، شوم و تاریک چنین بیان می کند " آنها کسانی هستند که در تجارتخانه ی این جهان، هدایت را با گمراهی معاوضه کرده اند" « أُولَٰئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَىٰ » به همین دلیل " تجارت آنها سودی نداشته" بلکه سرمایه را هم از کف داده اند. « فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ » " و هرگز روی هدایت را ندیده اند " « وَ مَا كَانُوا مُهْتَدِينَ »
بعد از بیان صفات و ویژگى هاى منافقان، قرآن مجید، براى مجسم ساختن وضع آنها تشبیهاتی بیان می کند: 1 ـ در مثا ل اول مى گوید: «آنها مانند کسى هستند که آتشى (در شب ظلمانى) افروخته (تا در پرتو نور آن راه را از بیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد) (مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً) «ولى همین که این شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت، خداوند آن را خاموش مى سازد، و در ظلمات رهاشان مى کند، به گونه اى که چیزى را نبینند» (فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُمات لایُبْصِرُونَ) آنها فکر مى کردند، با این آتش مختصر و نور آن مى توانند با ظلمت ها به پیکار برخیزند، اما ناگهان بادى سخت بر مى خیزد و یا باران درشتى فرو مى ریزد، و یا بر اثر پایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردى و خاموشى مى گراید و بار دیگر در تاریکى وحشت زا سرگردان مى شوند. ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص 142♦️
سپس اضافه مىكند : آنها كر هستند و گنگ و نابینا ، و چون هیچیك از وسائل اصلى درك حقایق را ندارند از راهشان باز نمىگردند ( صم بكم عمى فهم لا یرجعون). آنها كر هستند و گنگ و نابينا، و چون هيچيك از وسائل اصلى درك حقايق را ندارند از راهشان باز نمى گردند (صم بكم عمى فهم لايرجعون ). چه مثال دقيق و گويائى : در زندگى انسان بيراهه ها فراوان است ، اما خط مستقيم كه به سر منزل مقصود به پيش مى رود يكى بيش نيست ، ولى خطوط انحرافى بى نهايت است ، و از آن گذشته پرده هاى ظلمت و طوفانهاى وحشتناك و حوادث گوناگون در طول اين راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغى كه از اين حوادث مصون باشد لازم است كه اين پرده هاى ظلمت را بشكافد و در برابر طوفانها مقاومت كند، و آن چيزى جز چراغ عقل و ايمان و خورشيد وحى نيست . مختصر شعله اى كه انسان ، موقتا مى افروزد چه كارى در اين راه طولانى و پر از طوفان از آن ساخته است ؟! منافقان با انتخاب راه نفاق چنين مى پنداشتند كه مى توانند در همه حال موقعيت خويش را حفظ كنند و از هر خطر احتمالى مصون بمانند، از منافعى كه به دو طرف مى رسد، استفاده كرده و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤ منان پيروز شوند در صف مؤ منان ، و اگر غلبه با كافران باشد با آنها باشند. آنها خود را افرادى زيرك و باهوش مى پنداشته اند و در پرتو روشنائى اين شعله ضعيف و ناپايدار، مى خواستند راه زندگى خود را ادامه دهند و به نوائى برسند. اما قرآن پرده از روى كار آنها برداشت ، و دروغشان را آشكار كرد، چنانكه مى خوانيم : اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون : هنگامى كه منافقان به سراغ تو مى آيند مى گويند ما گواهى مى دهيم كه تو فرستاده خدائى ، خدا مى داند كه تو رسول او هستى ، ولى خدا گواهى مى دهد كه منافقان در اظهاراتشان دروغ مى گويند (سوره منافقون آيه 1 و 2). حتى قرآن به كفار نيز اعلام مى كند كه آنها با شما نيستند، هر وعده اى دهند عمل نخواهند كرد: الم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و لا نط فيكم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنكم و الله يشهد انهم لكاذبون لئن اخرجوا لا يخرجون معهم و لئن قوتل لاينصرونهم و لئن نصروهم ليولن الادبار ثم لا ينصرون منافقان به برادران كافر خود از اهل كتاب وعده مى دهند كه اگر شما را از مدينه بيرون كنند، ما نيز با شما خارج خواهيم شد و به حرف هيچكس درباره شما گوش نخواهيم داد، و اگر با شما بجنگند شما را يارى مى كنيم ، و لكن خداوند گواهى مى دهد كه منافقان دروغ مى گويند، اگر آنها را بيرون كنند همراه آنها خارج نخواهند شد، و اگر با آنها جنگ نمايند ياريشان نخواهند كرد، و اگر به آنها كمك كنند (درگير و دار جنگ ) پا به فرار خواهند گذاشت (و استقامت به خرج نخواهند داد) -حشر - 11 12). قابل توجه اينكه : قرآن در اينجا از جمله استوقد نارا استفاده كرده است ، يعنى آنها براى رسيدن به نور نار استفاده مى كنند آتشى كه هم دود و هم خاكستر و هم سوزش دارد، در حالى كه مؤ منان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ايمان بهره مى گيرند. منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند اما باطنشان ، نار است ، و اگر هم نورى باشد ضعيف است و كوتاه مدت . اين نور مختصر، يا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحيدى است و يا اشاره به ايمان نخستين آنها است كه بعدا بر اثر تقليدهاى كوركورانه و تعصبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها، پرده هاى ظلمانى و تاريك بر آن مى افتد، نه تنها يك ظلمت بلكه به تعبير قرآن ظلمات . و همينها است كه چشم بينا و گوش شنوا و زبان گويا را سرانجام از آنها خواهد گرفت ، چرا كه سابقا هم گفتيم ادامه راه غلط تدريجا نيروى تشخيص و درك انسان را ضعيف مى كند، تا آنجا كه گاهى حقايق را وارونه مى بيند، نيك در نظرش بد، و فرشته ديو، خودنمائى مى كند. به هر حال اين تشبيه در حقيقت ، يك واقعيت را در زمينه نفاق روشن مى سازد، و آن اينكه نفاق و دوروئى براى مدت طولانى نمى تواند مؤ ثر واقع شود ممكن است منافقان براى مدت كوتاهى از مزاياى اسلام و مصونيتهاى مؤ منان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانى با كفار نيز بهره گيرند. ولى اين امر همچون شعله ضعيف و كم دوامى كه در يك بيابان تاريك و ظلمانى در معرض وزش طوفانها است ديرى نمى پايد، و سرانجام چهره واقعى آنها آشكار مى گردد، و به جاى كسب موفقيت و محبوبيت ، منفور و مطرود خواهند شد و همانند كسى كه در بيابان راه را گم كرده و چراغ را از دست داده سرگردان مى مانند.
در مثال دوم قرآن صحنه زندگى آنها را به شكل ديگرى ترسيم مى نمايد شبى است تاريك و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مى بارد، از كرانه هاى افق برق پرنورى مى جهد، صداى غرش وحشتزا و مهيب رعد، نزديك است پرده هاى گوش را پاره كند، انسانى بى پناه در دل اين دشت وسيع و ظلمانى و پر از خطر، حيران و سرگردان مانده است ، باران پر پشت ، بدن او را مرطوب ساخته ، نه پناهگاه مورد اطمينانى وجود دارد كه به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مى دهد گامى به سوى مقصد بردارد. قرآن در يك عبارت كوتاه ، حال چنين مسافر سرگردانى را بازگو مى كند: يا همانند بارانى كه در شب تاريك ، توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانى ) ببارد (او كصيب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق ). سپس اضافه مى كند آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود مى گذارند تا صداى وحشت انگيز صاعقه ها را نشنوند (يجعلون اصابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت ). و در پايان آيه مى فرمايد: و خداوند به كافران احاطه دارد (و آنها هر كجا بروند در قبضه قدرت او هستند) (و الله محيط بالكافرين ). ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص146♦️
برقها پى در پى بر صفحه آسمان تاريك جستن مى كند: نور برق آنچنان خيره كننده است كه نزديك است چشمها ى آنها را بربايد (يكاد البرق يخطف ابصارهم ). هر زمان كه برقى مى زند و صفحه بيابان تاريك ، روشن مى شود، چند گامى در پرتو آن راه مى روند، ولى بلافاصله ظلمت بر آنها مسلط مى شود و آنها در جاى خود متوقف مى گردند (كلما اضاء لهم مشوا فيه و اذا اظلم عليهم قاموا). آنها هر لحظه خطر را در برابر خود احساس مى كنند، چرا كه در دل اين بيابان نه كوهى به چشم مى خورد، و نه درختى تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگيرى كند، هر آن ممكن است هدف صاعقه اى قرار گيرند و در يك لحظه خاكستر شوند!. مى دانيم صاعقه ها به هر برآمدگى از زمين حمله مى كنند، اما در دل بيابان جز آنها بر آمدگى پيدا نمى شود كه صاعقه متوجه آن گردد، بنابراين خطر جدى و حتمى است (با توجه به اينكه خطر صاعقه در بيابانهاى مسطحى همچون بيابانهاى حجاز به درجات از مناطق كوهستانى بيشتر است اهميت اين مثال براى مردم آن محيط روشنتر مى شود). خلاصه نمى داند چه كند، مضطرب و پريشان ، حيران و سرگردان بر جاى خود ايستاده ، نه راهى در ميان شنهاى بيابان پيدا است و نه راهنمائى كه در پرتو هدايت او گام بر دارد. حتى اين خطر وجود دارد كه غرش رعد، گوش آنها را پاره و نور خيره كننده برق چشمشان را نابينا كند، آرى (اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از ميان مى برد چرا كه خدا به هر چيزى توانا است ) (و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله على كل شى ء قدير). آرى منافقان درست به چنين مسافرى مى مانند، آنها در ميان مؤ منان روز افزون كه همچون سيل خروشان و باران پرپشتى به هر سو پيش مى روند قرار گرفته اند. ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص147♦️
این چنین خدایی را بپرستید در آیات گذشته خداوند حال سه دسته : پرهیز کاران، کافران و منافقان را شرح داد و بیان داشت که پرهیزکاران مشمول هدایت الهی هستند، و قرآن راهنمای آنان است در حالی که بر دل های کافران مهر جهل و نادانی زده و به خاطر اعمالشان بر چشم آنها پرده غفلت افکنده و حس تشخیص را از آنها سلب نموده است . و منافقان بیمار دلانی هستند که بر اثر سوئ اعمالشان بر بیماریشان می افزاید. اما در آیات مورد بحث بعد از این مقایسه روشن ، خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است مشخص ساخته می گوید :ای مردم پروردگارتان را پرستش کنید که هم شما و هم پیشینیان شما را آفرید تا پرهیز کار شوید "يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذي خَلَقَکُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ" در تفسیر آیه نکات زیر جلب توجه می کند : 1- خطاب " یا ایها الناس" (ای مردم) که در قرآن خدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومی است نشان می دهد : قرآن مخصوص نژ اد ، قبیله، طایفه و قشر خاصی نیست ، بلکه همگان را در این دعوت عام شرکت می دهد ، همه را دعوت به پرستش خدای یگانه و مبارزه با هر گونه شرک و انحراف از خط توحید می کند. 2- برای بر انگیختن حس شکر گزاری مردم و جذب آنها به عبادت پروردگار از مهم ترین نعمت شروع می کند که نعمت خلقت و آفرینش همه انسانهاست ، نعمتی که هم نشانه قدرت خداست وهم علم و حکمت او وهم رحمت عام و خاصش، چرا که در خلقت انسان ، این گل سرسبد عالم هستی ، نشانه های علم و قدرت بی پایان خدا و نعمت های گسترده اش کاملا به چشم میخورد آنها که در برابر خدا خاضع نیستند و او را پرستش نمیکنند غالبا به خاطر این است که در آفرینش خویش و پیشینیان نمی اندیشند و به این نکته توجه ندارند که این آفرینش بزرگ را نمی توان به عوامل کور و کر طبیعی نسبت داد. واین نعمت های حساب شده و بی نظیر را که در جسم و جان انسان نمایان است نمی توان از غیر مبدا علم و قدرت بی پایانی دانست. بنابر این یاد آوری این نعمت ها هم دلیلی است بر خداشناسی و هم محرکی است برای شکر گذاری و پرستش. 3- نتیجه این پرستش تقوا و پرهیز کاری است ( لعلکم تتقون) بنا بر این عبادت ها و نیایش های ما چیزی بر جاه و جلال خدا نمی افزایند. همان گونه که ترک آنها چیزی از عظمت او نمی کاهد، این عبادت ها کلاس های تربیت برای آموزش تقوا است، تقوا همان احساس مسئولیت و خود جوشی درونی که معیار ارزش انسان و میزان سنجش شخصیت اوست. 4- تکیه بر (الذین من قبلکم)"کسانی که پیش از شما بودند "شاید اشاره به این باشد که اگر شما در پرستش بت ها استدلال به سنت نیاکانتان می کنید خدا هم آفریننده شماست، هم آفریننده نیاکان شماست،هم مالک و پرورش دهنده شما است و هم مالک و پرورش دهنده آنهاست ، بنا بر این پرستش بت ها چه از ناحیه شما باشد و چه از ناخیه آنها چیزی جز انحراف نیست. ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص 153،152،151♦️