📖#حکایت
💎چرا از دیدار ما غافلی؟
🔻محمد بن علي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر گويد: پريشانی ما به نهايت رسيد. به پدرم گفتم: کرم و سخاوت ابي محمد امام حسن عسکري عليهالسلام مشهور است. خوب است ما هم به سراغ او برويم اميد است به ما نيز اکرام و انعام نمايد.
🔸رهسپار منزل حضرت شديم، در راه پدرم گفت: سخت محتاجم و اگر حضرت پانصد درهم به من بدهد و دويست درهم آن را هزينهی پوشاک و دويست درهم آن را صرف خوراک و صد درهم را هم جهت ما يحتاج اهل و عيالم قرار دهم خوب است.
🔹من هم از خاطرم گذشت که اگر حضرت سيصد درهم به من بدهد تا الاغي بخرم و اسباب معيشت فراهم آورم و بقيه را صرف دامادی کنم خوب است.
🔸به در خانهی حضرت رسيديم، غلامی بيرون آمد و گفت: علي بن ابراهيم و پسرش وارد شدند.
🔹سلام و احوالپرسي کرديم. حضرت به پدرم فرمود: چرا از ديدن ما غافلي؟
عرض کرد: هم تنبلی و هم مشغوليت مانع شده است. ساعتی نشستيم و چون خواستيم بيرون بياييم، به دهليز خانه که رسيديم غلامی آمد و کيسه اي به دست پدرم داد و گفت: پانصد درهم است، دويست درهم برای هزينهی پوشاک و دويست درهم برای خوراک و صد درهم برای ما يحتاج زندگی.
و کيسهای هم به من داد و گفت: سيصد درهم است، و همان گونه که نيت کرده بوديم، يکی يکی را بيان فرمود.
اما من قصد کرده بودم به جبل روم و از آنجا همسر انتخاب کنم، فرمود: به جبل مرو، بلکه به سورا برو که تو را در آنجا گشايش کار است.
✅من به فرمودهی حضرتش عمل کردم و به سورا رفتم و مرا در آنجا نفع هاي بسياري به دست آمد و امروز از برکت آن، صاحب دو هزار دينارم و همواره در ترقي هستم.
📔اصول کافی چاپ آخوندی،ج1،ص506
#امام_حسن_عسکری_علیهالسلام
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr