#خاطرات_اربعین
#به_سوی_جاده_آرزوها_3
از ظهر گذشته و هوا خوب بود. جلوی درب خروجی فرودگاه، رانندهها با دشداشههای بلند، منتظر مسافران بودند. با صدای بم و بلندشان فریاد میزدند و سعی داشتند مسافرین را به سمت خودرویشان ببرند.
ما هم به سمت یکی از رانندههای صدا بلند رفتیم! بعد از توافق قیمت، یکی از تاکسیهای زرد رنگ، ما را به سمت آدرسی که در دستمان بود، رساند؛ منزل ام حیدر!
زهرا خانم، خواهر یکی که از دوستان بود که در قم، با مردی عراقی ازدواج کرده بود و بعد از سرنگونی صدام، برای زندگی از قم به نجف کوچ کرده بود.
او را ندیده بودیم ولی وقتی با او آشنا شدیم، گویی چندین سال بود او را می شناختیم. زبان عربی را به خوبی صحبت میکرد با آنکه فرزندی نداشت خیلی زود توانست با فاطمه ارتباط برقرار کند.
خانهی زهرا خانم که در نجف او را به نام "ام حیدر" میشناختند مانند سایر خانههای عراقی بسیار ساده بود!
اتاق مخصوص ام حیدر، یک اتاق نیمه کاره بود، اتاقی با دیوارهای گچ و خاکی که ورودیش با سی دیهای بدون استفاده تزیین شده بود. کنار دیوارهای سالن پذیرایی مخدههای قرمز رنگ چیده شده بود. پرچمهای سرخ" یا حسین (علیه السلام)" و" لبیک یا حسین (علیه السلام)" دیوارها را زیباتر میکرد، دو تخته فرش ماشینی ایرانی، کف اتاق را پوشانده بود. شاید این تنها چیزی بود که در خانه ام حیدر با سایر خانههای عراقی متفاوت بود!
شب برای استراحت در اتاق ام حیدر بودیم که متوجه موضوع جالبی شدم!
✍️نجمه صالحی
#ادامه_دارد
#کربلا
#اربعین
___________________
@astanehmehr