eitaa logo
آستانِ مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
60 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام تنها کانال بانوان اعتاب مقدس Admins: @karimeh_135 @astanee_mehr اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 💎 منصور بن عمار می گويد: سالی كه عازم حج بودم مقداری در كوفه توقف نمودم. از قضا شبی كه در كوچه ای كوفه می گشتم به خانه ای رسيدم كه از آن صدايی بلند بود. گوش فرا دادم، شنيدم كسی می گفت: گناهی كه مرتكب شدم نه به سبب مخالفت با تو بود و نه اينكه جاهل به عذاب دردناك تو بودم بلكه شقاوت به من روی آورد و به بدبختی گرفتار شدم. خدايا، اگر مرا نيامرزی چه كس مرا بيامرزد!؟ من دهانم را نزديك شكاف در آن منزل بردم و اين آيه را تلاوت نمودم: «وَاتَّقُواالنّارَ اَلَّتي اُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ... »«بپرهيزيد از آتشی كه برای كافران مهيّا شده است. »آن شخص چون اين آيه را شنيد نعره ای زد و ساعتی مضطرب شد و بعد از مدتی سكوت نمود. من نشانی منزل را به ذهن سپردم و رفتم. صبح روز بعد به در آن خانه رفتم، پيره زنی را ديدم كه نشسته و جنازه ای در پيش رويش گذاشته است. گفتم: ای پيرزن اين كيست كه وفات نموده است؟ گفت: سيد جوانی كه خوف الهی تمام وجودش را پر نموده بود. ديروز هنگام مناجاتش كسی در مقابل منزل گذشت و آيه ای از قرآن را خواند. اين جوان آيه را شنيد مضطرب شد و جان را به جانان تسليم نمود. 📔چهل داستان از كريم به ضميمه چهل اعتراف از دانشمندان پيرامون عظمت قرآن و چهل معمای برگزيده قرآنی ،تاليف مصطفی محمدی اهوازی، صفحه ۵۱ 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
📖 💎 منصور بن عمار می گويد: سالی كه عازم حج بودم مقداری در كوفه توقف نمودم. از قضا شبی كه در كوچه ای در كوفه می گشتم به خانه ای رسيدم كه از آن صدايی بلند بود. گوش فرا دادم، شنيدم كسی می گفت: گناهی كه مرتكب شدم نه به سبب مخالفت با تو بود و نه اينكه جاهل به عذاب دردناك تو بودم بلكه شقاوت به من روی آورد و به بدبختی گرفتار شدم. خدايا، اگر مرا نيامرزی چه كس مرا بيامرزد!؟ من دهانم را نزديك شكاف در آن منزل بردم و اين آيه را تلاوت نمودم: «وَاتَّقُواالنّارَ اَلَّتي اُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ... »«بپرهيزيد از آتشی كه برای كافران مهيّا شده است. »آن شخص چون اين آيه را شنيد نعره ای زد و ساعتی مضطرب شد و بعد از مدتی سكوت نمود. من نشانی منزل را به ذهن سپردم و رفتم. صبح روز بعد به در آن خانه رفتم، پيرزنی را ديدم كه نشسته و جنازه ای در پيش رويش گذاشته است. گفتم: ای پيرزن اين كيست كه وفات نموده است؟ گفت: سيد جوانی كه خوف الهی تمام وجودش را پر نموده بود. ديروز هنگام مناجاتش كسی در مقابل منزل گذشت و آيه ای از قرآن را خواند. اين جوان آيه را شنيد مضطرب شد و جان را به جانان تسليم نمود. 📔چهل داستان از كريم به ضميمه چهل اعتراف از دانشمندان پيرامون عظمت قرآن و چهل معمای برگزيده قرآنی ،تاليف مصطفی محمدی اهوازی، صفحه ۵۱ 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr