2_144188856386396871.mp3
زمان:
حجم:
39.13M
#قسمتبیستم
🎧#رمانتوتکرارنمیشوی
بخش هایی از قسمت ۱۹ 👇
لیلیت با خشم مشتشو کوبید به ماشین و گفت میشه لطفا منو تنها بذارین جاوید گفت پس یه بلیطم میگیرم خودم بات میام چطوره؟
...خودرو رو نگه داشت و به لیلیت نگاه کرد انگار خوشش اومده بود و گفت خشن شدی؟ ببین لیلیت خانوم ببخشید اگه طبق دستور فارسی باتون حرف نزدم شما دوم شخص مفردی چه اصراریه دوم شخص جمع صداتون کنم؟ خیلی خب از این به بعد میگم میبرمتون.. میارمتون... میگیرمتون.. خوبه؟ لیلیت با خشونت گفت: واقعا که!! جاویددنده رو عوض زد و همونطور براه افتاد وگفت آخی ساعت چهاره ساعت ۴ باید ترمینال باشی میدونی ۴ منو یاد چی میندازه؟ لیلیت همینطور درسکوت بیرونو نگاه میکردجاویدگفت نمیدونی که انقدرخشنی دیگه! هرروز ساعت ۴وعده دیدار ما بود وقتی ۴ میشد میذاشتن بیام و تورو ببینم اونجا توی بیمارستان، وقتی روی تخت آروم خوابیده بودی اصلا فکرشو نمیکردم انقدر خشن باشی حیف که با داد زدنتم انرژی میگیرم..
باهیجان و حس تازه ای وارد صحن شد دلش میخواست هرچه سریعتر به حرم برسه توی صحن صدای بال کبوترا ازش استقبال میکرد
حس عجیبی داشت! انگار کسی شونه هاشو تودستاش گرفته باشه! احساس غریبی ش دور شد! مثل عطر گل یاس! حرم بوی خوبی داشت!... مثل بقیه صلوات رو فرستاد لیلیت غرق در حس جدید اشک هاشو رها کرد حس خوب حضرت مسیح خودشو به ضریح رسوند و اونو در آغوش کشید ناخودآگاه دنبال مادر میگشت صدای اذون اونو به عالم جدید زندگیش برد...
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c