توتکرار نمیشوی52_65.mp3
25.8M
#قسمت_پنجاهودوم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
دیگه جاوید ازدست گریه های لیلیت کلافه شده بود لیلیت مثل بچه ها شده بود و مدام گریه میکرد وقتی به خونه رسیدن به اتاقش رفت و زانوی تنهایی خودشو بغل کرد و ...خودشو توی بغل مادر جاوید انداخت چقدر آغوش مامان خودشو میخواست دستشو که سرم زده بود نشون داد وگفت درد میکنه مادر جاوید گفت آخی برات حوله گرم میکنم ...
جاوید اصرار میکرد خودش غذارو توی دهن لیلیت بذاره چون لیلیت اصلا اشتها نداشت وبخاطر اینکه این اتفاق نیفته لیلیت کمی سوپش رو بازی بازی خورد ...
باتمام ناتوانی و تب و سرگیجه رفت سرنماز اونجابود که باخدای خودش راز ونیاز میکرد خدایا اگه به وقتی کفرمیگم منو ببخش من نوزاد اعتقادی هستم من هنوز چیزی بلد نیستم و احساس میکرد خداداره نوازشش میکنه ...
یهو جاوید وارد شد و خواست که لیلیت رو ببره با دکتر بهروز آشناکنه
.....
🩺🩸💔
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c