توتکرار نمیشوی53 (2)_68.mp3
زمان:
حجم:
24.51M
#قسمت_پنجاهوسوم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
لیلیت زیر نظر جاوید بود و حس خوبی نداشت می دید از عزای مادرش درنیومده دوباره عزادار شده بود ..جاوید میخواست لیلیت رو ببره دکتر ولی نه شهناز نه مادر جاویدنیومدن واین باعث تعحب لیلیت شده بود
سرچهارراه که جاوید پول زیادی به بچه داد لیلیت گفت چه مهروبونی خوبی بود خداخیرت بده جاوید شروع کرد به بحث بالیلیت ...ولی وقتی رسیدن دیدروی تابلوی مطب نوشته متخصص مغز و اعصاب بهروز دانایی ، لیلیت خیلی ناراحت شد
گفت:آقا من افسرده م قبول ولی دلیل نمیشه منو بیاری پیش متخصص مغزو اعصاب وباناراحتی ادامه داد " من دریچه میترالم خرابه برای چی باید متو بیاری اینجا "
جاوید کلی توضیح داد که نه اینطورنیس برای مشاوره ازدواجه... بلاخره لیلیت مجبورشد بره بالا تا بهروز رو ببینه وحرفاشوبشنوه...
...جاوید وقتی نگاه لیلیت رو دیدکه روی تابلوی گل خیره مونده فوری بلند شد تابره براش گل بخره ..اینجوری اونارو تنها گذاشت! بهروز گفت نگاه کنین به یه نگاه شما رفت تا براتون گل بخره ولی منی که ۶ ماهه ندیده هبچی! و ازلیلبت مرتب سوال میپرسید لیلیت بازرنگی جواب میداد ...
🎯
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c