توتکرار نمیشوی56_80.mp3
زمان:
حجم:
24.35M
#قسمت_پنجاهوششم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
لیلیت دیگه باورهاش به لرزه افتاده بود فکر کرد که خدا براش ارزشی قائل نشده که به حرفاش گوش نداده فکر کرد شاید حق با جاوید باشه و فلسفه ی نماز براش بیرنگ شد حتی به قرصی که شهناز آورده بود اهمیتی نمیداد میخواست که بمیره و تموم بشه با درد و سوزش قلب و حال پریشون از خستگی خوابش برد
دید که سید مهدی داره میره و بهش توجهی نمیکنه نهرآبی بینشون بود سیدمهدی کاغذی براش پرت کرد و با اخم بهش نگاه میکرد....
وقتی به ساعت نگاه کرد دید فقط یک دقیقه گذشته ولی اینقدر طولانی بوده براش...
چرا انقدر تلخ بود خوابش؟!
رفت سراغ آیه هایی که روی کاغذ بود و متوجه افکار کفرآمیزش شد....
ناخودآگاه رفت سرسجاده ی نماز و با الله خود عاشقانه حرف زد و زد و زد
💔🥺😭
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c