توتکرار نمیشوی46_48.mp3
23.07M
#قسمت_چهل_و_ششم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۵
لیلیت دوباره بستری شد و داشت به خودش نهیب میزد که چرا جاوید رو سردرگم کرده
داشت باخودش کلنجار میرفت که جاوید خسته وارد شد و... تو از من بدت میاد؟ این جمله جاوید جوابی جز گریه نداشت نگاه نافذ و جدی جاوید رو که میدید غصه ش بیشتر میشد.. ازاین که داشت از اونجا دور میشد لحظه ای روش رو ازپنجره برنمیگردوند و حتی پلک نمیزد و گریه امونش نمیداد این دوری شاید تا پای سفره عقد اونو ببره و...
لیلیت محکم گفت من شاید نخوام به شما بله بگم جاوید یکه خورد و متعجب سوال خودشو تکرار کرد
از اینکه از کارون و اروند دور میشد ازاینکه ازهوای گرم و نخل ها و قرارگاه دور میشد غصه میخورد و عکس سید مهدی رولمس میکرد و اشک میریخت، محبت جاوید رو که براش کباب درست کرده بود رو پس میزد و از رفتار جاوید متعجب بود میگفت من که عاشق سید مهدی بودم حالا باید معشوق جاوید باشم؟
..یادتونه که موقعی که دوباره جاوید بستنی خریده بود لیلیت بلاخره دلشو به دریا زد و ازتفاوت هاشون گفت و گفت تو ته همه خواسته های من نیستی!! و جاوید درحالی که یخ زده بود...
باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c