💚روایت هشتم
#زنان_عاشورا
#مادرِعلیِکوچکتر
این روزهایِ آخر، علی اصغر شبیه ماهی شده بود. دهان کوچکش مدام باز و بسته میشد و آتش به جگر رباب میزد و برای یک مادر چه چیزی میتوانست سختتر و دردناکتر از دست و پا زدن شیرخوارش باشد.
ما را ببخشید بانوجان اگر اباعبدالله(علیهالسلام) خودشان وصفِ «یتلذّی عطشاً» را برای علی اصغر به کار نبرده بودند، ما چطور جرأت میکردیم، اینگونه حالتِ عطش جگر گوشهی شما را روایت کنیم؟!
چطور میتوانستیم بگوییم خبرِ افتادنِ مشک سقا و شهادتش، بیش از همه بندِ دلِ شما را پاره کرده بود.
لابد همان لحظه که این خبر را شنیدید، یقین کردید که لبهایِ کوچک علیتان که به سختی باز و بسته میشوند، دیگر به آب نخواهند رسید.
فدایتان شویم بانو، آن لحظهای که علی اصغر را به آقا سپردید، از دلِ شما چه گذشت؟!
بعد از گذشت قرنها ما همچنان مبهوتِ این رازیم که چگونه تاب آوردید این داغ را؟!
وقتی سرگردانی آقا را در بازگشت به خیمه دیدید، آن هنگامی که علی را زیر عبایش پنهان کرده بود چه بر دل شما گذشت؟!
بیایید اصلا خیال کنیم که شما اصغر نداشتید!
***
سلام مادرِ علیِ کوچکتر؛
سلام مادرِ سربازِ شش ماههی کربلا؛
سلام ربابِ حسین؛
✍🏻 زهراکبیریپور
منبع: سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطوف، قم، انوارالهدی، چاپ اول، ۱۴۱۷، ص۵٠.
#حسین_جانم
#زنان_عاشورا
#علی_اصغر
#رباب
https://eitaa.com/astanehmehr