🩸 #مقتل | #حضرت_رقیه سلامالله علیها 🩸
🥀 و گفتهاند که دو دختر صغیره، یکی از حضرت #امام_حسن و یکی از حضرت #سیدالشهداء علیهماالسلام از دیدن بدن غرقه به خون آن حضرت از دنیا رفتند، و شرح آن را چنین ذکر میکنند...
🥀 وقتی که خیمهها را #آتش زدند، بیست و سه طفل کوچک از خیمهها بیرون آمدند و از شدت تشنگی و خوف میلرزیدند.
🥀 یکی از بزرگان لشکر به عمرسعد گفت:
ايها الامیر! اگر خیال داری اینها را نزد یزید ببری، یک نفرشان زنده به شام نمیرسد، بگو اینها را آب بدهند که از بیآبی دارند هلاک میشوند...
🥀 عمرسعد گفت: بروید ایشان را آب دهید.
🥀 سقاها مشکها را پر از آب کردند و آوردند پیش عیالات #امام_حسین علیهالسلام.
🥀 اول، جام آبی به #رقیه سلامالله علیها دادند که از همه کوچکتر بود. او آب را گرفت و پیش از نوشیدن، روانه #قتلگاه شد.
🥀 گفتند: کجا میروی؟!
🥀 گفت: پدرم وقتی که میدان رفت، لبهایش تشنه بود، میخواهم این آب را به او بدهم..!
📕 تحفةالحسینیة، فاضل بسطامی
🆔@astanehmehr
#مقتل
🚩 #حضرت_رقیه سلامالله علیها 🚩
🥀 حسب ظاهر صغیر بود، اما عقلش عقل مخدرات با کفایت بود. سیدالشهداء این دختر را خیلی میخواست. «فَالسّبطُ مَسْعُوفٌ بِها، حُبّاً فَما زالَت لَدَيهِ يَشُمُها كَالوَردَة»؛ یعنی محبت این دختر در سودای دل امام منزل گرفته بود همیشه در کنار پدر مینشست و دم به دم، امام عالم آن دختر شیرین زبان را مثل دسته گل در بغل میگرفت، میبوسید و میبویید و شبها هم در بغل امام میخوابید.
🥀 از کجا معلوم میشود؟ از آنجایی که چون بر سر نعش پدر می آید و فرق خود را از خون گلوی پدر رنگین می نماید، عرض میکند: «یا أبه إذا أظلَمَ الليلُ فَمَن يحمى حماي»، بابا جان! حالا که شب میشود من در بغل که بخوابم؟».
📕 المصیبةالراتبة، صفحه ۱۴۱
•┈••✾☘️🕊☘️✾••┈•
آستان مهر تنها کانال رسمی خواهران حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🆔 @astanehmehr
#مقتل
#المصیبهالراتبه
الملهوف: هنگامى که جز اهل بیتِ امام علیه السلام، کسى با او نمانْد، على اکبر علیه السلام که از زیباروىترین و خوشخوترینِ مردم بود، بیرون آمد و از پدر، اجازه نبرد خواست. امام علیه السلام به او اجازه داد. سپس، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست.
سپس گفت: «خدایا! گواه باش. جوانى به نبرد آنها مىرود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، شبیهترینِ مردم به پیامبر توست و ما هر گاه مشتاق پیامبرت مىشدیم، به او مىنگریستیم». سپس، بانگ برآورد و فرمود: «اى پسر سعد! خداوند، رَحِمت را قطع کند، همان گونه که رَحِم مرا قطع کردى».
سپس على اکبر علیه السلام به پیش آمد و به سختى با دشمن جنگید و گروه فراوانى را کُشت. سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: اى پدر! تشنگى، مرا کُشت و سنگینىِ آهن [زره و کلاهخود و شمشیر] 50، مرا به رنج افکنده است. آیا آبى براى نوشیدن، یافت مىشود؟
حسین علیه السلام گریست و گفت: «واى، واى! اى پسر عزیزم! از کجا آب بیاورم؟ اندکى بجنگ که خیلى زود، جدّت محمّد صلى الله علیه و آله را مىبینى و او از جام لَبالَبش، شربتى به تو مىنوشانَد که دیگر هرگز تشنه نشوى».
على اکبر علیه السلام، به میدان باز گشت و بهترین نبردش را به نمایش گذاشت. مُنقِذ بن مُرّه عبدى، تیرى به سوى او پرتاب کرد و او را به زمین انداخت. على اکبر علیه السلام، ندا داد: اى پدر! سلام بر تو! این، جدّم است که به تو سلام مىرساند و مىفرماید: «زودتر، به سوى ما بیا». سپس، صیحهاى کشید و جان داد.
حسین علیه السلام آمد و بر بالاى سرش ایستاد و گونه بر گونهاش نهاد و فرمود: «خداوند، بکُشد کسانى را که تو را کُشتند! چه قدر در برابر خدا و بر هتک حرمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، گستاخ بودند! دنیا، پس از تو، ویران باد!».
زینب علیها السلام دختر على علیه السلام، بیرون آمد و فریاد مىزد: اى محبوب من! اى زاده برادرم!
آن گاه، آمد و خود را بر روى [پیکر] على اکبر علیه السلام انداخت. حسین علیه السلام نیز آمد و او را بلند کرد و به نزد زنان، باز گردانْد.
آن گاه، مردان خاندان حسین علیه السلام، یک به یک، به میدان رفتند و دشمن، گروهى از آنان را به شهادت رساند. حسین علیه السلام، در آن حال، بانگ بر آورد و فرمود: «اى عموزادگان! شکیبا باشید. اى خاندان من! شکیبایى کنید. شکیبایى کنید که به خدا سوگند، پس از امروز، هیچ گاه خوارى نخواهید دید».
#حضرت_علی_اکبر
🥀@astanehmehr
آستانمهرVID_20250705_14-AudioConverter.mp3
زمان:
حجم:
1.37M
🖤#مقتل حضرت عباس علیه السلام
🎙 حجت الاسلام والمسلمین مومنی
⏳۱ دقیقه و۲۵ ثانیه
#لحظهاضطرار
#هنگامهحیرت
#یابقیهاللهآجرکالله
😭
🆔 @astanehmehr
به وقت #مقتل
از جناب جون بگوییم خادم با معرفت امام حسین علیه السلام
#خادمین_حرم_مطهر
#مقتل
🩸جناب #جون غلام #امام_حسین علیهالسلام 🩸
🥀 در روز هجدهم و یا بیستم ماه محرم سال شصت و یک قمری، جمعی از قبیله بنیاسد بدن شریف #جون را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.
🥀 #جون کسی بود که امیرالمومنین صلواتالله علیه او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر غفاری بخشید. هنگامی که ابوذر را به منطقه ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به آنجا رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمومنین صلواتالله علیه بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیهالسلام و سپس به خدمت امام حسین علیهالسلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به #کربلا آمد.
🥀 هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
🥀 حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
🥀 #جون خود را بر قدمهای مبارک امام حسین علیهالسلام انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسولخدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسهلیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟!
🥀 #جون با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون میگفت و گریه میکرد به حدی که امام حسین علیهالسلام نیز گریستند و اجازه دادند.
🥀 با آنکه #جون پیرمردی ۹۰ ساله بود، ولی بچهها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمهها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمهها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهای فراوانی به او وارد کردند.
🥀 هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین علیهالسلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت #جون کشید و فرمود:
🥀 بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهمالسلام محشورش نما.
🥀 از برکت دعای حضرت، روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ۸ یا ۱۰ روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
📕 نفسالمهموم، محدث قمی (ره)
📕 تقویم شیعه، بندانی نیشابوری
🆔 @astanehmehr
#مقتل
#عصر_عاشورا_و_شام_غریبان
🩸«آتش»، دور تا دور زینب کبری سلاماللّهعلیها زبانه میکشید؛ اما آن حضرت همان جا ایستاده بود …
#خیمه_در_آتش
#پرستار_امانت_برادر
#عشق_در_آتش
🥀يكى از سربازان لشکر عمر بن سعد گويد: بانوى بلند قامتى را كنار خيمهاى ديدم...
▪️در حالى كه از هر طرف، آتش به سمت آن زن، شعله میکشید.
🥀 آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مىكرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مىزد، و گاهى وارد آن خيمه مىشد، و بيرون مىآمد. با سرعت نزد او رفتم و گفتم:
▪️اى زن! مگر شعلههای آتش را نمىبينى؟ این زنها همگی فرار کردهاند؛ تو چرا مانند ساير زنان فرار نمیكنى؟!
▪️در اینهنگام، زینب کبری سلاماللّهعلیها به گریه افتاد و فرمود: اىمرد! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مىكشد...
📚معالی السبطین، ج٢ ص٨
🥀@astanehmehr
#مقتل
آنگاه به خیمه فرزندش امام زین العابدین علیهالسلام رفت.
او را دید که بر روى پوست خشنى خوابیده و عمّهاش زینب علیهاالسلام از او پرستارى مىکند. چون حضرت على بن الحسین علیهالسلام نگاهش به پدر افتاد خواست از جا برخیزد، ولى از شدّت بیمارى نتوانست، پس به عمّهاش زینب گفت: «کمکم کن تا بنشینم چرا که پسر پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است» زینب علیهاالسلام وى را به سینهاش تکیه داد و امام حسین علیهالسلام از حال فرزندش پرسید: او حمد الهى را بجا آورد و گفت:
پدر جان! امروز با این گروه منافق چه کردهاى؟
امام علیهالسلام در پاسخ فرمود:
"فرزندم؛شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است و جنگ بین ما و آنان چنان شعلهور شد که زمین از خون ما و آنان رنگین شده است!"
حضرت سجّاد علیهالسلام عرض کرد:
پدر جان! عمویم عبّاس کجاست؟
در این هنگام اشک بر چشمان زینب حلقه زد و به برادرش نگریست که چگونه پاسخ مىدهد- چرا که امام علیهالسلام خبر شهادت عبّاس را به وى نداده بود.
امام علیهالسلام پاسخ داد:
پسرم ! عمویت کشته شد و دستانش کنار فرات از پیکر جدا شد!
على بن الحسین علیهالسلام آن چنان گریست که بىحال شد. چون به حال آمد از دیگر عموهایش پرسید و امام پاسخ مىداد: «همه شهید شدند».
آنگاه پرسید:
برادرم على اکبر، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین کجایند؟
امام علیهالسلام پاسخ داد:
فرزندم! همین قدر بدان که در این خیمهها مردى جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاک افتاده و شهید شدهاند.
پس على بن الحسین علیهالسلام سخت گریست. آنگاه به عمّهاش زینب علیهاالسلام گفت: عمّه جان! شمشیر و عصایم را حاضر کن.
پدرش فرمود: مىخواهى چه کنى؟
عرض کرد:
بر عصا تکیه کنم و با شمشیرم از فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله دفاع نمایم، چرا که زندگانى پس از او ارزش ندارد.
امام حسین علیهالسلام او را باز داشت و به سینه چسباند و فرمود: فرزندم! تو پاکترین ذریّه و برترین عترت منى
و تو جانشین من بر این بانوان و کودکانى.
آنان غریب و بىکساند که تنهایى و یتیمى و سرزنش دشمنان و سختىهاى دوران آنان را فرا گرفته است.
😭هر گاه که ناله سر دادند آنان را آرام کن، و چون هراسان شدند مونسشان باش و با سخنان نرم و نیکو، خاطرشان را تسلّى بخش. چرا که کسى از مردانشان جز تو نمانده است تا مونسشان باشد و غمهایشان را به وى باز گویند. بگذار آنان تو را ببویند و تو آنان را ببویى و آنان بر تو گریه کنند و تو بر آنان.
آنگاه امام علیهالسلام دست فرزندش را گرفت و با صداى رسا فرمود:
اى زینب! اى امّ کلثوم! اى سکینه! اى رقیّه! و اى فاطمه! سخنم را بشنوید و بدانید که این فرزندم جانشین من بر شماست و او امامى است که پیروى از او واجب است.
سپس به فرزندش فرمود:
فرزندم! سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید پس بر او اشک بریزید.
..........🥀
#وداع_جانکاه_با_فرزند
#تنهایی_غربت
#پیام_برای_شیعیان
🆔 @astanehmehr
#مقتل
آنگاه به خیمه فرزندش امام زین العابدین علیهالسلام رفت.
او را دید که بر روى پوست خشنى خوابیده و عمّهاش زینب علیهاالسلام از او پرستارى مىکند. چون حضرت على بن الحسین علیهالسلام نگاهش به پدر افتاد خواست از جا برخیزد، ولى از شدّت بیمارى نتوانست، پس به عمّهاش زینب گفت: «کمکم کن تا بنشینم چرا که پسر پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است» زینب علیهاالسلام وى را به سینهاش تکیه داد و امام حسین علیهالسلام از حال فرزندش پرسید: او حمد الهى را بجا آورد و گفت:
پدر جان! امروز با این گروه منافق چه کردهاى؟
امام علیهالسلام در پاسخ فرمود:
"فرزندم؛شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است و جنگ بین ما و آنان چنان شعلهور شد که زمین از خون ما و آنان رنگین شده است!"
حضرت سجّاد علیهالسلام عرض کرد:
پدر جان! عمویم عبّاس کجاست؟
در این هنگام اشک بر چشمان زینب حلقه زد و به برادرش نگریست که چگونه پاسخ مىدهد- چرا که امام علیهالسلام خبر شهادت عبّاس را به وى نداده بود.
امام علیهالسلام پاسخ داد:
پسرم ! عمویت کشته شد و دستانش کنار فرات از پیکر جدا شد!
على بن الحسین علیهالسلام آن چنان گریست که بىحال شد. چون به حال آمد از دیگر عموهایش پرسید و امام پاسخ مىداد: «همه شهید شدند».
آنگاه پرسید:
برادرم على اکبر، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین کجایند؟
امام علیهالسلام پاسخ داد:
فرزندم! همین قدر بدان که در این خیمهها مردى جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاک افتاده و شهید شدهاند.
پس على بن الحسین علیهالسلام سخت گریست. آنگاه به عمّهاش زینب علیهاالسلام گفت: عمّه جان! شمشیر و عصایم را حاضر کن.
پدرش فرمود: مىخواهى چه کنى؟
عرض کرد:
بر عصا تکیه کنم و با شمشیرم از فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله دفاع نمایم، چرا که زندگانى پس از او ارزش ندارد.
امام حسین علیهالسلام او را باز داشت و به سینه چسباند و فرمود: فرزندم! تو پاکترین ذریّه و برترین عترت منى
و تو جانشین من بر این بانوان و کودکانى.
آنان غریب و بىکساند که تنهایى و یتیمى و سرزنش دشمنان و سختىهاى دوران آنان را فرا گرفته است.
😭هر گاه که ناله سر دادند آنان را آرام کن، و چون هراسان شدند مونسشان باش و با سخنان نرم و نیکو، خاطرشان را تسلّى بخش. چرا که کسى از مردانشان جز تو نمانده است تا مونسشان باشد و غمهایشان را به وى باز گویند. بگذار آنان تو را ببویند و تو آنان را ببویى و آنان بر تو گریه کنند و تو بر آنان.
آنگاه امام علیهالسلام دست فرزندش را گرفت و با صداى رسا فرمود:
اى زینب! اى امّ کلثوم! اى سکینه! اى رقیّه! و اى فاطمه! سخنم را بشنوید و بدانید که این فرزندم جانشین من بر شماست و او امامى است که پیروى از او واجب است.
سپس به فرزندش فرمود:
فرزندم! سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید پس بر او اشک بریزید.
..........🥀
#وداع_جانکاه_با_فرزند
#تنهایی_غربت
#پیام_برای_شیعیان
🆔 @astanehmehr
1⃣#مقتل
▪️رحلت یاشهادت حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه؟
درباره اینکه آیا پیامبر ص به مرگ عادی از دنیا رفت و یا با مسمومیت، دو گونه گزارش وجود دارد.برخی معتقدند رحلت رسول خدا ناشی از عامل طبیعی بوده است؛و در کتاب الکافی بنابر حدیثی از امام صادق(ع)،در کتاب بصائر الدرجات، کتاب حدیثی شیعه، و در طبقات ابنسعد، کتاب تاریخی قرن سوم قمری، گزارشهایی هست که پیامبر بیماری آخر عمر خود را ناشی از مسمومشدن به خاطر خوردن گوشت گوسفندی دانسته است که بعد از فتح خیبر، زنی یهودی برای پیامبر و یارانش آورده بود.
شیخ مفید، شیخ طوسی،علامه حلّی و نویسندگانِ برخی منابع اهلسنت همچون صحیح بخاری،سُنَن دارمی و المستَدرک علی الصحیحین به درگذشت پیامبر(ص) در اثر مسمومیت تصریح کردهاند. علاوه بر این، سید جعفر مرتضی عاملی، تاریخشناس شیعه، از منابع شیعه و اهلسنت گزارشهایی دربارهٔ اقدامِ به ترور پیامبر گردآوری کرده و معتقد به مسمومیت و شهادت پیامبر شده است. او عامل مسمومیت پیامبر را بعضی دشمنان داخلی میداند😭
ادامه دارد
#صلوات_الله_علی_الرسول_و_آله
.🥀♡𝓙𝓸𝓲𝓷 ↷@astanehmehr
2⃣#مقتل
🖤به گزارش منابع تاریخی، پیامبر در آغوش علی ع از دنیا رفت و ایشان پیامبر ص را با کمک فضل بن عباس، اسامة بن زید و افراد دیگر، از روی پیراهن غسل داده و کفن کردند. به پیشنهاد علی(ع) مردم دستهدسته وارد خانه پیامبر شده و بدون آنکه به کسی اقتدا کنند بر پیامبر نماز گزاردند و این برنامه تا روز بعد ادامه داشت. بنابر آنچه در برخی روایات نقل شده، برای مکان دفن پیامبر ص پیشنهادات متعددی وجود داشت ولی با تأکید حضرت علی ع بر اینکه خدا جان پیامبران را در پاکترین مکانها میگیرد، همه پذیرفتند و پیکر پیامبرص در همان مکان رحلت دفن شدند.
#صلوات_الله_علی_الرسول_و_آله
♡𝓙𝓸𝓲𝓷 ↷@astanehmehr
3⃣#مقتل
در نهج البلاغه از امام علی(ع) نقل شده که با رحلت رسول خدا(ص) در و دیوار شیون میکردند و من متصدّی غسل پیامبر بودم و فرشتگان مرا یاری میکردند و بر او نماز میگزاردند و گوش من از صدای آهسته آنان که بر او نماز میخواندند خالی نمیشد.
#صلوات_الله_علی_الرسول_و_آله
♡𝓙𝓸𝓲𝓷 ↷@astanehmehr