#خاطرات_مامان۲۱
#ویارهای_عجیبم
مامان نگران کرونای بابا بود و روزی چندبار بهش زنگ میزد و ازش تست تنفس میگرفت.
بابا کله شق بازی درمی آورد و اصلا دکتر نمیرفت میگفت هروقت خیلی حالش بدبشه حتما میره. چند روز گذشته بود ولی هربار ازش میپرسیدیم بهتره یانه میگفت چمیدونم همونجوری هستم.
بابا هر روز بدتر میشد و مافقط میرفتیم آب هویج و سوپ براش می بردیم.
اعصاب بابا بهم ریخته بود و میگفت انقد غذا براش نبریم.
خلاصه همش دلشوره داشتم و اخبار کرونا بهم اضطراب می داد.به خدا میگفتم خدایا منو برای بچم و بچم رو برام نگهدار.🤲
هم خوشحال بودم هم نگران.
بابا با فاصله چندمتری از ما می اومد دم در و ماسک زده و الکل بدست سوپش رو برمی داشت و می برد.
میگفت کلی ظرف توی خونه تلمبار شده و وسط هر جملش ده بار سرفه میکرد.
یه شب ترس عجیبی بدلم افتاد و نصف شب گریه ام گرفت. مثل بچه ها شده بودم و به احسان میگفتم من قورمه سبزی میخام و واقعا هم شدیدا بوی قورمه سبزی توی سرم میپیچید.😇😇
احسان که خوشحال بود فوری لباس پوشید و سوار ماشین شد رفت تا برام قورمه گیر بیاره.رفت تا یکساعت هم توی خیابونها با مغازه های چلوخورشتی و رستورانهای بسته مواجه شد و اومد خونه.
وقتی رسید من داشتم گریه می کردم و مثل بچه ها پا می کوبیدم که غذامو بیارین دلم قورمه میخاد😳
خودمم نمیدونستم چرا اینجوری شده بودم بخاطر غذا گریه میکردم و لج کرده بودم.
احسان اومده بود با یه پرس غذا که قیمه بود.
انقدر ناراحت شده بودم که نگو.😔 اصلا باورم نمیشد بجای قورمه سبزی باید قیمه بخورم.
دوباره گریه کردم که نمیخام و فقط قورمه سبزی بهم برسونید😐😁
مامان بنده خدا متعجب نگام میکرد و انگار مرضی گرفته باشم برام غصه میخورد و میگفت ناراحت نباش الان برات میپزم.
گریه من هم قطع نمیشد. خلاصه راه افتادیم و سوار ماشین احسان شدم رفتیم سمت جاده تهران که از رستورانهای بین راهی قورمه سبزی گیر بیاریم .
اونشب قورمه سبزی رو توی یه رستوران بین راهی زشت خوردم.اولش خیلی خوشمزه بود و با حرص و ولع خوردم ولی وقتی رفتیم که برگردیم خونمون توی جاده همه رو بالا آوردم. مدام دلم بهم میریخت و خودم رو لعن میکردم که غذای توراهی نامناسب رو خورده بودم.
خلاصه بساط جدید ویارهام پهن شده بود و من هرشب هوس غذایی میکردم که نه دسپخت من باشه نه مامان. یک شب قورمه سبزی و یک شب قیمه.یک شب مرغ و یک شب املت قارچ😳
قابل پیش بینی هم نبود و من ناگهان همه رو غافلگیر میکردم و از این بابت هم خیلی عذاب وجدان داشتم😢
دلم نمیخواست اصلا از این اداها داشته باسم.من همچین رویایی نبودم و از این بابت خجالت زده بودم.
✍مطهره پیوسته
🤰🏻🐣🤰🏻🐣🤰🏻🐣🤰🏻🐣
@astanehmehr