eitaa logo
آستانِ مهر
6.4هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
61 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام تنها کانال بانوان اعتاب مقدس Admin: @karimeh_135 @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 یاد سال ها پیش افتادم؛ با شوق برای دیدارتان می آمدم، و یاد این فرمایش حضرت امام رضا(ع) افتادم که: «هركس معصومه را در قم زيارت كند، مانند كسی است كه مرا زيارت كرده است.» در قم وقتی وارد حرم تان شدم؛ ناخودآگاه بوی مشهد آمد. خودم را بین باب الجواد می دیدم؛ دست به سینه گذاشتم سلام دادم و دلم به سمت مشهد پر کشید. وقتی رسیدم به صحن امام رضا(ع) دلم را صاف گذاشتم وسط حرم برادر بزرگوارتان و زیر لب آرام‌ گفتم: "السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام" آری؛ اکنون این ویروس منحوس کرونا مانع حضورمان در حرمتان شده است. اما! با یک سلام دلمان پر می کشد و زائر هر روز شما هستیم. 📝 شهین علی زاده از ارومیه 📸 عرفان آذرپیشه ◼️◾️▫️◾️◼️ کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 هر بار سویت پر کشیدم، از سر شوق اذن دخولم را میان راه خواندم ... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🕊 حدود سال ۷۵، در زمان دانشجویی از طرف دانشگاه به اردوی قم مشرف شدیم. وقتی وارد حرم شدیم کنار ضریح بسیار شلوغ بود من که اولین بار بود به زیارت حرم حضرت معصومه (س) مشرف می شدم. بعد از خواندن زیارتنامه و اذن دخول، به محض دیدن ضریح و جمعیت زائران از اینکه نمی توانستم خود را به ضریح مطهر برسانم بسیار ناراحت شدم؛ در حالیکه میان جمعیت بودم ونه راه برگشتی بود ونه می توانستم جلو بروم متوسل به خانم حضرت زهرا سلام الله علیها شدم. گریه امانم نمی داد، ناگهان احساس کردم کسی دست مرا گرفت و جلوی پای من باز شد و من راحت توانستم به ضریح برسم و زیارت کنم و احساس سبکی خاصی در من ایجاد شد. ان شا الله در دنیا از عنایت اهل بیت(س) و در آخرت از شفاعتشون بهرمند باشیم. 📝 صدیقه مروتی از شهرستان سپیدان فارس 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🕊 🔸حدود چهار سال بود دنبال یک عروس مناسب برا پسر طلبه ام میگشتم؛ با وجود اینکه پسرم هیچ شرایط خاصی برای ازدواج نداشت ولی خیلی تلاش می کردم؛ اما به دلیل طلبه بودن موردی برایش پیدا نمی شد. من از همه چیز و همه جا مأیوس شدم و با خودم گفتم اگر خدا بخواد ازدواج میکنه، اگرم نه مجرد باقی می مونه. گذشت؛ تا یک روز یک مسابقه به نام *خاطرات چادری ها* از طرف امور فرهنگی خواهران حرم بانوی کرامت برگزار شد و شرکت کردم. 📞 بعد گذشت چندوقت، با بنده تماس گرفتن و گفتن برنده شدی، برای دریافت هدیه تشریف بیارید. 🎁 هدیه چادر نماز بود و من بسیار خوشحال، با تصور اینکه نماز در منزل با چادر متبرک حرم شور و شعف خاصی دارد. ولی در کمال تعجب دیدم چادر هدیه برایم بسیار کوتاه است و تمام افکارم بهم ریخت. همسرم گفت چادر رو به دختر خواهرت هدیه بده، نپذیرفتم. گذاشتم داخل کاور تا ببینم باید چه کار کرد. 😔 💠 از طرفی برای ازدواج پسرم، دهه اول محرم امسال، متوسل به خانم حضرت معصومه سلام الله علیها شدم، که دختر خانمی از شهریار معرفی شد که حاضر به ازدواج با طلبه است. من با ایشان ارتباط گرفتم و نتیجه به عقد منتهی شد؛ و ایشان با خانواده به قم دعوت شدند. هنگام نماز ظهر از من چادر نماز خواستن و من ناخودآگاه چادر هدیه از حرم را به عروس خانم دادم تا نماز بخواند. جالب بود چادر دقیقا اندازه عروس خانم، انگار برای ایشان دوخته شده بود. 😍😍 📝 مریم سلمانی شیک 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🕊 💠 روز گذشته در هشتمین روز از هشتمین ماه سال، وقتی صبح بیدار شدم با خود گفتم: روز هشتم شاعران دنبال مضمون نیستند؛ " هشت " یعنی السلام ای ضامن آهو " رضا(ع) " و بعد سلامی دادم به خواهر گرانقدرشان‌ که سالروز ورودشان به قم بود... ای که به قم قدر و بها داده‌ای کشور ما را تو صفا داده‌ای نام تو بر قلب صفا می‌دهد روضه‌ی تو بوی رضا(ع)می‌دهد در شبکه‌های مجازی در حال تماشای کاروان نمادین و استقبال مردم بودم؛ و نیز در حال حسرت خوردن که ای کاش خانه‌مان در قم بود، یا حداقل امروز زائر کریمه اهل بیت علیهاالسلام بودیم. با این فکرها کلنجار می‌رفتم که پیک آمد و بسته پستی داد. خدایا! 🎁 هدیه‌ام رسید. آن هم درست در روز ورود حضرت معصومه به قم؛ باورم نمیشد ...😍 چقدر کریم اند این خاندان. ما کیلومتر ها دوریم؛ اما عیدی‌مان یادشان هست. یک روسری کرمی خوشگل و ساق دستی از آن خوشگل‌تر همراه نبات و نمک که ما همیشه نمک‌گیر این خانواده‌ایم. خواستم دعا کنم، دیدم کفران نعمت است که بهشت آرزو کنم. خلاصه که اشک شوق میریزم و خوشحالم در چنین روزی عیدی گرفتم. 📝 مهدیه همت زاده از ارومیه 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmeh
🕊 🌠 شبی حرم حضرت حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دیدم. 🌇 روزم را با دلتنگی دوری از بانو آغاز کردم؛ که عصر همان روز با من تماس گرفتند که اسمت را برای کاروانِ سفر شهر مقدس قم نوشته‌ایم، می‌آیید یا نه؟ 💢 لحظه‌ای که گفتند زائر بی بی فاطمه معصومه(س) خواهم بود حس و حال قشنگی بود؛ فقط گریه می‌کردم. چون اصلاً فکرش را نمی‌کردم به این زودی‌ها زائر حرم شوم. 😭😍😭 تا به امروز بدون همسرم جایی نرفته بودم، ولی در این سفر نتوانستم نه بیاورم چون خود حضرت من را طلبیده بودند. 📝 زهرا فولادی از شهرستان لار فارس 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmeh
🕊 📿اوایل روزهای ورود به نه سالگی ام به ماه مبارک رمضان گره خورده بود. 🔸یادگیری شیرین تکیف الهی از زبان مادرم در ماه میزبانی خدا باعث شده بود نگاهم به حرم با بقیه زمان هایی که به این مکان مقدس می آمدم فرق کند. 🦋برایم همه چیز حس دیگری داشت. آرام و قدم زنان به سمت حرم بی بی جان رفتم و قرآن برداشتم. یک گوشه نشستم نسیم خنکی می آمد؛ همه زائرها با لب های خشک. چقدر حس وحال نیایش در این حرم ملکوتی بیش از همیشه موج میزد. 🕊صدای کبوترها هم سبب میشد قلبم پر از آرامش شود. در حرم حضرت معصومه(س) چقدرحس خوبی می شود داشت؛ چه اتفاقات خوب و نابی رقم می خورد. 📝 زینب خرمی نیک از قم 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 فاطمه را خواستن معصومه را زائر شدن 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🕊 #خاطرات_حرم 🦋 همیشه آرزو داشتم که روز ولادتت توی حرمت باشم و از نزدیک بهت تبریک بگم؛ و چه روز قشنگی بود روزی که به آرزوم رسیدم. برای همیشه در خاطرم میمونه که چطور به صورت کاملا اتفاقی دعوتم کردی و من رویای کودکی هام رو در عیان دیدم. 😍😍 اینقدر خوشحال بودم که حساب روز و زمان از دستم در رفته بود. حقیقتش نمیدوستم که ولادت شماست! وقتی وارد حرم شدم دیدم خیلی شلوغه. همه خوشحالن و شاخه های گل توی دستشونه. 💠 درست کنار ضریح مطهر بودم که فهمیدم چه روز زیبایی مهمونم کردی. از اینکه به آرزویم رسیده بودم از صمیم دل خوشحال شدم. بازم ممنونتم بی بی جانم. این روزها لحظه هام رو به امید ظهور امام زمان علیه السلام، از بین رفتن این بیماری منحوس و دعوت دوباره شما می گذرونم. 📝 شریفه عوامی ازخوزستان #یکشنبه_های_فاطمی 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 خاک زیر قدم ذریۀ زهراییم نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم ما گدایان تو هستیم؛ سعادت داریم از کرامات تو بانوست؛ که قیمت داریم 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🏴 #عکس_نوشت شیعه به شوق مرقد زهرا؛ به قم رسید. #یکشنبه_های_فاطمی ◼️◾️▫️◾️◼️ کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🏴 فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم فیض قبر مادری از قبر دختر می‌رسد. ◼️◾️▫️◾️◼️ کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم فیض قبر مادری از قبر دختر می‌رسد. ◼️◾️▫️◾️◼️ کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ماه قم دست خیالِ ما و دامان شما میزبان هستید و ما هستیم مهمان شما ◼️◾️▫️◾️◼️ کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ای که همه نگاه من خورده گره به روی تو 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🕊 فکرش را هم نمیکردم... یکشنبه باشد، روز زیارتی حضرت معصومه(س)... و روز میلاد حضرت فاطمه(س) و روز مادر هم باشد... آنوقت صبح بسته ای برسد که هدیه ات از حرم حضرت معصومه(س) باشد... این بهترین هدیه ای بود که در روز مادر گرفتم... حالا قصه شیرین تر هم شد وقتی که هدیه خوشگل حرم را بمناسبت روز مادر تقدیم مادرم کردم... و اینبار من و مادر بودیم و یک بغل خوشحالی و شعف از این تبرکی که در روز عید نصیبمان شد... این بهترین خاطره ی ما از حضرت معصومه(س) شد که همیشه با یادآوری اش قند در دل من و مادرم آب میشود. خاطراتی از حرم دارم که گاهی بارها بر لبم لبخند و بر دل، حس خوش می آورند 😍😍 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr
🕊 بانوی کرامت سلام... مادرم از کودکی به من و سه خواهرم می گفت: شما رو از حضرت معصومه علیهاالسلام دارم. از بچگی خیلی زیارتتون رو دوست دارم. بچه که بودم بابای مرحومم هروقت میومد زیارت شما حتما برامون سوهان خوشمزه میاورد؛ و یک سری ظرفهای کوچیک سفالی که سرویس چای خوری بود. من و خواهر کوچیکم جاقندونی کوچولوش رو به زور دوتا قند جا می‌دادیم و قوری پر آب میکردیم و تو فنجونش مثلا چای می ریختیم و خاله بازی می کردیم. بزرگتر که شدم خیلی دوست داشتم درماه چندبار بیام زیارتتون؛ ولی با وجود بچه و مسئولیتهام شاید سالی یکبار که قسمت میشد مشهد پابوس برادرتون بریم درمسیر رفت و برگشت توفیق زیارت شما رو پیدا میکردیم. گذشت تا اینکه پسرم دانشگاه قم قبول شد، و اتفاق خوب زندگیم افتاد. پسرم می گفت بخاطر شما که دوست داری مرتب زیارت بانوی کرامت بری، قسمت شده قم قبول بشم. خیلی خوشحال بودم از زمان ثبت نام پسرم تا سرزدن و بردن یا اوردنش درمسیر قم، مرتب توفیق زیارت پیدا کرده بودم. اما افسوس،کرونا این مهمون ناخوانده، مانع این سعادت شد؛ اما بانوی عزیزم شما کریمه ی اهل بیت هستید، عطا که بکنید نه تنها پس نمی گیرید بلکه مرتب به اون هم اضافه می کنید.‌ ما دست نیاز به رب العالمین دراز می کنیم و دعا میکنیم که این بیماری از سرتاسر دنیا ریشه کن بشه و دوباره همه درصحت و سلامتی باشند و شما آمین بگید. 📝 زهرا زرگران از اصفهان 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🕊 سال ۸۹ فقط پونزده سالم بود؛ از روستامون برای پیدا کردن کار راهی شهر تهران شدم. دو،سه روز دنبال کار گشتم؛ پیدا نکردم. شبا جایی رو برای خواب نداشتم و از طرفی پولم تموم شده بود، مجبور بودم تو بی آرتی از آزادی به تهرانپارس و بالعکس شب رو سپری کنم تا صبح بشه و برم دنبال کار. یه روز کلافه و گرسنه رفتم تو یه امام زاده،که تو حیاطش خوابم برده بود. روز سه شنبه بود. گویا هیئت داشتن برای اومدن به حرم حضرت معصومه(س) و مسجد مقدس جمکران. از سرصداشون بیدار شدم؛ خادم امام زاده گفت: میری قم؟ رفت و برگشت رایگانِ. منم اصلا قصد زیارت نداشتم، ولی بخاطر اینکه پاییز بود و هوا سرد، به قصد اینکه تو ماشین گرم بخوابم با هیئتشون همراه شدم. تو ماشین با خیال راحت گرفتم خوابیدم تا به قم رسیدیم. همه داشتن میرفتن زیارت، که به راننده گفتم میشه بمونم تو ماشین؟ درم قفل کن، خیالت راحت باشه چیزی برنمیدارم. اصرار کرد بیا بریم زیارت. نترس ازشون حاجت بخوای میده. منم تو این چند روز اونقدر التماس به خدا کرده بودم که راننده این جور حرف میزد اعصابم خورد میشد. دو روز میشد غذا نخورده بودم، گرسنه، لباس کثیف، سر وضع به هم ریخته، یه جورایی شبیه کارتن خوابا بودم. خلاصه با اصرارهای راننده، رفتیم وضو بگیریم. منم الکی دستمو شستم که مثلا وضو گرفتم. آقای راننده از کرامت و مهربونی حضرت میگفت؛ من تو دلم داشتم یه دلش خوشِ بابا نثارش میکردم. تا اینکه رسیدیم حیاط حرم ... ✅ این داستان ادامه دارد. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
آستانِ مهر
🕊 #خاطرات_حرم سال ۸۹ فقط پونزده سالم بود؛ از روستامون برای پیدا کردن کار راهی شهر تهران شدم. دو،سه
🕊 رسیدیم حیاط حرم، من دنبال این بودم از دست راننده فرار کنم. داشت نماز میخوند منم وسط نماز خوندنش، که خودمم مثلاً دارم نماز میخونم وسایلمو برداشتم و رفتم. هوا خیلی سرد بود، خیلی. دوسه جا داشتن کیک و شکلات نذری میدادن، تا من میرفتم نذری بگیرم، تموم میشد. حسابی کلافه بودم. پدر و مادرمم فکر میکنن من دارم کار می کنم تا براشون پول بفرستم؛ روم نمیشد بهشون بگم هنوز کار پیدا نکردم. میگفتم هم کاری از دستشون بر نمیومد. کمی بیرون دور زدم طاقت نیاوردم اومدم تو حیاط حرم یه گوشه تاریک که جلوی در یه اتاقی بود نشستم؛ یه موکت جلوش بود که نصفشو زیر و نصفه دیگش رو هم رو پاهام کشیدم. دلم بد گرفته بود. بغضم شکست و های های گریه کردم. یهویی دیدم از تو اتاقِ دارن نگام میکنن، ترسیدم پاشدم سریع رفتم یکم دور زدم. ساعت حدود ۶ عصر بود هوا هم کمی تاریک، پاشدم رفتم وضو بگیرم؛ حین وضو گرفتن نمیدونم چرا صحبتای راننده مدام تو ذهنم تکرار میشد. رفتم سمت زیارت. یه مرد جوون لباس خادمی داشت من فکر میکردم اینا مأموران پلیس هستن. نشست کنارم دستمو گرفت، گفت: بشین. میخواستم فرار کنم که نشد. شروع کرد سوال کردن. اهل کجایی و... منم همه چی رو گفتم. گفت من خادم افتخاریم دیدم تو اون گوشه داشتی گریه میکردی. خلاصه منو با خودش برد غذا خوری حرم. جای قشنگی بود مثل رستورانای بالا شهر، میز صندلی چوبی. غذا خورشت قیمه بود. منم گرسنه، شروع کردم به خوردن که دیدم همه دارن نگام میکنن. خادم جوون، غذای خودشو هم به من داد که بخورم. بهم گفت: برات کار پیدا کردم؛ تو یه سوپر مارکتی. جای خواب، غذا، همه چی داره. شب منو برد یه مغازه خیلی کوچیک تو یکی از خیابونای تنگ روبروی حرم. شب که وسط مغازه خوابیدم، به خودم اومدم دیدم ظهرِ. یه پیر مرد نشسته، پاشدم سلام کردم. اسمم رو پرسید، کارهایی که باید بکنم رو بهم گفت. یک ماهی اونجا بودم، بعد معرفیم کرد به یه کارخونه، اونجا رفتم و نجات پیدا کردم. الان ۱۲ساله قم هستم. پدر و مادرمم پیشم هستن. خونه خریدیم؛ خودم پایین خونه مغازه سوپرمارکتی دارم. خیلی به بی بی مدیونم. امیدوارم با خوندنش بدونید که بانوی کرامت صداتونو میشنوه. 📝 یاسین صالحی 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
🕊 سال گذشته یک روز ماه رمضان با سه تا بچه هام و یکی از دوستام (ایشون هم با بچه هاشون) آمدیم حرم تا افطار در حرم باشیم. قبل اذان حرم بودیم وبچه ها بازی می‌کردند، تا اینکه اذان شد خواستیم نماز بخونیم... بچه هارو صدا زدیم همه اومدن بجز پسرم محمد هرچی صدا زدم نبود😔 صدای اذان هم پخش میشد حرم هم شلوغ بود... ما در صحن صاحب الزمان بودیم... اضطراب عجیبی همه وجودم رو فرا گرفت همه جا رو گشتم ولی محمد نبود... همینطور فقط گریه میکردم از همه می پرسیدم یه پسر بچه ندیدید؟ دویدم روبروی ضریح بی بی جان... با گریه گفتم یا دختر موسی بن جعفر پسرم رو از شما میخوام، خواهش میکنم ناامیدم نکنید ما مهمان شما هستیم.. خواهش میکنم از این در که رفتم بیرون پسرم پیدا بشه.🙏 آمدم شبستان امام خمینی دیدم یکی از خادمها دست پسرم رو گرفته آمدن سمت من😊 خیلی از بی بی جان تشکر کردم🌸 در زندگی ام هرچه دارم از حضرت معصومه سلام الله علیها دارم🌹 📝 خانم رجب خانی از قم 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
آستانِ مهر
🕊 #خاطرات_حرم سال ۹۹ و اوج شیوع بیماری کرونا، رفت و آمدهای فامیلی تعطیل، سفرها لغو، همه دلتنگ دیدار
همینطور که وسایل افطار رو آماده میکردم زیر لب غر می زدم: هی عمه جان، شما باشی و ما انقدر بی کس باشیم ؟!! هیچکس که ما را افطاری دعوت نمیکنه، شما هم که قربونت بشم افطاری نمیدی. وسایل افطار رو آماده کردم و راه افتادیم، از جلوی نونوایی که رد میشدیم تو دلم گذشت که چقدر هوس نان تازه لواش کردم. ولی خب اگر برای خرید نون می ایستادیم خیلی شلوغ بود و به نماز نمیرسیدیم. به حرم رسیدیم. من که از شرایط عصبانی بودم و دلم گرفته بود گفتم اول افطار کنیم بعد حرم بریم. همسرم گفت: حیفِ خانم، اینجا هستیم نماز اول وقت نریم. با بی میلی پذیرفتم. همین که وارد حرم شدیم و چشمم به ضریح افتاد منقلب شدم انگار هیچ غمی نداشتم. انگار دیگه هیچ چیز نمیخواستم. شونزده، هفده ساعت گرما و تشنگی و‌ گرسنگی و‌ حتی غربت از یادم رفته بود. جان گرفته بودم و تازه شده بودم، شعری به ذهنم اومد: " آمدم تا که کنار تو من افطار کنم لک صمنای دهم خوانده و تکرار کنم " انگار دوباره جانم شیدا شده بود این بیت را زمزمه میکردم و به صف نماز رفتم. نماز مغرب که خونده شد در فضای صحن امام رضا(ع) نفس عمیقی کشیدم و بیت دوم رو که تو ذهنم اومد رو نوشتم: " چشم و دل سیر شدم تا که نگاهت کردم گویی افطار شده تشنه ی دیدار شدم " نماز و دعا تموم شد. و طبق قرار راهی شدم که بریم تو پارک بهار حرم سفره افطار دونفره مون رو پهن کنیم. نگاهی به حال و روز خودم انداختم، و با خودم گفتم: عجب که دلت بهونه حضرت معصومه جان رو داشت و آروم شد؛ رو به حضرت معصومه(س) کردم و ناخود آگاه گفتم: هعععععی، دریای قم مارو نمک گیر خودش کرد و به حال روز خودم نگاه کردم که چطور شیدای عمه جان شده ام. در حین خروج از صحن صاحب الزمان بودم که دیدم خدام حرم در حال توزیع حلیم و نان لواش هست. حیرت زده شدم؛ عمه جان مارا مهمون کرده بود به افطاری متبرک. در بهت و شعف و سکوت ظرف افطاری را دستم گرفتم و باز دوباره آنچه رو از درونم میجوشید رو زمزمه کردم: " دریای قم مارا نمک گیر خودش کرد دل از گلستان کند و زنجیر خودش کرد در قاب دل حک کرد تصویر خودش را گویا که در تقدیر ما پیر خودش کرد " از خوشحالی این وصل و توجه، از این افطاری روح وجسم که مهمون عمه جان شده بودیم، خودمو در زمین حس نمیکردم. در دلم شور و غوغای شعف انگیزی برپا بود، سفره افطار رو پهن کردم و به همسرم گفتم: حقا که اهل بیت و آل الله، همیشه تاریخ زنده هستن؛ صدای مارو میشنون و دعای ما رو اجابت میکنن. خانم هم مارو مهمونی دعوت کرد، هم افطاری داد، هم دل ما رو به دیار خودش پیوند داد. عجب افطاری خاطره انگیزی که تا ابد در خاطرم موندگاره. و هنوز که هنوزه نمک افطار دهم ماه مبارک رمضان سال ۹۹ روح و جانم رو تازه داره. 📝 سیده فاطمه کریمی 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr
🕊 بیرون رفتنی دخترم پرسید: مامان آخه چرا باید چادر سر کنم؟ دوست دارم موهام بیرون باشه؛ مدل کج. میشه چادر سر نکنم مثل دوستام؟ تا حالا چند بار اینو گفته بود و من یه توضیحاتی داده بودم؛ ولی از موضوع دل چرکین بودم. عید بود؛ میخواستیم به خونه خواهر شهید که همسایه مون بود؛ بریم. مثل همیشه از باب الشفای حضرت رد شدیم و به سمت ایوان زیبای آیینه پر گشودیم؛ قرارگاه همیشگیمون. کفشا را به رسم ادب تحویل کفشداری دادیم. بعد از دید و بازدید عید و تبریک و زیارت با چاشنی اشک راهی شبستان امام خمینی(ره) شدیم؛ تو راه یه خادم خانم جلوی راهمون رو گرفت و دخترم رو برای چادر سر کردنش غرق تحسین کرد و در آخرهم از زیر چادرش یه گیره روسری زیبا تو یه بسته‌ی شیک در اورد و به دخترم داد؛ چشمای هر دومون برق زد. برای تحویل گرفتن کفشامون به کفشداری رفتیم خادم کفشداری دست دخترم رو که برای تحویل شماره روی میز گذاشته بود رو مزین به یک دستبند کرد و باز هم تشویق و تحسین به خاطر چادر سر کردنش. دوباره چشمانمان برق زد. خانم همسایه سلام. ان شاالله صد سال مجاورتون باشیم، و وقت دلتنگی در صحن وسرای باصفاتون دلی سبک کنیم. راستی خانم همسایه ،هدیه هاتون رسید ،خیلی خیلی ممنونم از توجهتون به دل مشغولی این همسایه تون. 📝 ریحانه کرمی 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🕊 چندسال پیش؛ درست وقتی که حالم خیلی خوب نبود و دنیا و آدماش بهم پشت کرده بودن، دلشکسته بودم هر روز میومدم حرم و ساعتها مینشستم رو به روی ضریح و فقط به ضریح نگاه میکردم چه آرامشی داشت. یه روزی که خادمای بی بی داشتن لوسترهای اطراف ضریح رو تمیز میکردن؛ یه دفعه یه تیکه از شیشه های لوستر افتاد زمین و خرد شد و یه تیکه از شیشه های خردشده افتاد جلوی من؛ منم برداشتمش. الان اون تیکه ی خردشده؛ قرار بشه نگین انگشترم 😍 📝 ذکری اکبرزاده 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
🕊 هشت سالم بود با مادر، خواهر، خاله و مادربزرگم با کاروان راهی سفر کربلا شدیم. صبح بود که به قم رسیدیم؛ چقدر حرم خلوت بود اما چقدر پر شور. بعد از زیارت، دوباره به راه کربلا ادامه دادیم. من اولین بار حرم بانو را در سفر به کربلا زیارت کردم و هنوز هم دوست دارم که دوباره به قم بیام و حرم خواهر شاه خراسان رو زیارت کنم. 📝 مهیا ایزی ۱۱ ساله از شهرستان سبزوار خراسان رضوی 📸 محدثه رفعتی 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
آستانِ مهر
🕊 #خاطرات_حرم ━━━💠🍃🌸🍃💠━━━ بزرگ و کوچک ایران تمامشان دارند چه خاطرات قشنگی ز میزبانی تو بگیر تا به
🕊 چند سال پیش روز شهادت حضرت معصومه(س) بود. مادرم برای انجام کاری بیرون و پدرم هم سرکار بودند؛ و من مشغول پختن برنج برای ناهارظهر بودم. غذا رو مزه کردم که متوجه خیلی تندشدنش شدم. از همون موقع یک استرس و دلشوره عجیبی گرفتم که حالا چکارکنم، چون بابام ازغذای تند بدش میومد و ناراحت میشد. ناگهان به خانم حضرت معصومه (س) متوسل شدم و خیلی اصرار و دعا کردم که یک کاری کنن که یا اثر تندی غذا ازبین بره یا اینکه امروز یه نذری بهمون بدن من اون غذا را بذارم برای بابام. موقعیکه پدرم ازسرکار برگشت دیدم یه ظرف غذای نذری تودستشه. تو دلم خیلی خوشحال شدم. زمانیکه سفره رو باز کردم و غذایی که خودم پخته بودم را کشیدم، پدرم خورد و در کمال تعجب اصلا اعتراص نکرد و چیزی نگفت، انگار واقعا طعم تندیش ازبین رفته بود. کرامتش رو هیچ وقت فراموش نمیکنم. 📝 زائر کریمه 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr