eitaa logo
در آستانه ظهور
402 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
105 فایل
امام زمان آمدنی نیست ، آوردنی است❗ 🔰تولید محتوای رایگان امام زمانی ✅کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بزرگ‌ترین و بدیهی‌ترین ادّعای هر انسانی، بودن است؛ بی‌تو بودن، عین نیستی است. کسی که بی تو ادّعای هستی می‌کند، دروغگوی بزرگی است. 🍃راه اگر به تو منتهی نشود، بیراهه است. کسانی که بی ‌تو نفس می‌کشند، لحظه‌هایشان را در گمراهی سپری می‌کنند. 🍃تو بزرگ‌ترین سرمایۀ هر انسانی. تو بی منّت در اختیار همه‌ای. چه زیانی روشن‌تر از این که انسان، چنین سرمایه‌ای را خودش از خزانۀ وجودش بیرون کند. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۶
🍃الهی! نکند از آنهایی باشم که پس از یک عمر عبادت، شرک، درو می‌کنند و با کفر از دنیا می‌روند. خودت زندگی مرا در ایستگاه خیر، متوقّف کن. 🍃وجود حقیری دارم و ظرف تحمّلم کوچک است! از یک سو نگران دنیا هستم و از سویی دغدغۀ آخرت دارم، خودت به یاری‌ام بیا و مرا از این نگرانی‌ها و دغدغه‌ها خلاص کن. 🍃سرپرست حقیقی من تویی، که مولایی مهربان و رفیقی شفیقی. من به تو عادت کرده‌ام، نکند در این دنیا کسی را بر من مسلّط کنی که با مهربانی، قهر کرده و با شفقت، غریبه باشد! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۷
🍃خداوندا! تو خود معلّمم باش و کار خیر و راه خیر را به من بفهمان. امّا فهمیدن، کافی نیست توفیق عمل اگر نباشد، فهمیدن، بار گرانی می‌شود و تاوان مضاعفی خواهد داشت که من توان کشیدن آن را ندارم. فهم بی‌عمل، حجاب روی حجاب است. پس خودت توفیق عمل به آنچه به من الهام میکنی، عطا فرما. 🍃 گاهی شب که می‌رسد و از دنیا جدا می‌شوم، عظمتت بیدارم میکند و لرزهای شیرین وجودم را میتکاند. امّا روز که رو به دنیا سرازیر می‌شوم، غفلت، امانم نمی‌دهد و نسیان دامانم را می‌گیرد و ترس تو از دلم بیرون می‌رود. 🍃بیا و منّت بر سر بنده‌ات بگذار و خشیت خویش را در دل سیاه شب و در قلب روشنای روز، روزی‌ام کن و تا وقتی که نفس می‌کشم، لحظه‌ای این خشیت را از دلم بیرون نکن، ای خدای عالمیان! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۸
🍃آقای من! نگو مرا از درگاه لطفت رانده‌ای و از وادی بندگی دور افکنده ای که به این روز افتاده‌ام! من که باور نمی‌کنم! 🍃می‌دانم هر چه تو کوتاه آمدی، من گستاخ‌تر شدم و حقّت را سبک‌تر شمردم، امّا تو که نمی‌خواهی به خاطر گستاخی من، فاصلۀ مرا از خودت به نهایت برسانی؟ 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۹
🍃فکرش هم از هستی ساقطم می‌کند، امّا بگذار بگویم شاید تو جوابی دهی که مرا به زندگی بازگرداند. خدایا! از من فاصله بسیار گرفته‌ای، درست می‌گویم؟ 🍃اگر فاصله گرفتنت از من برای تربیت کردنم باشد، خوشحالم، امّا نکند دیگر دوست نداری آهنگ زبر و خشن صدای گناه آلودم را بشنوی که این همه از خودت دورم کرده‌ای؟ شاید هم این، مکافات جرم و جنایتی باشد که در مسیر بندگی تو مرتکب شده ام. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۰
🍃خدای من! تو به حلم خویش مهلتم دادی و به ستّاریت خویش، پرده بر گناهم انداختی، به قدری این کار را ادامه دادی که گویا از من غافلی و حواست نیست که من گنه‌کارم. 🍃گناه، در همین دنیا هم چوب دارد؛ امّا تو به قدری از چوب زدن بر من چشم پوشیدی که گویا به جای این که من از تو شرم داشته باشم، تو از من خجالت می‌کشی. اگر از این همه مهربانی بمیرم، جا دارد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۱
🍃قسم به عزّت تو! (که هر چه عزّت است، نزد توست)، اگر مرا از در خانه‌ات برانی و در به رویم ببندی جایی نخواهم رفت؛ هیچ جا. مگر جای دیگری هم هست؟ 🍃می‌نشینم و تا ابد نازت را می‌کشم، تا در را به رویم باز کنی و من یقین دارم که باز می‌کنی. آخر دلم گواه است که تو چقدر کریمی. 🍃تو را که شناختم، به کرَم شناختم و می‌دانم که رحمت تواندازه ندارد که تمام شود. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۲
🍃آقای من! اگر چه من از ترس این همه عذاب که گوش به زنگ و چشم به راه من است، گریه می‌کنم، ولی تکیه‌گاه من در این دنیا و آن دنیا تویی و من به تو و رحمت تو اعتماد دارم. 🍃 من به تو امید بسته ام و کار دنیا و آخرتم را به تو سپرده‌ام. 🍃در میان این همه ترس و واهمه، خودم را به رشتۀ رحمتت بسته‌ام تا هر جا رحمتت رفت، من همان جا باشم. خانه، خانۀ رحمت توست که هر که را خواهی، در آن جای می‌دهی. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۴
🍃آقای من! در چشمم رونق بازار همگان رو به کسادی رفته. دلم برای کسی غیر از توشوق تپش ندارد. 🍃جز بیم و هراسی که از ابّهت مقام تو در دل دارم، ترس، راه خود را بر وجودم بسته می‌بیند. 🍃چشم طمع از دستان همه برگرفته و نگاه امیدم تنها به آستان کرم تو دوخته شده. همین امید است که مَرکَب من برای آمدن به سوی تو شده و چه مرکب خوش رکابی! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۵
🍃ای آن که دستان امیدم به دامان کرم تو چنگ زده! ای کسی که هر چه می‌خواهم، برای رسیدن به توست! تو منتهای حاجات منی. 🍃گناهان، میان من و تو دیوار می‌کشند و مرا از خانۀ طاعت تو بیرون می‌کنند. پیش از آن که دیوار گناهان، میان من و تو فاصله بیندازد، تو میان من و گناه، دیواری به بلندای زمین تا آسمان بالا ببر. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۶
🍃خدایا! صبر، جان ایمان است و من از آن، بی‌بهره. نه برای طاعت، نه در مقابل معصیت و نه بر مصیبت، صبور نیستم. 🍃گاهی هم که صبر می‌کنم، یک دنیا گله و شکایت به آسمان میفرستم که رخسار صبرم را زشت می‌کند. خدایا! صبری زیبا به من عطا کن که زیبایی‌اش چشم‌گیر باشد. 🍃بارالها! گناه، بُن‌بست‌هایی در زندگی‌ام زده که برون رفتن از آن، جز به توفیق تو میسور نیست. زمان را از دست داده‌ام گشایش کارم را به تأخیر مینداز و راهی برای بیرون آمدن از این بُن‌بست‌ها پیش پایم باز کن. 🍃الهی! از تو می‌خواهم صداقت را روح گفتارم کنی، تا هر چه می‌گویم، همان باشد که میباید. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۹
🍃خدایا! اگر دلم اسیر محبّتت نباشد، سر به ناکجاآباد می‌گذارد. پس دلم را مالامال از محبّت خویش کن. بنده‌ای که مولا را دوست بدارد ولی از او حساب نبرد، هنوز تا حقیقت محبّت، فرسنگها راه دارد. وقتی دلم را خانۀ محبّت خویش کردی، ترس از خود را هم روزی‌ام کن. 🍃 زبانم را به تصدیق خویش گویا کن و دلم را از گوهر ایمانِ به خود، آکنده کن. نشانۀ صدق محبّت، آن است که غم‌های عاشق همه رنگ محبوب به خود بگیرد. خدایا! دلم را لبریز غم و اندوه خویش کن، مگر می‌شود عاشق بود و شوق لقاء نداشت؟ 🍃الهی! به دلم دستی بکش تا تمام وجودم شوق دیدار تو گردد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۳۰