معمولا اولین جرقه هایی که در فضاهای علمی و آکادمیک زده میشود واقعا جنبهی علمی و پژوهشی دارد اما متأسفانه از آنجایی که استعمار دوست دارد بر همه چیز مسلط باشد، علم هم از این ماجرا بینصیب نبوده و گاهی تئوریها و نظریه پردازیهای علمی نیز تحت تأثیر سیاست و اقتصاد استعماری قرار میگیرند، تا جایی که ممکن است به کلی از کارکرد و اهداف اصلی خود دور بمانند. به همین دلیل بعضیها نسبت به تفکر نقاد، موضع گیری منفی دارند. عدهای فکر میکنند تفکر نقاد یعنی زیر سؤال بردن همهی ارزشها، باورها، اصول، قوانین و خلاصه آنچه به فرهنگ و تمدن بومی مربوط است. یعنی چون و چرا کردنهای زیاد و خسته کننده برای نپذیرفتن. یعنی حمله به هر موضوعی که به تمدن و فرهنگ خودت مربوط میشود. یعنی لجبازی، ایرادگیری، تمرّد، شکایت، سوء ظن و منفی نگری افراطی. به همین خاطر نه تنها از یادگیری تفکر نقاد استقبال نمیکنند بلکه سعی دارند تا حد ممکن خودشان و فرزندشان را از آن دور نگه دارند. چرا؟ چون واقعیت این است که استعمار، تفکر نقاد را ابزار خوبی برای پیشبرد اهداف و برنامههای خود دید، بنابراین هر چیزی که در چهارچوب استعمار نبود زیر سؤال رفت حتی خدا. در واقع این یک حقیقت تاریخی هست که «تفکر نقادِ» مظلوم، مورد سوء قصد و حملهی استعمار قرار گرفت و به نفع استعمار مصادره شد.
پس یک فرد آگاه و هوشیار باید بداند تفکر نقاد به معنی زیر سؤال بردن همهی ارزشها، باورها و قوانین فرهنگی و تمدن بومی خود نیست. به معنی لجبازی، سرکشی و منفی نگری و مانند اینها نیست. بلکه تفکر نقاد بر اساس یکسری کلید واژه و معیار تعریف بسیار دقیقی دارد و اتفاقا میتواند یک ابزار خیلی خوب و کاردرست برای نجات از بعضی مشکلات یا پریدن از روی برخی چاله چولههای زندگی باشد.
#تفکر_نقاد
#تغییر_ذهنیت
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
خب تا اینجا فهمیدیم تفکر نقاد چیز خطرناکی نیست😮💨.
اما هنوز نمیدونیم تفکر نقاد دقیقا چیه و به چه دردی میخوره؟🧐🕵🏻♀️
#قسمت_دوم
خوشمزهی وسوسه انگیز 🍭😋
اول این نکته را بگویم که نظریات مختلفی درباره تفکر نقاد و تعریفش وجود دارد.
به همین دلیل ما با بیان چند کلید واژهی مهم، تفکر نقاد را تعریف میکنیم:
طرح سوال
بررسی دقیق
جمعآوری اطلاعات
دستهبندی اطلاعات
بررسی با منطق و استدلال
نتیجهگیری و تصمیمگیری (به معنای پذیرفتن یا نپذیرفتن).
تفکر نقاد یک فرایند است. یعنی ما به کمک تفکر نقاد به صورت «روشمند» و «با استدلال» نظر میدهیم. اگر میگوییم چیزی بد است با معیار میگوییم، اگر هم خوب، باز برای حرفمان معیار و دلیل داریم یعنی بر اساس شواهد یا حقایقی (fact) نظر میدهیم، نه بر اساس احساسات یا حدسیات.
یکی دیگر از کلید واژههای مهمی که در تفکر نقاد وجود دارد «فعال بودن» است. یعنی آن سؤال یا آن گره ذهنی از درون خودمان به بیرون جوشیده باشد 🧐. یعنی خودمان با آن مواجه شده باشیم نه اینکه کسی از بیرون آن را به ما دیکته کرده باشد 😎.
تفکر نقاد به زبان خودمانی🍿😉
پس تفکر نقاد به زبان ساده یعنی «اندیشیدنِ همراه با سنجش»، بر اساس يكسری معیار و دلیل.
#تفکر_نقاد
#مهارت_پرسشگری
#مهارت_تصمیم_گیری
#تفکر_استدلالی
#فرآیند
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
#قسمت_سوم
موافقید بریم 👣 با یک مثال و رسم شکل، تفکر نقاد رو بیشتر توضیح بدیم؟🤓
پس بیاین تا براتون بگم🏃🏻♀️
#تفکر_نقاد
#تغییر_ذهنیت
#تفکر_نقاد_بامثال
#اینفوگرافی_تفکر_نقاد
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
👇🏻👇🏻👇🏻
❓خب خیلی از مامان باباها میپرسن حالا این تفکر نقاد تفکر نقاد که میگین، کجا پیدا میشه؟
❓یعنی کجا به بچهها یادش میدن؟
❓چه جوری؟
❓اصلا جایی رو میشناسید که بتونه تفکر نقاد رو به بچهها آموزش بده؟ اونم جوری که بچهها قبولش کنن. نه مثل درس و مشق مدرسه.
جواب: بعععععله، 💯پاتوق نوجوانی💯.
دوست دارین بدونین تو پاتوق نوجوانی چه خبره😇؟
پس با ما همراه بشید
👇🏻👇🏻👇🏻
29.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥آغاز فاز اول پاتوق نوجوانی💥
#تو_پاتوق_چه_خبره
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
40.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_چهارم
خانه ی دوست کجاست؟
#تفکر_نقاد
#تغییر_ذهنیت
#مهارت_تصمیم_گیری
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
#قسمت_پنجم
«صبحی که کوفتی میشه»
ساعت هنوز ۷ نشده بود. آروم درِ حمومو باز کردم. یه دوش فوری گرفتمو به اتاق برگشتم تا وسایلمو جمع و جور کنم. داشتم تو کمد دنبال کلاه نقابدارم میگشتم که طبق معمول مامان بدون این که در بزنه اومد توی اتاقم.
مامان [با تعجب]: سلام! چی شده تویی که جمعهها تا لنگ ظهر خوابی صبح به این زودی بیدار شدی؟ میخوای بری جایی؟؟!!
کلاهمو برداشتم و گفتم: حالا اومدی فقط ببینی من خوابم یا بیدار؟ بععععله، میخوام با دوستام برم کوه.
مامان: میخوای بری کوه؟! با دوستات؟؟؟ چرا از دیشب چیزی نگفتی؟؟ میدونی که بابات از این کارا خوشش نمیاد. اونم بی اجازه و بی هماهنگی…
حوصله گیر دادنهاشو نداشتم. تو حرفش پریدم و گفتم: حالا الان گفتم! گیر نده دیگه. بی خبر که نمیرفتم.
مامان لبهی تخت نشست و گفت: حالا با کی میخوای بری؟
من (مهلا): با دوستام دیگه!
مامان: میدونم، میگم با کدوم دوستات؟
من: سارا و سمانه.
مامان: سارا کیه؟!
من در حالی که از پیدا نکردن هندزفریم کلافه شده بودم گفتم: مامان تو رو خدا ولم کن کله صبحی. میبینی دارم وسیله جمع میکنم، هی سین جیمم میکنی.
مامان: واااا، این چه طرز حرف زدنه؟! یعنی من حق ندارم بدونم بچم با کی داره میره؟
من همینجور که داشتم زیپ کولمو به سختی میبستم گفتم: اصلا ولش کن… تازه اومده مدرسمون. یه روز بیا دم در مدرسه نشونت بدم که خیالت راحت شه.
مامان که انگار بهش برخورده بود، بدون اینکه چیزی بگه بلند شد و به سمت در اتاق رفت. کنار در ایستاد و گفت: کدوم کوه میخواین برین؟ خودم میرسونمتون.
من که داشتم خودمو تو آینه انداز برانداز میکردم گفتم: مرسی خودمون میریم. خیر سرمون ۱۸ سالمونه…
مامان: بعععله، میبینم… ولی وایستا باهم بریم. اینجوری خیال منم راحتتره.
من که دیگه کاملا حاضر شده بودم همینجور که از در اتاق خارج میشدم و به طرف جاکفشی میرفتم گفتم: واااااای مامان، خیال چیت راحت بشه؟! یعنی از اون موقع تا حالا همششش انرژی منفی دادی. کاش یکم تو این خونه منم آدم حساب کنین. خداحافظ… و بدون اینکه پشت سرمو نگاه کنم از در حال زدم بیرون، به سمت در حیاط.
مامان دنبالم اومد و گفت: کجا میری؟؟ لااقل صبحانتو بخور.
بلند گفتم: نمیخوام...
«یک جفت چشمم آرزوست!»
سارا: مامان کفش های کوهنوردیمو کجا گذاشتی؟
پیداش نمیکنم.
مامان از تو آشپزخونه صدا رسوند: تو کمد بلنده.
سارا: دیدم، نیست.
مامان: یعنی اگه بیام درش بیارمااااا …
با خنده گفتم: نه نه، نیا. خودم پیداش میکنم.
چند لحظه بعد مامان بالای سرم بود: پیدا شد یا بیام؟
سارا با لبخند: مگه جرأت داره پیدا نشه😏
مامان: کجا به سلامتی؟ میخوای بری کوه؟!
سارا: آره فردا قراره با بچهها بریم کوه.
مامان: باریکلا، کدوم کوه؟ کیا هستین؟
سارا: من و سمانه و مهلا.
مامان: دوستای جدیدت هستن؟
سارا: آره، من که اینجا تازه واردم. اتفاقی با هم دوست شدیم. ولی بچههای خوبین.
مامان: حالا کدوم کوه میخواین برین؟
سارا: سمت خلج
مامان: بهتر نبود همین اطراف شهر میرفتین؟ آخه اونجا یکم دوره.
سارا: نه مامان الان خیلیها میرن اونجا. جمعهها خیلی شلوغه. بعدشم ما قراره تا قبل غروب برگردیم.
مامان: باشه، حالا یادت باشه سر شام صحبت کنیم که بابا هم در جریان باشن.