.
#معرفی_کتاب
#برشی_از_کتاب
#رمان_نوجوان
📚 #صدا_زدم_باران
هرمز بچه را که ورجه وورجه هایش او را روی شکم بابا به پایین سُرانده بود، بالا کشید و گفت:« شارژ ماشین کمه . دنده هوایی هم که خیلی برق میخوره رعنا خانوم. این عشق پرواز تو آخرش ما رو توی راه میذاره.»
رعنا از صفحه کلید پشت فرمان ، دکمهای روشنی را که رویش عکس هواپیما داشت، فشار داد و گفت:« حالا دو دقیقه خواستیم هوایی بریمها. اصلا راست میگی. میدونی چیه؟ باید دنده هوایی رو ممنوع کنیم . نباشه طوری نمیشه .عوضش کلی آب صرفه جویی میکنیم.»