eitaa logo
جهاد تحول و تبیین
2.2هزار دنبال‌کننده
52.2هزار عکس
40.9هزار ویدیو
864 فایل
هدف ماسربازپروری برای امام زمان عج الله ونایب برحقش امام خامنه ای است. همراه ماباشید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 کتاب قسمتهایی از این کتاب رو براتون میذارم تا اشتیاقتون بیشتر بشه😁 💥«در کودکی وقتی کلاس دوم ابتدایی بودم، عمامه گذاشتم. علت این عمامه‌گذاری زود هنگام آن بود که در آن دوران، مردم عادت به پوشاندن سر داشتند. طبیعتاً پدر ما حاضر نبود ما کلاه پهلوی به سر بگذاریم؛ بنابراین چاره‌ای جز عمامه نبود». 💥«آقای مصباح یزدی صورتجلسات را در یک دفتر به زبان رمزی – که خود، آن را اختراع کرده بود و به خطوط علوم غریبه شباهت داشت – می‌نوشت و برای اینکه بیشتر رد گم کند در آغاز دفتر نوشته بود: کتابی در زمینۀ علوم غریبه یافتم و آن را رونویسی کردم.» ✅کتاب «خون دلی که لعل شد» حاوی خاطرات حضرت آیت‌الله العظمی سیّد علی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است.این کتاب ترجمه‌ی فارسی کتاب «إنّ مع الصّبر نصراً» است که پیش از این به زبان عربی در بیروت منتشر و توسط سیّد حسن نصرالله معرّفی شد. سفارش در سایت آنی نو👇: https://onino.ir/khoonedel/ کانال👇: @ketabe_khas
🔴 گزیده ای از کتاب 💥عقاب......عقاب....گرفتیمش! ✅ در اواخر یکی از شبهای زمستان آن سال در خواب بودم که در زدند.از خواب بیدار شدم و طبق عادتم بدون اینکه بپرسم پشت در کیست شخصا برای باز کردن در رفتم. یک ساعت به اذان صبح باقی مانده بود و افراد خانواده در اندرونی خوابیده بودند. در را که باز کردم دیدم افرادی با مسلسل و هفت تیر ایستاده اند. به ذهنم گذشت که آنها عده ای چپی هستند و قصد تصفیه ی مرا دارند.چون در آن زمان آقای بهشتی به من اطلاع داده بود که چپی ها دست به کشتار و تصفیه اسلام گرا زده اند و از من خواسته بود که هشیار و مراقب باشم. چپی ها در کرمانشاه شبانه به منزل آقای موسوی قهدریجانی ریخته بودند، دست و پای او را بسته بودند و قصد کشتنش را داشتند که در حادثه ای غیرمنتظره توانسته بود بگریزد و از مرگ نجات یابد. به محض آنکه چنین فکری به ذهنم آمود فورا در را بستم.آنها تلاش کردنئ مانع شوند اما ترس از مرگ به من قدرت بخشید و زورم به آنها چربید و در را بستم. بعد به فکرم رسید که ممکن است آنها از دیوار بالا بیایند و از راه دیگری وارد خانه شوند. آنها با اسلحه ی خود شروع کردند به کوبیدن به شیشه ضخیمی که روی در بود و آن را شکستند. در همان حال که من به راهی برای نجات می اندیشیدم یکی از آنها فریاد زد:............ ✅ خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی. سفارش در سایت آنی نو👇: https://onino.ir/book/ https://onino.ir/book/ کانال👇: @fekr_dorost
📝 اگر کتاب را خوانده‌اید کتاب را هم بخوانید. 📚 کتاب آقای ایرانشهر روایتی از خاطرات حضور حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) در دوران تبعید به ایرانشهر 📚 کتاب خون دلی که لعل شد خاطرات حضرت آیت‌الله‌العظمی سیّدعلی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی 📌 تهیّه از نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران - حضوری: شبستان اصلی ورودی ۱۸ راهروی ۶ - مجازی: - B2n.ir/p57250 - B2n.ir/n77925 @KhameneiBook
(ع) 💦خاطرت ی رهبر معظم انقلاب از سیل درشهر سیستان در زمان تبعید ⛈️پس از پایان نماز دیدیم سیل،شهر را فراگرفته و آب بالا آمده ،تا جایی که به ایوان مسجد هم که نیم متر بلندتر بود رسیده بود. ⛈️با صدای بلند از مردم خواستم با این حادثه مقابله کنند. ⛈️ابتدا گفتم فرشهای مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آن هارا از بین نبرد... ⛈️از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای حفاظت از کودکان و زنان به عمل آورند. جریان سیل دوسه ساعت ادامه یافت و در این مدت صدای آوار خانه ها را یکی پس از دیگری می‌شنیدیم. ⛈️حتی ترسیدم مسجد نیز خراب شود .همه چیز وحشتناک بود ، تاریکی ناشی از قطع برق،سیل خروشان و بی امان،خراب شدن خانه ها و فریاد کمک خواهی مردم. ⛈️در چنین حالتی بحرانی و وحشتناک ،ذهن انسان فعال می‌شود و به دنبال هروسیله ای برای مقابله با وضع موجود می‌گردد. 📿قبلا این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیرِ گریز ناپذیری می‌توان به تربت سیدالشهدا (ع)به اذن خدای متعال توسل جست . 📿قطعه ای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانه ی پیامبر(ص)بدان شرافت بخشیده در جیب داشتم . 📿آن را از جیب بیرون آوردم به خدا توکل کردم و آن را میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم.لحظاتی نگذشت که به لطف و فضل خدا سیل بند آمد.
🎉 انتشار به مناسبت سالروز ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) 📚 برشی از کتاب ... امّا خواب رفيقم. البتّه ابتدا اين را بگويم كه او هم از روحانيون و ازجمله‌ى آخرين كسانى بود كه در اين زندان، هم‌زندان من بود و تا حدودى هم به حكومت ستمگر گرايش داشت؛ ولى بااين‌همه زندانى شد و كتك خورد، و شايد هم براى اينكه با روش خودش از من اطّلاعات كسب كند، به سلّول من فرستاده شده بود. البتّه من آزاد شدم و او در زندان ماند. من خواب او را از زبان خودش بيان ميكنم. گفت: «در خواب ديدم كه به همراه شما به حرم حضرت عبدالعظيم حسنى در شهر رى رفتيم. شما درحالى‌كه به گلدسته‌ى بلند حرم نگاه ميكردى، به من گفتى: من ميخواهم به بالاى اين گلدسته بروم. من گفتم: اين كار غيرممكن است. گفتى: خير، ممكن است. ناگهان ديدم شما از زمين بلند شدى و به بالاترين نقطه‌ى گلدسته رفتى. وقتى به بالاى گلدسته رسيدى، درحالى‌كه به‌عنوان خداحافظى دست تكان ميدادى، از دور مرا صدا زدى و گفتى: ديدى من ميتوانم اين كار را بكنم‌؟ من هاج‌وواج مانده بودم و با شگفتى و حيرت به شما نگاه ميكردم، كه ناگهان شما از بالاى گلدسته اوج گرفتى؛ چنان‌كه گويى پرواز ميكنى. سپس با من با اشاره‌ى دست خداحافظى كردى و به‌سوى آسمان بالا رفتى!» وقتى خوابش را برايم تعريف كرد، گفتم حتماً تعبير آن، شهادت است! البتّه چنين نبود، بلكه تعبيرش آزادى بود؛ چون چند روزى نگذشت كه از زندان آزاد شدم. 📸 تصاویری از حضور رهبر معظّم انقلاب در مرقد مطهّر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - سال ۱۳۷۳ https://shop.khameneibook.ir/product/خون-دلی-که-لعل-شد @KhameneiBook