﷽؛
#یا_مسلم_بن_عقیل (علیه آلاف التحیة و الثناء)
✅ طوعه زنی جوانمرد
👈 مسلم ، غریب و تنها در کوچه های کوفه می گشت . نمی دانست کجا برود . افزون بر تنهایی ، هر لحظه بیم آن می رفت او را دستگیر کرده ، به شهادت برسانند . به ناگاه در کوچه ای ، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است .
👈 تشنگی بر مسلم غلبه کرد . نزد آن زن رفته ، آبی طلبید . زن که طوعه نام داشت ، کاسه آبی برای مسلم آورد . مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست . طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است . به او گفت : ای بنده خدا ! برخیز و به خانه خود ، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم ، نشستنِ مسلم را بر در خانه اش حلال ندانست . مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت : من در این شهر کسی را ندارم که یاری ام کند .
👈 طوعه پرسید : مگر تو کیستی ؟ و پاسخ شنید : من مسلم بن عقیل هستم . طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود ، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد .
✅ سخنان عبیداللّه برای دستگیری مسلم
👈 با آنکه مسلم تنها شده بود ، ولی باز عبیداللّه از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی آمد . لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد . آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند .
👈 سپس عبیداللّه وارد مسجد شد ، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت : « هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد ، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد ، به اندازه دیه اش پول خواهد گرفت ». تهدید و تطمیع عبیداللّه کارساز شد و بلال، فرزند طوعه ، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه ، صبح زود وارد قصر شده ، مخفی گاه مسلم را لو داد . عبیداللّه با شنیدن این خبر ، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند .
✅ امان دادن به مسلم و دستگیری او
👈 مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه ، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید . با اینکه مسلم زخمی بود ، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت . آنان بر پشت بام ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته های نی را آتش زده بر روی او انداختند . ولی مسلم دست از جدال برنمی داشت و بر آنها یورش می برد . وقتی ابن اشعث به آسانی نمی تواند مسلم را دستگیر کند ، دست به نیرنگ زد و گفت : ای مسلم ! چرا خود را به کشتن می دهی ؟ ما به تو امان می دهیم و ابن زیاد تو را نخواهد کشت .
👈 مسلم جواب داد : چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است ؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخم هایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود ، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه بردند .
✅ چگونگی شهادت حضرت مسلم
👈 کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری » سپردند ، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم بن عقیل مجروح شده بود . مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره » ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد .
👈 مسلم را به بالای دارالاماره می بردند ، در حالی که نام خدا بر زبانش بود ، تکبیر می گفت ، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می فرستاد و می گفت : خدایا ! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یاری ما کشیدند ، حکم کن !
👈 جمعیتی فراوان ، بیرون کاخ ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند . با ضربت شمشیر ، سر از بدنش جدا کردند ، و... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند .
#أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی #مُحَمَّدٍ وَ #آلِمُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@Javanmardi_langarudi
🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐