7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘چکار کنیم که مشمول عنایت خاص امام_زمان شویم؟!
#کلیپ_مهدوی
°●《 @atashe_entezar 》●°
10.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️بیاد سردار دلها😭
🔸 خوشا آنان ڪه جانان میشناسند
طریق عشق و ایمان مۍشناسند
بسۍ گفتیم و گفتند از شھیدان
شھیدان را شهیدان می شناسند
۳روز مانده تا پرواز حاج قاسم
#قهرمان_من
°●《 @atashe_entezar 》●°
❣
قدرت رزم تو در معرکه باشد به کنار...
هیبتِ چشمِ خمارت همه را خواهد کشت
ثائــــــــــر
#سرداردلها
°●《 @atashe_entezar 》●°
اگر از گناه مطهری...
"رجایی"هست که..
"بهشتی"شوی...
اگر با "هنرِ"شهادت آشنایی...
"مُفتح"درهای بهشت خواهی شد...
اگربا"همت"تقوا پیشه کنی...
"صیاد"دلها می گردی...
اگر با"آوینی"همراه شوی...
شهید"اهل قلم"خواهی شد....🕊
#اللهم_ارزقنا_شهادت_فی_سبیلک
°●《 @atashe_entezar 》●°
°°°°
.
یک شب دلش شکستُ
و به #زینب گلایه کرد
فـردا هـنوز سر نزدهِ
انتخاب شد ...
#شهید_سردار_سلیمانے
°●《 @atashe_entezar 》●°
#پسرک_فلافل_فروش
قسمت۳۴
طلبه ي لولهكش
هادي در كنار درس خواندن براي طلبه ها صحبت ميكرد و به شرايط روز عراق و موقعيت آمريكا و دشمني اين كشور با مسلمانان اشاره ميكرد.
حالا ديگر زبان عربي را به خوبي تكلم ميكرد. خيلي از طلبه ها عاشق هادي شده بودند.
او با درآمد شخصي خودش بارها دوستان را به خانه ي خودش دعوت ميكرد و براي آنها غذا درست ميكرد.
منزل هادي محل رفت و آمد دوستان ايراني نيز شده بود. در ايام اربعين، خانه را براي اسكان زائران آماده ميكرد و خودش مشغول پخت و پز و پذيرايي از زائران ابا عبدالله الحسين علیه السلام ميشد.
برخي از دوستان عراقي هادي ميگفتند: تو نميترسي كه در اين خانه ي بزرگ و قديمي و ترسناك، تك و تنها زندگي ميكني؟
هادي هم ميگفت: اگر مثل من مدتها كنار خيابان خوابيده بوديد قدر اين خانه را ميدانستيد!
بعد از آن رفت و آمد هادي با منازل دوستان طلبه اش بيشتر شد. در اين رفت و آمدها متوجه شد كه بيشتر دوستان طلبه، از خانواده هاي مستضعف نجف هستند. بسياري از اين خانواده ها در منازلي زندگي ميكنند كه از
نيازهاي اوليه محروم است.
اين خانه ها آب لوله كشي نداشت. با اينكه آب لوله كشي تا مقابل درب خانه آمده بود، اما آنها بضاعت مالي براي لوله كشي نداشتند.
اين موضوع بسيار او را رنج ميداد. براي همين به تهران آمد و به سراغ دوستانش رفت.
دستگاه هاي مربوط به لوله كشي را خريد و چند روزي در مغازه ي يكي از دوستانش ماند تا نحوه ي لوله كشي با لوله هاي جديد پلاستيكي را ياد بگيرد.
هر چه را لازم داشت تهيه كرد و راهي نجف شد. حالا صبح تا عصر در كلاس درس مشغول بود و بعد از ظهرها لوله تهيه ميكرد و به خانه ي طلبه هاي نجف ميرفت.
از خود طلبه ها كمك ميگرفت و منازل مردم مستضعف، ولي مؤمن نجف را لوله كشي آب ميكرد.
خستگي براي اين جوان معنا نداشت. از صبح زود تا ظهر سر كلاس بود.
بعد هم كمي غذا ميخورد و سوار بردوچرخه اي كه تازه خريده بود راهي ميشد و در خانه هاي مردم مشغول كار ميشد.
برخي از دوستان هادي نميفهميدند! يعني نميتوانستند تصور كنند كه يك طلبه كه قرار است لباس روحاني بپوشد چرا اين كارها را انجام ميدهد؟!
برخي مفكر ميكردند كه لباس روحانيت يعني آهسته قدم برداشتن و ذكر گفتن و دعا كردن و...
براي همين به او ايراد ميگرفتند. حتي برخي ها به اينکه او با دوچرخه به حوزه مي آيد ايراد ميگرفتند!
اما آنها كه با روحيات هادي آشنا بودند ميفهميدند كه او اسلام واقعي را شناخته.
هادي اعتقاد داشت كه لباس روحانيت يعني لباس خدمت به اسلام و مسلمين به هر نحو ممكن.
با اينكه فقط دو سال از حضور هادي در نجف ميگذشت اما دوستان زيادي پيدا كرده بود. برخي جوانان طلبه، كه كاري جز مطالعه و درس و بحث نداشتند، با تعجب به كارهاي هادي نگاه ميكردند. او در هر كاري كه
وارد ميشد به بهترين نحو عمل ميكرد.
كم كم خيليها فهميدند كه هادي در كنار درس مشغول لوله كشي آب
براي خانه هاي مردم محروم شده.
هادي با اين كار كه بيشتر مخفيانه انجام ميشد خدمت بزرگي با خانواده هاي طّلاب ميكرد.
اخلاص و تقوا و ايمان هادي اثر خود را گذاشته بود. او هر جا ميرفت ميخواست گمنام باشد. هيچ گاه از خودش حرفي نميزد. هرگز نديديم كه به خاطر پول كاري را انجام دهد. اما خدا محبت او را به دل همه انداخته بود.
بعد از شهادت همه از اخلاص او ميگفتند.
چندين نفر را ميشناختم که در تشييع هادي شرکت کردند و ميگفتند: ما مديون اين جوان هستيم و بعد به لوله کشي آب منزلشان اشاره ميکردند.
هادي غير از حوزه هر جاي ديگر هم كه وارد ميشد بهترين نظرات را ارائه ميكرد.
در مسائل امنيتي به خاطر تجربه ي بسيج و فتنه ي 1388 بسيار مسلط بود.
از طرفي ديدگاه هاي فرهنگي او به جهت تجربه ي فعاليت در مسجد بسيار مؤثر بود.
شايد به همين خاطر بود كه مسئولان حشدالشعبي به اين طلبه ي ايراني بسيار
علاقه پيدا كردند.
رفت و آمد هادي با نيروهاي مردمي زياد شده بود. او به كار هنري و ساخت فيلم علاقه داشت و اين روند را بين نيروهاي حشدالشعبي گسترش داد.
#پسرک_فلافل_فروش
قسمت۳۵
بركت
بركت در مال چيزي نيست كه با مفاهيم مادي و دنيايي قابل بحث و توجيه باشد.
برخي افراد بودند كه آنچه را كه خدا در اختيارشان نهاده بود براي رفع مشكلات مردم قرار ميدادند و خدا هم از خزانه ي غيب خود
مشكلات مالي آنها را برطرف ميكرد.
ً مثال، شهيد ابراهيم هادي. دوستي ميگفت: يک شب ابراهيم را ديدم که در کوچه راه ميرود. پرسيدم: کاري داري؟
گفت: از صبح تا به حال کسي از بندگان خدا را نديدم که مشکل مالي داشته باشد و من بتوانم مشکل او را برطرف کنم. براي همين ناراحتم.
ابراهيم هادي هيچ گاه پول را براي خودش نخواست، بلكه با پولي كه به
دستش ميرسيد مشكلات بسياري از رفقا را برطرف ميكرد.
بارها شده بود كه مسافركشي ميكرد و پول آن را خرج هيئت و يا افراد نيازمند ميكرد.
اين ويژگي هاي شهيد ابراهيم هادي براي هادي ذوالفقاري خيلي جالب بود.
هادي ذوالفقاري ابراهيم را خيلي دوست داشت براي همين سعي ميكرد مانند اين شهيد عزيز با درآمد خودش مشكلات مردم را برطرف كند.
يادم هست كه در تهران تصوير نسبتاً بزرگ شهيد ابراهيم هادي را جلوي موتور نصب كرده بود و اينطرف و آنطرف ميرفت.
هادي هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از مشكلات خلق خدا برطرف كند.
بايد اشاره كرد كه نشستن و دعا كردن، براي اينكه خداوند بركت خود را
نازل كند، در هيچ روايتي وارد نشده.
چانسان اگر ميخواهد به جايي برسد، بايد تلاش كند. زماني كه هادي ذوالفقاري در تهران بود و در بازار آهن فعاليت ميكرد، هميشه دست خير
داشت. خصوصاً براي هيئت ها بسيار خرج ميكرد.
هادي ميگفت بايد مجلس امام حسين علیه السلام پررونق باشد. بايد اين بچه ها
كه به هيئت مي آيند خاطره ي خوشي داشته باشند.
هر بار كه براي هيئت و يا كارهاي فرهنگي مسجد احتياج به كمك مالي داشتيم اولين كسي كه جلو مي آمد هادي بود. هميشه آماده بود براي هزينه كردن.
يك بار به هادي گفتم: از كجا اين همه پول مي ياري؟ مگه توي بازار چقدر بهت حقوق ميدن؟
خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه براي اينطور كارها پول داشته باشم. خدا هم كمكم ميكنه.
پرسيدم: چطوري؟گفت: بايد تلاش كرد. بعد ادامه داد: براي اينكه برخي خرجها رو تأمين
كنم، بعد از كار بازار آهن، با موتور كار ميكنم. بار ميبرم، مسافر و... خدا هم توي پول ما بركت قرار ميده.
هادي در نجف هم دست از اين كارها بر نميداشت.
بسياري از طلبه هاي نجف از فعاليتهاي هادي ميگفتند و اينكه نميدانستند هادي از كجا پول مي آورد، اما كارهاي خير ماندگاري از خود به يادگار ميگذارد.
زماني كه هادي شهيد شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و خاطرات خود را از هادي بيان كردند.
يكي ميگفت: اين عبايي را كه دارم هادي برايم خريد، ديگري به نعلين خود اشاره كرد.
يكي ديگر از آنها از لوله كشي آب خانه اش ميگفت و...
هادي براي تأمين هزينه ي اين كارها در نجف كار ميكرد. اين اواخر كاري كرده بود كه مسئولان گروههاي نظامی مردمي حشدالشعبي حسابي به او اطمينان داشتند.
هميشه پول در اختيار او ميگذاشتند تا براي كارهاي فرهنگي كه در نظر دارد هزينه كند.
هدایت شده از تندیس ماندگار