فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم♥️
مامور برای خدمت زهرائیم♥️
روزی که تمام خلق حیران هستند♥️
ما منتظر شفاعت زهرائیم . . .♥️
میلاد باسعادت🌹
حضرت فاطمه زهرا (ع) مبارڪ باد 🎉 🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•🌴🌺
جملھ عاشقانھ ࢪهبرے...🤗😍
#استوری📲
💐فاطمه باغ گلاب است خدا ميداند
💗فاطمه گوهرناب است خدا ميداند
💐فاطمه واژه زيباست،تعجب نكنيد
💗كرم فاطمه درياست،تعجب نكنيد
💐فاطمه دخترطاهاست بگو يازهرا
💗فاطمه روح تولاست بگو يازهرا
💐میلاد مـادر خوبیها
💗عالم حضرت فاطمه(س)
💐و روز بزرگداشت مقام
💗مادر و زن، بر همه مادران و
زنان و دختران سرزمینم مبارک باد💐🎊🎁
#میلاد_حضرت_زهرا سلام الله
#روز_مادر
📌 او مادرانه سالها چشم انتظار
برگشت فرزند امیرالمومنین است...
● وقت نزول سوره کوثر رسیده
روح خدا بر عالم و آدم دمیده
● گهواره جنبانش شده حوا و مریم
جبرئل دم میگیرد از فیضش دمادم
● ریحانه یعنی یک گل از باغ بهشت است
حوریه یعنی تحفهای جنت سرشت است
● انسیه یعنی یار مسکین و اسیران
شأن نزول هل اتی مصداق انسان
● زهره چراغ بیفروغی در اتاقش
خورشید عالم شعلهور شد از اجاقش
● زهرا که بر انگشتر خاتم نگین است
خاک کف پایش پیمبرآفرین است
● جز او کسی امابیها میشود؟ نه
در بیشهاش جز شیر پیدا میشود؟ نه
● در کوه نورش یازده ققنوس دارد
در دامن خود چهار اقیانوس دارد
● حرزش علی را در شجاعت بیمثل کرد
شیرش حسن را شیر میدان جمل کرد
● قلب تپنده در دل قالو بلا اوست
جاری میان لحظه های کربلا اوست
● روزی به عالم میدهد نان تنورش
زینب شعاع نوری از قلب صبورش
● عشق و شرف را تا مرامش درهم آمیخت
شور شهادت شد به قلب خاکیان ریخت
● هرکس که راه عاشقیها را بلد بود
روی سرش سربند یازهرا مدد بود
● هرکس که سوز سینهٔ او بیشتر شد
دنبال مادر رفت و مفقودالاثر شد
● سوریه، ایران و یمن، فرقی ندارند
ابناء زهرا غربی و شرقی ندارند
● تا سایهسار چادرش روی زمین است
در جان انسانها حماسهآفرین است
● او مادرانه سالها چشم انتظار
برگشت فرزند امیرالمومنین است
● بنیان برنداز حکومتهای ظالم
مردی که چون دست خدا در آستین است
● مهرش نمود رحمت رحمانی حق
خشمش برای دشمنانش آتشین است
● مردی که زیر پرچم عدل الهی
بنیانگذار دولت مستضعفین است
✍ عالیه رجبی، سعید حمیدیانفر، سعیده کرمانی
📖 #اشعار_مهدوی
19.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلسوزترین مادر...
🌼 آخرین دعایی که حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند
💐مادره دیگه...
🎤 حجه الاسلام امینی خواه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلی که زیباست...
#سلام_مولای_ما_مهدی_جان♥️
سلامی از دوستان دلتنگتان...
سلامی از مشتاقانِ چشم براهتان...
سلامی از منتظرانِ تنهایتان...
سلامی از دردمندانِ فراقتان...
سلامی از فرزندانِ گرفتارتان...
سلامی از محبینِ بغض آلودتان...
سلام بر شما که خوبترینید،عزیزترینید...
سلام برشما که دوستمان دارید...
#اَلّلهُمَّـعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میکردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند. به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتاب ترم میکرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی مقتل تلعفر کنم که دوباره گریه ام گرفت. نماز مغرب و عشاء را به سرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد. ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است شاید اگر میماند برایش میگفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی ها بود. با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریه ای که دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم. میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه های مظلومانه زنعمو و دخترعموها میلرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :برو زن و بچه ات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.
و خبری که دلم را خالی کرد :فرمانداری اعلام
کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!
کشتن مردان و به اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم. دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم
که به عمو میگفت :وقتی موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت_چهاردهم
تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالادیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم! حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش اسیر داعش شوند. اصلا با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو می آمد، حیدر زنده به تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگی اش دلداری ام میداد : نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.
که زن عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد : برو زودتر زن و بچه ات رو بیار اینجا!
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند : دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ
و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت : ما تو این شهر مقام امام حسن (ع) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!
چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد : فکر میکنید اون روز امام حسن(ع) برای چی در این محل به سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شر این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر فاطمه(س) هستید.👌🏻
••♥️🌼••
"وَبِجَنابِڪَ اَنْتَسِبُفَلاتُبْعِدني.."
وچهخوشبختممنڪهتورادارم:)
مهدی(عج)جـانم!♥️"
اللهمعجللولیڪالفرج🌿
#امامزمانم