eitaa logo
عَـطَـۺ انـٺِـظـــــاࢪ
45 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
176 فایل
علت ڪوࢪے یعقوب نبے معلــوم استッ شہࢪ بے یاࢪ مگࢪ اࢪزش دیدن داࢪد⁉️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 چنین نوشتہ خدا در شناسنامہ ے دل منم غلام مہ و بنده زاده ے خورشید سلام مے دهم از عمق این دلِ تاریڪ بہ آخرین پسر خانواده ے خورشید الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
🥀ازش پرسیدند این چیه سنجاق کردی رو سینه‌ت؟ لبخند زد و گفت: این باطریه نباشه قلبم کار نمیکنه...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 💎 الماس‌هایی که آلوده می‌شوند را دور نیندازید‼️ 🗯 الماس‌های آلوده یعنی چی؟
اگرچه این دل ما کل هفته کرب‌وبلاست ولی سه‌شنبه فقط جمکران صفا دارد ...
میگفت : من گِل میگیرم دهنِ قلبمو اگہ ، گوش بہ فرمانِ عقلم نباشہ! ..... دوستان آدم مؤمن هیچ وقت نمیگه دلم چی میخواد دلم چی میخواد یه جمله ای که از جنس هوای نفسه آدم مؤمن همه چی رو میبره زیر ذره بین عقلش .. آدم مؤمن همیشه میگه عقلم چی میگه
✅ چرا گناههای کوچک عذاب بیشتری دارند ؟ کوچک و بی اهمیت شمردن گناه، موجب تبدیل آن به گناه کبیره می شود . 🚫 به علت اینکه : ⚡️ گناه کوچکی که یکبار یا دو بار انجام شود ، اثر کمی در دل می گذارد ، ولى چون تکرار شد ، تکرار آن به تدریج در دل اثر قوی مى گذارد 💦 چنان که قطره هاى آب که مکرر بر سنگى بیفتد آن را سوراخ مى کند و همین قدر آب اگر یکدفعه بر آن ریخته شود اثر نمى کند . 💥 همینطور انجام گناه کوچک باعث میشود که ما موجب اهمیت کار گناه خود نشویم به مثال توجه کنید : ♻️ اگر کسى سنگى به سوى ما پرتاب کند ، ولى بعدا پشیمان شده و عذرخواهى کند، ممکن است او را ببخشیم 🔵 ولى اگر سنگ ریزه اى به ما بزند و در مقابل اعتراض بگوید : این که چیزى نبود بابا، بى خیالش ! 🔘 او را نمى بخشیم ، زیرا این کار ، از روح استکبارى او پرده بر مى دارد و بیانگر آن است که او گناهش را کوچک مى شمرد . 🔴 یکی دیگر از امورى که گناه کوچک را به گناه بزرگ تبدیل می کند آن است که گنهکار مهلت خدا و مجازات نشدن سریع خود را دلیل رضایت خدا بداند !! ✳️ اگر هر روز نکنیم این تخلفات جمع میشود ، کار دست آدم می‌دهد، و کم کم مانع از ورود آدم به صراط مستقیم و انجام توبه میشود . 🌹 لذا امام کاظم(علیه السلام) فرمودند : هر شب که خواستی اداره‌ی کار را تعطیل کنی و بخوابی ، حساب کن از صبح تا حالا چکار کرده ای ، اگر تخلف کرده‌ای فورا توبه کن، اگر تخلف نکرده‌ای سپاسگزاری کن و دوباره ادامه بده ... 💢 ✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 زنعمو شانه هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد. وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :برق چرا رفته؟ عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد : موتور برق رو زدن. شاید داعشی ها خمپاره باران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. گرمای هوا به حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علی اصغر کربلای آمرلی، یوسف باشد. تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه ها بود، اما سوخت موتور برق خانه ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه های آمرلی تبدیل به کوره هایی شوند که بی رحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد💥 ماه رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری ایثار میکرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ تشنگی و گرسنگی سر میبرید. دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می آوردند. گرمای هوا و شوره آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد