🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت_شصت_ودوم
با کف هر دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول اسیر شد و بعد...»
و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بستهاش نفسم بند آمد💔 قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم. کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.»
و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!»
با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازهام را میکشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کردهاند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم. در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمیکردم سرم را بالا بیاورم. از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم میزد و این جشن آزادی بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را میسوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!»
سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه میدیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه عاشقش به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه میلرزید. یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانهام را به نرمی بالا آورد :«نرجس! تو اینجا چیکار میکنی؟»
باورم نمیشد این نگاه حیدر است ، دوباره لحن مهربانش را میشنوم و حرارت سرانگشت عاشقش را روی صورتم حس میکنم. با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را نگاه میزدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود. چانهام روی دستش میلرزید و میدید از این معجزه جانم به لب رسیده :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟»
و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمیخواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه میزدم و او زیر لب حضرت زهرا(س) را صدا میزد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت_شصت_وسوم
هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و میدیدم از غیرت مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانهاش میلرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشک چشمانم التماسش میکردم و او از بلایی که میترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروختهتر میشد. میدیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمیکند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!»
و میدانست موبایلش دست عدنان مانده که خون غیرت در نگاهش پاشید، نفسهایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیدهام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!»
ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل امیرالمؤمنین(ع) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین(ع) امانت سپردی؟ به خدا فقط یه قدم مونده بود...»
از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم میکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داعشیها داشتن فرار میکردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!»
و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیز دلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین(ع) بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!»
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!»
و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که عاشقانه نجوا کردم :«عباس برامون یه نارنجک آورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه...»
رفیق!✌️
اگراتصالبهامامزماننداشتهباشیم،
جاهلیم!😎
چهپروفسورباشیم،چهمعلم،چهرئیسجمهور!
منماتولمیعرفامامزمانه
ماتمیتتجاهلیه..
#امام_زمان♥
🔴 بزرگ ترین وظیفه منتظران
🔵 حضرت امام خامنه ای:
🌕 بزرگترین وظیفهی منتظران امام زمان (عج) این است که از لحاظ معنوی و عملی و پیوندهای دینی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند.
#وظایف_منتظران
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🔴 جنس استغفار منتظران
🔵 #ماه_رجب ماه #استغفار است و ذکرهای زیادی برای طلب مغفرت سفارش شده است.
🔺اما سوال این است که استغفار برای چه؟
🔸 شاید کمتر به متعلق و آنچه که باید بخاطرش از خداوند عذر خواهی کنیم توجه میکنیم،اما جنس استغفار منتظران، جنس دیگری است.
🔸 در فرهنگ انتظار، استغفار فقط برای گناهان فردی نیست بلکه منتظر ظهور، برای خطاهای اجتماعی خود نیز که مانع ظهور امام زمان عجل الله فرجه شده است طلب مغفرت میکند.
🔹 استغفار برای بیتفاوتی از رنج مردم
🔹 استغفار برای بیتفاوتی از ظلمهای اجتماعی
🔹 استغفار برای عدم شرکت در مسئولیتهای اجتماعی
🔹 استغفار برای رأیها و انتخابهای غلط
🔹 استغفار برای عدم انجام امر به معروف و نهی از منکر
🔹 استغفار برای...
🔴 آری! مصیبت آن است که گاهی حتی گناهانی را که باید برای آن استغفار کنیم نمیشناسیم و به همین خاطر اثر مطلوبی نیز ندارد و بسیاری از دعاهایمان برای حل مشکلات،مستجاب نمیشود!
🌕 بیاییم یک بار هم که شده برای شناخت گناهان، استغفار ۷۰ بندی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را بخوانیم.
استاد_ملایی
.archivetempEsteghfar Amiralmomenin.pdf
حجم:
2.11M
🔴 فایل #استغفار هفتاد بندی امیر المومنین علیه السلام همراه با ترجمه
در فضیلت #ماه_رجب
🔺️ثواب روزهداری در ماه رجب ...
داره تموم میشه.....
دیگه چندروز بیشتراز ماه رجب باقی نمونده
بشتابید..
🔴 عظمت استغفار
🔵امام زمان(عج)خطاب به ابن مهزیار:
🌺 يابْنَ الْمَهْزِيارِ! لَوْلاَ اسْتِغْفارُ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ، لَهَلَکَ مَنْ عَلَيها، إلاّ خَواصَّ الشّيعَةِ الَّتي تَشْبَهُ أقْوالُهُمْ أفْعالَهُمْ.
🔸 اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضي شماها براي همديگر نبود، هرکس روي زمين بود هلاک ميگرديد، مگر آن شيعيان خاصّي که گفتارشان با کردارشان يکي است.
📚 مستدرک ج ۵ ص ۲۴۷
#امام_زمان عج