دلدار حیدر بودن ، فقط فقط کار توئه ..._۲۰۲۲_۰۱_۲۱_۱۹_۴۰_۱۲_۶۶۹.mp3
20.92M
دلدار حیدر بودن ، فقط فقط کار توئه ...
حاج محمود کریمی🎤
ولادت حضرت زهرا سلام الله💝
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت_یازدهم
عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری اش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :چی شده مامان؟
هنوز بدنم سست بود و به سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد : موصل سقوط کرده! داعش امشب شهر رو گرفت!
من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله های ایوان
پایین دوید و وحشتزده پرسید : تلعفر چی؟!
با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از ترکمن های شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.عباس سری تکان داد و در جواب دل نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید:داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :این حرومزاده ها به تلعفر برسن یه شیعه رو زنده نمیذارن!
حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.دیگر نفس کسی بالا نمی آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای اذان مغرب در آسمان پیچید به {أشْهَدُ أنَ عَلِیاً وَلِیُّ الله} که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش میکردند و من از خون غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه ام گرفت. رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می آمد، مردانگی اش را نشان داد :من میرم میارمشون.
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :داعش داره شخم میزنه
میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!
اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه اش به وضوح شنیده میشد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت_دوازدهم
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین زبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد : داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!
و طوری معصومانه تمنا میکرد که شکیبایی ام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد. حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود که
با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میکنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر داعشی ها بشه؟
وعمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زنعمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد :مامان غصه نخور! ان شاءالله تا فردا با فاطمه و بچه هاش برمیگردم!
حالا نوبت زینب وزهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد. عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :منم باهات میام.
وحیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.
نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به قتلگاه میرفت.تا میتوانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریه ام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانه هایم حس کردم. سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی آمد تا حرفی بزنم.! خیلی زود برمیگردم! تلعفر تا آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!
شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمی ام بریده بالا می آمد :تو رو خدا مواظب خودت باش...
و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود.
مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و عاشقانه نجوا کرد :تا برگردم دلم برا دیدنت یه ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!
و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمیکَند، از کنارم بلند شد.
Nebarek.mp3
15.71M
🌼 مولودی عربی بسیار زیبا محمد فصولی
نبارک لابوالزهرا ،نبارک
#میلاد_حضرت_زهرا و #روز_مادر مبارک
Karimi-MiladHazratZahra1398[03].mp3
4.69M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
زهــرا زهــرا رمـز استجابتی 💐
🎤 محمود کریمی
مولودی
#میلاد_حضرت_زهرا (س) #حضرت_زهرا س
#روز_مادر
🔴 سفارش امام رضا برای دعا برای امام زمان در قنوت نماز روز جمعه
🔹 پسر مُقاتل روایت نموده که امام رضا علیه السلام فرمود: در قنوت نماز جمعه چه میگویید و چه دعایی میکنید؟ گفتم: همان دعایی که مردم میخوانند.
🔹 فرمود: آنطور که آنان دعا میکنند دعا نکن، بلکه بگو:
🌕 اللَّهُمَّ أَصْلِحْ عَبْدَکَ وَ خَلِیفَتَکَ بِمَا أَصْلَحْتَ بِهِ أَنْبِیَاءَکَ وَ رُسُلَکَ وَ حُفَّهُ بِمَلَائِکَتِکَ وَ أَیِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْ عِنْدِکَ وَ اسْلُکْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً یَحْفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَ أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً یَعْبُدُکَ لَا یُشْرِکُ بِکَ شَیْئاً وَ لَا تَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ عَلَى وَلِیِّکَ سُلْطَاناً وَ أْذَنْ لَهُ فِی جِهَادِ عَدُوِّکَ وَ عَدُوِّهِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
📚مصباح المتهجد ص۳۶۶/جمال الاُسبوع ص۲۵۶
هدایت شده از سربازاݩصدڔایی
#سخنی_از_علما
🔹پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله فرمود:
دعا کنید در حالی که یقین و اطمینان دارید که دعایتان مستجاب میشود🔸
هدایت شده از سربازاݩصدڔایی
#سخنی_از_علما
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
🔹 خداوند در روز قیامت دعای مومنان را جزء کارهای نیک آنان شمرده به همین بهانه در بهشت جای بهتری به آنان خواهد داد🔸
هدایت شده از سربازاݩصدڔایی
#سخنی_از_علما
امام علی علیه السلام می فرمایند:
🔹 دعا سپر مومن در مقابل بلاها است و اگر درب خانه ای را زیاد به کوبی عاقبت به رویت باز شود خداوند دوست دارد بندگانش از او درخواست کنند و به پاداش دعای آنان در روز قیامت مانند عمل های دیگرشان خواهد داد🔸
امام صادق علیهالسلام، فرمودند:
اگه توی دلت نسبت به اهل بیتِ پیامبر، عشق و شور و شوقی احساس میکنی، برای مادرت خیلی دعا کن چون این عشق رو مدیون پاکدامانی و تقوای مادرت هستی.
- من لايحضر، ۳، ۴۹۳