حاج آقا سلام
نمیدانم این چندمین بارست که در این چهل روز برایتان مینویسم!
حقیقتش را بخواهید دیروز صبح از خواب که بلند شدم ،حالی شبیه صبح سی و یکم اردیبهشت داشتم!
تلویزیون را که روشن کردم ،نتایج انتخابات را که شنیدم و بعد از آن، بلافاصله خبر احیای دریاچه ارومیه را!دریاچه خشکیده ای که دیگر پرآب شده بود ،چشمان مسافرانش میخندیدند و پرندگان، بر فرازش پرواز میکردند! ...انگار دلم را آتش زدند!
مجری،خبر را که میخواند ،دائم از تلاشهای تو میگفت و آخر خبرش گفت: امروز دریاچه ارومیه میخندد اما #رئیس_جمهور ،دیگر بین ما نیست که این لبخند را ببیند!!
حاج آقا!
خدا میداند هنوز اختیار چشمهایم با خودم نیست!
هنوز هم وقتی در صفحه تلوزیون ظاهر میشوی ، وقتی صدایت به گوشم میخورد شانه هایم چنان میلرزند که اهل خانه چند دقیقه هاج و واج نگاهم میکنند!
حاج آقا !چقدر زود تنهایمان گذاشتی!
نمیدانی این روزها چقدر نفس کم آوردیم!
آخر این چه بلای ناگهانی بود که بر سرمان نازل شد؟!
آیا تقاص ناسپاسی ما بود؟!
یا دل خدا برایت به رحم آمده بود و میخواست در آغوشش خستگی در کنی؟!
حاج آقا!
راستش را بخواهی بعد از رفتنت، خیلی خیالات، آزارمان میدهند!
کابوس اینکه رشته هایت را پنبه کنند!
کابوس اینکه همپالگی های کسانی که روزگاری نهچندان دور، استهزائت میکردند،بر صندلی های دولت تکیه بزنند!
کابوس اینکه مجبور باشیم به جای قامت رشید وزیر امور خارجه شهیدمان، کوتوله های دیپلماسی ذلت را روی صندلی خالیش ببینم، بدجوری دلم را آتشمیزند!
راستش را بخواهی ما به عبا و عمامه خاکی تو چنان دلبسته بودیم و چنان عادت کرده بودیم که تو را صبح و شب وسط میدان خدمت ببینیم که دیگر تحمل مدیران پشت شیشه ماشین نشسته را نداریم!
آنقدر این سه سال پا به پای کارخانه های تعطیل شده و کارگاههای از نفس افتاده و کارگران بیکار شده بیدار بودی که دیگر تحمل بیدارشدنهای مدیران صبح جمعه ای را نداریم!!
حاج آقا!
خوشبحال شما که از این تلاطم ها و دلشوره ها راحت شدی ،لااقل برای ما داغداران خسته دلت دعایی کن
دعا کن دلهایمان آرام شود
دعا کن
دعا کن
دعا کن
خسته ایم...هارداسان حاج آقا!
✍️عاطفه خرّمی
#انتخابات
#رئیسی
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
@atefe_khorrami