eitaa logo
شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
201 دنبال‌کننده
69 عکس
13 ویدیو
2 فایل
به لطف گریه نبود و برای توبه نبود خداگذشت از آدم به احترام حسین #عاطفه_سادات_موسوی اینجام👇 @Asmoosavi
مشاهده در ایتا
دانلود
8.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هو بکش به شوق نام مرتضی خدا خودش مسیرجمله را به مرجع ضمیر می‌کشد
از دل اشک سر برآوردند، دست های دعا در این مسجد سجده در سجده باز می پیچد، گریه ی بی‌صدا در این مسجد دانه دانه دوباره استغفار می‌چکد در توسل تسبیح استجابت نشسته بر ایوان، بین خوف و رجا در این مسجد آن طرف پشت بوته‌ی شمشاد، در سکوت غریب گوهرشاد خیره می‌شد به پرچمی در باد، عشق، حاجت روا در این مسجد مستی غفلت پرنده پرید، نوبت لذت عبادت شد پر گشودند راویان سحر، ربنا ربنا در این مسجد ما کجاییم ای دل غافل؟ با کدامین بهانه گم شده‌ایم کاش می‌شد به خویش برگردیم،با دمی آشنا در این مسجد یا رضا گفته و بزرگ شدیم، یا رضا گفته و عزیز شدیم مادرم خوانده است در گوشم، یا رضا یا رضا در این مسجد گرچه تنها سه روز مهمانیم، گرچه باید به شهر برگردیم معتکف تا همیشه خواهد ماند، دل بی‌تاب ما در این مسجد
تو هو بکش به شوق نام مرتضی، خدا خودش مسیر جمله را به مرجع ضمیر می‌کشد دعوتید به نشستی دیگر از محفل ادبی ! همراه با معرفی کتاب "نظم کامل نهج‌البلاغه " با حضور نویسنده‌ی اثر، مسیح مسعودکیا و سرپرست محترم اداره‌ی کتابخانه‌‌های عمومی خراسان، آقای دکتر روح‌بخش و همچنین ریاست‌ محترم اداره کتابخانه‌‌های مشهد، آقای‌ دکتر بدیع‌زادگان و جشن روز پدر🕊 با اجرای: حسین سیدبر 📆 زمان: پنجشنبه، ۲۷ دی ماه، ساعت: ۱۶ تا ۱۸ 🪑مکان: سه راه کاشانی، پارک کودک، کتابخانه‌ی فردوسی https://eitaa.com/image_khorasan🕊🌼
السلام علیک یا عمتی المظلومه فدای خیل شهیدان راه معجرتان که شام گم شده در شامگاه معجرتان دلیل خیره شدن های عابران این است گذشته از دل این جاده آه معجرتان شکوه شام در آشوب نیزه های نگاه شکست خورد و شکست از نگاه معجرتان ستون ستون به تب غیرت تو‌تکیه زدیم ستون ستون به همین تکیه گاه معجرتان گره برای من و ما و دیگران درد است همیشه بوده ولی دل بخواه معجرتان چقدر فاطمه در چهره‌ی تو‌پیدا بود گرفته بود چرا روی ماه معجرتان؟ اگر که سوخت اگر پاره شد اگر فرسود عوض نشد سر مویی نگاه معجرتان تمام راه زمین خورده اید و خواهد بود همین زمین پر از غم گواه معجرتان
سلام علی قلب زینب الصبور کربلا هر چند زخم بال زینب بود مستحبی در دل اعمال زینب بود کربلابا اینکه سختی داشت،زحمت داشت میوه ای بر شاخه ی اقبال زینب بود کربلا سر داشت،حنجر داشت،خنجر داشت باز اما همچنان دنبال زینب بود هیچکس حرفی نزد از سختی آنروز شام تنها شرح بر احوال زینب بود صبرِ بین خیمه ها بیطاقت دیدار وقت استقبال از اطفال زینب بود گفتن :«چیزی ندیدم غیر زیبایی» یک گریز از روضه ی گودال زینب بود زنده کرد احساس را دین را شرافت را مرگ اما آخرآمال زینب بود
میزد کنار خیمه پر و بال خواهرم می رفت وقت آمدن از حال خواهرم خنجر برید رشته ی عمر تو را نخست آه ای شهید اول گودال،خواهرم یک بوسه ی تو زیر گلوی برادرت دارد هزار روضه به دنبال خواهرم دیگربلای کرب و بلا روی دوش توست وقتی رسید روضه به خلخال خواهرم امشب برای غربت سجاد مونسی فردا انیس گریه‌ی اطفال خواهرم پایان این رسالت سنگین به دوش توست ای سرنوشت آیه‌ی اکمال خواهرم بر منبر سلونی حیدر سخن بگو تا جهل شهر شام شود لال خواهرم زیبایی جهان تو را گریه می کنند بعد از تو دوستان تو هر سال خواهرم
السلام علی المعذب فی قعر السجون رها تر از سر گیسوی باد در زندان نشسته معنی باب المراد در زندان به خون نشانده دل پاره های آهن را لطافتی که به زنجیر داد در زندان صدای‌گرم‌دعایش‌همیشه‌خواهدداشت شبیه عطر نسیم امتداد در زندان کشید در غم خلصنی یارب‌اش تاریخ هزار مرتبه آه از نهاد در زندان مگر به سردی دست اجل شود دیگر دل گرفته ی آیینه شاد در زندان پس از تلاطم گودال و عصر عاشورا به جلوه آمده گویا جهاد در زندان امان ز بی ادبی های سندی شاهک دعا کنید نماند زیاد در زندان
سوگند به زیبایی نامی که تو داری مائیم و رسیدن به پیامی که تو داری مائیم و تقلای به ادراک رسیدن در مرتبه‌ی شرح مقامی که تو داری ما پشت سر عشق، تشهد به تشهد رفتیم به دنبال سلامی که تو داری ما امت دلبسته‌ی احساس تو هستیم در دلخوشی لطف مدامی که تو داری چون معجزه‌ی نیمه تمامی است که باز است آغوش نفس‌های کلامی که تو داری تو ختم رسولانی و این اول راه است نزدیک شده حسن ختامی که تو داری پس العجل ای العجلِ آخر این قوم برخاسته آوای قیامی که تو داری
به نام آنکه دلم را زده به نام حسین که جلد کس نشوم تا که هست بام حسین خوش است اینکه شب جمعه جان دهم از شوق بدون دغدغه در پاسخ سلام حسین غلام همت آنم که زیر چرخ کبود به لطف بند تعلق شده غلام حسین چقدر حال جهان مرا عوض کرده شده است گریه به کام من و به نام حسین برای گریه نبود و به لطف توبه نبود خدا گذشت از آدم به احترام حسین به این امید که یک جمعه عاقبت بدمد به برق تیغ دعا صبح انتقام حسین
به صبح روشن لبخندهایت عید می‌گویند به فرزند در آغوش تو مروارید می‌گویند عجب بیداری بکری به این گهواره می‌بخشی به لحن خواندن لالایی‌ات توحید می‌گویند به روی دست‌هایت سوره‌ی والشمس خوابیده به آغوشت مدار‌گردش خورشید می‌گویند سُها؟ نجمه؟ سُکَن؟ ام‌البنین؟ تکتم؟ نمی‌دانم تو را در قصه ها "نوری که می‌تابید" می‌گویند نمی‌یابند مفهوم تو را در هیچ عنوانی اگر درباره‌ی نام تو با تردید می‌گویند تو روح شادمانی در دل فرزند خود هستی ولایت عهدی دور از تو را تبعید می‌گویند تو را در روزگار وصل مردم سرو می‌خواندند به آن سرو سراسر شوق اکنون بید می‌گویند
اگرچه خویش را در ابتلایت امتحان کردم همیشه شرک را در سجده های خود نهان کردم دهان دادی بگویم دوستت دارم ولی افسوس تمام فرصتم را صرف حرف آب و نان کردم عجب از من که این تهلیل وتسبیح و تواضع را برای کفر ،کفر خودپسندی نردبان کردم رسیده لطف بی اندازه ات هنگام دشواری همیشه بیشتر از آنچه در ذهنم گمان کردم کنار آبی حوضی،میان عطر بارانی تو را درلحظه های ناب احساسم نشان کردم زمین سجده هایی را که لبخند تو وسعت داد میان هر قنوتم شعبه ای از آسمان کردم چه سودی بیشتر از این که پیش از مرگ فهمیدم اگر این عمر خرج دیگران باشد زیان کردم