هوای دشت مثل خاطر نجران مکدر بود
تحیر در سر تردید های دیر باور بود
یقین اما نشسته روی زانو رو به فردایی
که چندین سال از ان چیزی که میگفتند بهتر بود
بنا شد تا گره را وا کند نفرین به دندانش
کسی راضی نمیشد ناگزیر این راه آخر بود
از ان سو این بزرگ اهل نجران بود می آمد
نگاهش از همان جا محو نوری بهت اور بود
چه می دید این شکوه بکر این اعجاز دیگر چیست
جهان مست از تکان های لب الله اکبر بود
دو چشم روشن از حق دید از خورشید روشن تر
دو کودک نه دولبخندی که باید گفت محشر بود
کمی نزدیکتر شد دید مریم هست و مریم نیست
زنی بالاتر از آسیه و حوا و هاجر بود
نمی دانم چرا برگشت وقتی مرتضی را دید
نمیدانم چرا هی رفت و برگشتش مکرر بود
سرش چرخید وحیدر را نشان می داد و هی میگفت
که ای نجرانیان دیدم خودم حق با پیمبر بود
#سید_ابوالفضل_مبارز
#مباهله
بجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمی آمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمی آمد
از آنلبخند در لبخند، از آن لطفِ بی پایان
از آن احساسبی اندازه نفرین بر نمی آمد
غرضنفرین نبوده مطمئن باشید ای مردم
برای چند نصرانی که پیغمبر نمی آمد
برایچند نصرانیاگر مقصود نفرین بود
یقینا حجتی بالاتر از قنبر نمی آمد
نبیپیشاز خودشاز شوقآمد تا بفرماید
بدون مرتضی یک گام این سوتر نمی آمد
نبیپیشازخودش؟آری٬نبیپیشازخودشآمد
پیمبر را نمی دیدند اگر حیدر نمی آمد
مرا دارد شراب مدح حیدر می برد با خود
وگرنه عقل هرگز تا لب ساغر نمی آمد
مگرانگورطبعش میرسید امروز آقا جان
اگر این بچه شاعر تا نجف یک سر نمی آمد
بهحاصلخیزیخاکدرتتاریخشکمیکرد
اگر دُرّ گران از خاک اینجا در نمی آمد
بدونهیچحرفیمیرومجایی کهزهرا جز
به استقبال از تنهایی شوهر نمی آمد
بدونهیچحرفیمیروم پشتهمان در که
میانشعلهاش جز دود و خاکسترنمی آمد
یقین کردندآنمردمکهنفرینینخواهد بود
و الا غاصبی با شعله پشت در نمی آمد
میانخانهزینب چشم بر در منتظر مانده
ولی از کوچه های بی کسی مادر نمی آمد
بدون هیچ حرفی می روم در بین گودالی
کهسویشجز سنانونیزه وخنجر نمی آمد
همانجاییکهمیدید از بلندیشمرمی آید
ولیافسوسدیگر کاریازخواهر نمی آمد
یقینکردند آنمردمکه نفرینینخواهد بود
والا ساربان دنبال انگشتر نمی آمد
#سید_ابوالفضل_مبارز
#مباهله
چشم تو یک نگاه به ما کرد در ازل
ما را بس است تا به قیامت همان نگاه
#فیاض_لاهیجی
میوه ی مورد علاقم
سیب!
با هر مزه و رنگی
حتی بدمزش😅
هدایت شده از سهشنبهیِ ملیحه آخوندی🕊
بسماللهالرحمنالرحیم
من آمدم که سرِ دین و باورم باشم
اگرچه منتقدم، پشت کشورم باشم
هزار چشم به دنبال آب و خاک من است
به فکر در به دری و نفاق این وطن است
چه ترس از این همه طوفان، تنِ درختان را
قوی کند فقط این باد ریشههامان را
تکان نداده تو را هیچ رعشهای، وطنم!
و کوچکت نکند هیچ نقشهای، وطنم!
در اوج قدرت از این تاج و تخت میترسد
و شیرترینش هم از گربه سخت میترسد!
چه با شکوه و قشنگ است جان دهی، آری
برای کشور سبزی که دوستش داری
#ملیحه_آخوندی
#وطن
شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
بسماللهالرحمنالرحیم من آمدم که سرِ دین و باورم باشم اگرچه منتقدم، پشت کشورم باشم هزار چشم به د
ملیحه آخوندی رو خیلی دوست دارم
و بهش افتخار میکنم 😇✌️
به امام صادق علیه السلام عرض شد: آقای من! بفدایتان شوم.. وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او میگیرند. و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا میکنید.
حضرت فرمودند: این چه حرفی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده میشود ملائکه پیراهن امام حسین علیه السلام را آویزان می کنند در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است. ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت و نه بصر می بینیم پس اشک های ما سرازیر میشود. ثمرات الاعواد: ۳۶.۳۷
بغض در جام اشک می ریزد جرعه ای از سبوی پیرهنت
میرسد روی بالهای ملک غصه با رنگ و بوی پیرهنت
با گریبان چاک غم هرگز صحبت از نعل اسب ها نکنیم
وای اگر برملا شود روزی رازهای مگوی پیرهنت
تشنگی رود بی قراری بود ، می گذشت از سر مزارع زخم
زیر خونِ چکیده از لب تو ، خشک می شد گلوی پیرهنت
بدنت که به دست او نرسید رفت بین هزار و نهصد زخم
زنده مانده است خواهرت تنها ٬ به هوای رفوی پیرهنت
پیکر دشت رادرید از هم،غنچه ها را به روی خاک انداخت
گیسوی شهر را پریشان کرد باد در جست وجوی پیرهنت
سن و سالش کم است اما خوب می شناسد لباس هایت را
آه از ان لحظه ای که سیلی خورد دخترت رو به روی پیرهنت
غافل از دستهای غارتگر،دلخوش از اینکه بر تنت مانده
اصلا از ابتدا کفن بودن ،شده بود آرزوی پیرهنت
#عاطفه_سادات_موسوی
#بوی_پیراهن_خونین_کسی_می_آید
45.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هم از اهل کسایی ولی اینبار چرا
پدرت جمع تو را روی عبایش کرده؟
#عاطفه_سادات_موسوی
#ولدی