eitaa logo
شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
174 دنبال‌کننده
59 عکس
11 ویدیو
1 فایل
به لطف گریه نبود و برای توبه نبود خداگذشت از آدم به احترام حسین #عاطفه_سادات_موسوی
مشاهده در ایتا
دانلود
شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
به این سجل بگو که فصل چندمم که تو شناسنامه ی خودم گمم شبیه گریه ی درخت بادوم ام خدای خسته توی معبد ر
در خاطره های روشنم خنده ی توست هر صبح اشاره ای به آینده ی توست می آمدی و الهه ی خوشبختی می گفت که این نام برازنده ی توست تولدت مبارک عزیزممممم😇🫠❤️
در خاطره های روشنم‌ خنده شدی خورشید شدی و ماه تابنده شدی تا نام تو را به این رباعی گفتم در عاطفه ی شعر پراکنده شدی 😊 @aboajor
هدایت شده از " ققنوس". مرضیه موفق
در خاطره های روشنت، خنده شدم از "عاطفه" ی "الهه" آکنده شدم زان آتش عشقت که به جانم افتاد "ققنوس" شدم، شبی که زاینده شدم 😊 https://eitaa.com/Ghoghnooooooos
خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست گذاشت سرخ ترین سیب، سیب من باشد حسود نیستم؛ اما کسی به غیر خودم غلط کند که بخواهد رقیب من باشد...
در خاطره های روشنت خنده منم از عاطفه ‌و الهه شرمنده منم ققنوس شدی که رد شوی از امروز "معصوم" ترین شاعر آینده منم https://eitaa.com/sher_zad
امشب ساعت ۲۱ مرحله ی نیمه نهایی برنامه ی سرزمین شعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غزلی که میخوانید نقدی اجتماعی است با نگاه به سکانسی از فیلم طعم گیلاس . گفت‌وگویی بین شخصیت اصلی این برش از فیلم و عباس کیارستمی نویسنده ، تهیه کننده و کارگردان فیلم. هر طور مایلی، تو فقط بنویس، پایان این مجادله را عباس آه این درام  بی سرو سامانی،  سر برده است حوصله را عباس من پیشتر حوالی توتستان خود را درون خویش رها کردم دادم به آب بند دل غم را، بردم به ریسمان گله را عباس با شاخه های توت عوض می کرد، "نخل طلا" بهانه ی "دار"م را من ماندم و غمی که مرا می کشت، بردی تو این معامله را عباس تو سرفراز بودی و سرزنده من سر به زیر بودم و شرمنده ما هر کدام گرچه پراکنده دیدیم موج هلهله را عباس گیلاس طعمِ توتِ طمع میداد، با خنده دست برده و می چیدی از شاخه های سرکش اندوهم، این اشک های باطله را عباس من منصرف شدم که تو برگردی، من منصرف شدم که تو بنویسی اعلام کن به لهجه ی آبادی با عشق ختم غائله را عباس ما جملگی قناعت و لبخندیم، ای کاش دست معجزه بردارد از بین واژگان پر از احساس  ، روزی خطوط فاصله را عباس
می خواستم دومرتبه باور کنم تورا چون قصه های کودکی از بر کنم تو را می خواستم میان هیاهوی زاغ ها مشتاق بال های کبوتر کنم تو را پیغمبر سکوتی و با سحر این سخن می آمدم که یک شبه کافر کنم تو را اما تو یک بغل گل حسرت شدی که من با دست های گم شده پر پر کنم تو را گفتم بیا دوباره شکایت کنم ولی سودی نداشت زخم مکرر کنم تورا پرسیدم از خودم که چرا با گلایه ای مشغول یک بهانه دیگر کنم تو را؟ ای کاش می گذاشتی ای روزگار خوش با روسری آبی خود سر کنم تو را بگذار بگذریم از این قصه هر چه هست اصلابنا نبود مکدر کنم تو را
خاک برای اینکه عزیزترین هامونو گرفته انقدر بوش خوبه؟💔
تنها همین را خوب میدانم نمی خواهم موی بلند و دامن چین دار را بی تو
می گفت: در آخر الزمان آنقدر به بلا دچار می شوید که بفمید تنها نداشته تان مهدی(عج) است
غم با سکوتِ نیمه شب و شانه با من است بار غم اهالی این خانه با من است لبخند می زنم به کم آوردن زیاد پایان ماه، در ته پیمانه با من است با یأسهای فلسفی مانده در گلو در خانه حرف های عوامانه با من است با می غریبه ایم ولی شور و مستی لبخندهای کودک دردانه با من است بالشت و جنگ و کودک و بابا و جیغ و داد هی التماس هی زدن چانه با من است بازی که نیست می دود از دست بچه ها خوب است این صمیمیِ دیوانه با من من می روم سراغ غزل های بعدی ام مثل همیشه چایی عصرانه با من است حالا دوباره در تب تکرار عقربه غم با سکوتِ نیمه شب و شانه با من است
این همه فاصله را دور و برم نگذارید راه دور است ولی بی خبرم نگذارید بار دلواپسی و غصه ی دلتنگی را مثل یک زخم روی بال و پرم نگذارید زودتر از تو اگر مرگ بیاید چه کنم؟ بیش از این دلهره در چشم ترم نگذارید چله کامل نشد آن عهد ولی پا برجاست دست روی دل تنگ سحرم نگذارید من سفر کرده ام از صبح به تاریکی خویش ماه شب‌های زمین!!!در سفرم نگذارید گل لبخند تو در مشت کدامین جمعه است؟ آه ای ثانیه ها سر به سرم نگذارید
نمی‌خواهم که بوی پیرهن از نزد یار آید گرفتم دیده روشن کرد، بی‌رویش چه کار آید!
از پاییز می‌ترسم خبرهای ناگوار را با خود می آورد عموی همسرم آسمانی شد... مردی که لبخندهای مهربانش همیشه در خاطر می ماند لطف بزرگی می کنید اگر نماز لیلة الدفن برای این سید بزرگوار بخوانید سید ظاهر فرزند سید محمود
بی اختیار می کشدم دل به سوی تو در عشق تو کجاست به کف اختیار من
دلم شکسته که رفتی، پناه میخواهم برای صبح لباس سیاه می خواهم کجاست چادر خاکی مادرم؟فضه! برای مجلس فردا گواه می خواهم دلم به شانه ی مجروح و خسته اش خوش بود بگو چکار کنم؟ تکیه گاه می خواهم گمان کنم که شبیه پدر شدم ، کم کم برای بغض فروخورده چاه می خواهم سکوت می کنم این لحظه های غمگین را بجای حرف کمک از نگاه می خواهم نگاه میکنم امشب به خون و خاکستر ز داغ سینه ی آیینه آه می خواهم من از مسیر پر از درد و داغ خاطره ها به سمت یار سفر کرده راه می خواهم
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً ماییم و بغض خاطرات مانده بر دیوار ای‌کاش‌ها،ای کاش و اما و اگر دیوار شایدشماهم مثل زینب فکر می‌کردید باشد برای اهل خانه بی ضرر دیوار در بین آتش بوده پس تنها در این خانه از زخم های فاطمه دارد خبر دیوار همراه میخ در شهادت می دهد فردا دارد یقینا حرف های بیشتر دیوار مادر ندارد خانه ی ما در چه می خواهد ای کاش جای آن بسازد یک نفر دیوار هی منعکس شد غصه در این خانه ی غمگین دیوار در دیوار دردیوار در دیوار
35.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من شک ندارم درد او تنهایی حیدر در التهاب لحظه های سخت تدفین بود
ثبت نام (اعتکاف) ماه رجب درحرم مطهر رضوی مسجد گوهرشاد شروع شده🌸 ازتاریخ ۱۴۰۳/۹/۵ الی ۱۴۰۳/۹/۱۴ ثبت نام اولیه میشود و اسامی درتاریخ ۱۴۰۳/۹/۲۶ازطریق قرعه کشی اعلام میشود. ثبت نام ازطریق سایت اعتکاف رضوی etekaf.razavi.ir ویا ارسال عدد ۸ به سامانه پیامکی500048030 انجام خواهد شد. لطفا دوستانتون رو درجریان بگذارید التماس دعا☘
حالا حسن باید از این پس کنج این خانه خالی کند پیش خودش هر روز جایش را
همین که جمع شد از خانه بسترت یعنی مدینه را همه ی عمر بستری کردی
هدایت شده از کانال حسین دارابی
خانواده نقی معمولی بیشتر از نیروهای بشار اسد تو سوریه مقاومت کردند | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0