eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.9هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
5.6هزار ویدیو
103 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman تبلیغات @Zeinabp_2020
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️در جمعه‌های حسرت ديدار آسمان   هر جمعه کار دل شده الغوثُ الامان ⛅️اين هفته نيز منتظر جمعه مانده‌ام   چشم انتظار جمعه موعود مهربان ☀️هر صبح جمعه با نوسانات اين دلم می‌گريم از فراق تو ای ماه بی‌نشان ⛅️بين دعای ندبه به آهنگ انتظار   دارم توقّع فرج صاحب الزّمان ☀️اين جمعه نيز درد دلم وا نمی‌شود اين جمعه هم غروب شد امّا چه بی امان ⛅️دست دعايمان که به جايی نمی‌رسد   بايد خودش گره بگشايد ز کارمان ☀️حتما اگر وظيفه خود را عمل کنيم   از پشت ابرهای جدايی شود عیان ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.Kahf.028.mp3
3.66M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیه ۲۸ سوره کهف⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
🏝خودم را و روزم را و عزیزانم را هر صبح به دستان مهربان شما می‌سپارم و ایمان دارم که شما همچون کشتی نجات، ما را از غرقاب اضطراب‌ها می‌رهانید و به ساحل سبز و روشن امید می‌رسانید... من هر صبح دلم را با یاد شما پیوند می‌زنم و در آسمان آبی مهر شما تا اوج پر می‌کشم... چه غم دارم وقتی شما را دارم....🏝 ⚘وَ اجْعَلْ دَائِرَةَ السَّوْءِ عَلَى مَنْ أَرَادَ بِهِ سُوءاً وَ اقْطَعْ عَنْهُ مَادَّتَهُمْ وَ أَرْعِبْ لَهُ قُلُوبَهُمْ و حوادث بد را بر بدخواهانش مقرر گردان و از وجود مباركش ماده و ريشه فساد انها را نابود ساز و دلهايشان را از او ترسان و هراسان⚘ 📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت کانال‌عطرظهورمولا ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چگونه نماز آیات بخونیم؟ 🔹آغاز گرفتگی: شنبه ساعت ۲۳ و ۵ دقیقه 🔸حداکثر گرفتگی: ساعت ۲۳ و ۴۴ دقیقه 🔹پایان گرفتگی: ۲۳ دقیقه بامداد یکشنبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.Kahf.029.mp3
3.2M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیه ۲۹ سوره کهف⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
🏝هر صبح سلامتان می‌کنم و دستان ناتوانم را در دستان پربرکت و مهربانتان می‌گذارم و می‌دانم در پناه نگاه گرمتان، لحظه‌هایم سرشار از آرامش و روزی و امید خواهد بود... هر صبح سلامتان می‌کنم و قایق دلم را در تندباد اضطراب‌ها به ساحل زیبای یاد شما می‌سپارم و می‌دانم که نجات می‌یابم... شکر خدا که شما را دارم...🏝 ⚘تَنَت‌بہ‌نازِطبیبان،نیازمندمباد وجودِنازُکت،آزُردهءگزندمباد سلامتِ‌همہ‌آفاق،درسلامتِ‌ توست بہ‌هیچ‌عارضه،شخصِ‌تودردمند مباد "حافظ‌شیرازے" ⚘ کانال‌عطرظهورمولا ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
      قسمت 3⃣2⃣ باتعجب نگاهت میکنم. اهسته میپرسی: _ چندروزه؟…چندروزه که… لرزش بیشتری به صدایت میدود… _ چندروزه که زنمی؟ ارام جواب میدهم: _ بیست و هفت روز… لبخند تلخی میزنی… _ دیدی اشتباه گفتی! بیست و نه روزه! بهت زده نگاهت میکنم.ازمن دقیق تر حساب روزها را داری! _ ازمن دقیق تری! نگاهت را به دستم میدوزی.بغضت را فرو میبری… بسم الله… بغضت را فرو میبری… _ فکرکنم مجبور شیم دستتو سه باره بخیه بزنیم! فهمیدم میخواهےاز زیرحرف در بروی!اما من مصمم بودم برای اینکه بدانم چطور است که تعداد روزهای سپری شده درخاطر تو بهترمانده تامن! _ نگفتی چرا؟…چطورتوازمن دقیق تری؟…توحساب روزا!فکرمیکردم برات مهم نیست! لبخند تلخی میزنی و به چشمانم خیره میشوی _ میدونستی خیلی لجبازی!خانوم کله شق من! این جمله ات همه تنم را سست میکند. ! ادامه میدهی.. _ میخوای بدونی چرا؟… باچشمانم التماس میکنم که بگو! _ شاید داشتم میشمردم ببینم کی از دستت راحت میشم. و پشت بندش مسخره میخندی! از تجربه این یک ماه گذشته به دلم می افتد که نکند راست میگویی! برای همین بی اراده بغض به گلویم میدود.. _ اره!…حدسشومیزدم!جز این چی میتونه باشه؟ رویم را برمیگردانم سمت پنجره و بغضم رارها میکنم. تصویرت روی شیشه پنجره منعکس میشود.دستت را سمت صورتم مےآوری ،چانه ام را میگیری و رویم را برمیگردانی سمت خودت! _ میشه بس کنی..؟ زجر میدی بااشکات ریحانه! باورم نمیشد.توعلی اکبر منی؟. نگاهت میکنم و خشکم میزند. قطرات براق خون از بینی ات به آهسته پایین می ایند و روی پیرهنت میچکد. به من و من می افتم. _ ع…علی…علی اکبر…خون! و باترس اشاره میکنم به صورتت. دستت را اززیر چونه ام برمیداری و میگیری روی بینی ات.. _ چیزی نیست چیزی نیست! بلند میشوی و از اتاق میدوی بیرون. بانگرانی روی تخت مینشینم… موتورت را داخل حیاط هل میدهی ومن کنارت اهسته داخل می آیم… _ علی مطمعنی خوبی؟… _ اره!…از بی خوابی اینجوری شدم! دیشب تاصبح کتاب میخوندم! بانگرانی نگاهت میکنم و سرم را به نشانه ” قبول کردم ” تکان میدهم… زهرا خانوم پرده را کنار زده وپشت پنجره ایستاده! چشمهایش ازغصه قرمز شده. مچ دستم را میگیری،خم میشوی و کنار گوشم بحالت زمزمه میگویی.. _ من هرچی گفتم تایید میکنی باشه؟! _ باشه!!… فرصت بحث نیست و من میدانم بحد کافی خودت دلواپسی! آرام وارد راهرو میشوی و بعد هم هال…یاشاید بهتراست بگویم سمت اتاق بازجویی!! زهرا خانوم لبخندی ساختگی بمن میزند و میگوید: _ سلام عزیزم…حالت بهتر شد؟دکتر چی گفت؟ دستم رابالا میگیرم و نشانش میدهم _ چیزی نیست! دوباره بخیه خورد. چند قدم سمتم می آید و شانه هایم را میگیرد… _ بیا بشین کنار من.. و اشاره میکند به کاناپه سورمه ای رنگ کنار پنجره.کنارش مینشینم و تو ایستاده ای درانتظار سوالاتی که ممکن بود بعدش اتفاق بدی بیفتد! زهراخانوم دستم رامیگیرد و به چشمانم زل میزند _ ریحانه مادر!…دق کردم تا برگردید.. چندتا سوال ازت میپرسم. نترسو راستشوبگو! سعی میکنم خوب فیلم بازی کنم.شانه هایم را بی تفاوت بالا میندازم و باخنده میگویم _ وا مامان!ازچی بترسم قربونت بشم. چشمهای تیره اش را اشک پر میکند.. _ بمن دروغ نگو همین دلم برایش کباب میشود _ من دروغ نمیگم.. _ چیزایی که گفتید…چیزایی که…اینکه علی میخواد بره!درسته؟ ازاسترس دستهایم یخ زده .میترسم بویی ببرد.دستم رااز دستش بیرون میکشم.اب دهانم را قورت میدهم _ بله!میخواد بره… ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا