eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.7هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
5.8هزار ویدیو
103 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman تبلیغات @Zeinabp_2020
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
#کلیدهای_خوشبختی قسمت 🔟 ⚜ عیش و نوش واقعی ⚜ 💠 "دنیا گذرگاه است " علت اینکه خدا در قرآن این
قسمت 1⃣1⃣ ⚜کشتی گیر واقعی⚜ 💠 گاهی یک شخص را می بینید که خیلی زور و بازو و قدرت دارد و می تواند بار زیادی را بلند کند، اما همین شخص برای "نماز صبح" قدرت پاشدن ندارد!!! 💠 قدرت که فقط به زور و بازو نیست! گاهی همین شخص نمی تواند "غضب" خودش را کنترل کند، پس این آقا خیلی ضعیف است، و فقط ظاهرش را قوی نشان داده است. 💠 "" کشتی گیر واقعی کسی است که هوای نفسش را زمین بزند."" 🌸 اشجع الناس من غلب هواء🌸 ◀️ ادامه دارد... ⚘کانال👈 عطرِظهورِمولا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
🔺 او می آید #او_می_آید #داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_ ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می توان
🔺 او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می توانید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت سیزدهم//ادامه فریادرسی می آید 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ابوالحسین با خود می گوید شاید حرم جای دیگر داشته باشد که من نمی دانسته ام. ابوالحسین با چنین اندیشه ای و به امید یافتن آن مرد ناشناس به هر سوی سر می کشد اما هیچ نشانی از کس دیگری نمی یابد. وقت می‌گذرد. زمان، در سردرگمی و اندیشه هایی که ابوالحسین با خودش دارد به سرعت سپری می‌شود. کلید دار حرم از اتاقی که روغن چراغ را در آن ذخیره کرده است بیرون می‌آید با ظرفی از روغن که باید آن را در پایه دان چراغ ها بریزد. ابوالحسین با دیدن کلید دار به سوی او می‌رود و در حالیکه آشکار است چیزی را هنوز هم می جوید، می پرسد: - مردی را ندیدی؟! ندیدی که از حرم خارج شود. کلیددار با مایه ای از خوش طبعی در کلام می گوید: -چه می گویی؟! می بینی که من هنوز درها را باز نکرده ام. ابوالحسین نمی تواند درنگ کند. هر چه را که بر او گذشته است برای کلیددار باز می گوید. 🔸🔹🔸🔹🔸🔹 کلید دار گداخته از آنچه شنیده است و با لحنی که سرزنش در خود دارد، می گوید: - چطور او را نشناختی؟! او مولایمان امام زمان بود. من مکرر در چنین شبهای که حرم خلوت بوده است حضرتش را دیده ام. ابوالحسین که از غفلت بزرگ خودش سر در گریبان مانده است، دلسوخته و درمانده دوستش را وداع می گوید تا از حرم خارج شده و به مخفیگاه خویش برود. در میان راه آشکارا گام بر می دارد برخلاف قبل که روی پنهان می داشت و از پناه دیوار ها و سایه ها خود را به هر سو می کشانید اینک ندارد تا به ترس خودش تمکین کند چیزی درونش را برآشوبیده است. اینکه امام زمان را دیده است و آن چنان در بند دل خودش بوده که نتوانسته از چنین موهبتی بهره گیری نماید کلافه اش ساخته است. افسرده است به اندازه ای که حفظ جان هم برای او معنایی ندارد. در نزدیکی مخفیگاه خویش است که متوجه می‌شود تعدادی از مردان وزیر حکومتی در جستجوی او هستند آن‌ها امان‌نامه وزیر را با خود همراه داشته و با نشان دادن آن نامه به دوستان ابوالحسین سعی می کنند از مخفیگاه او آگاه شوند. ابوالحسین خود را راحت می سازد پیش می رود و نامش را بر زبان می آورد: -من ابوالحسین کاتبم؛ همان که در جستجویش می باشید. آن مردان نامه ای را که به خط و امضای وزیر است به او نشان می‌دهند در نامه این جمله به چشم می خورد: همه چیز خوب است! 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 ابوالحسین همراه آنها می شود و به راه می افتد. وزیر حکومتی وقتی از خبر پیدا شدن ابوالحسین آگاه می‌گردد از جای برخاسته و به استقبال می رود سپس با ملاطفت و مهربانی او را مخاطب ساخته و می‌گوید: - کار را به جایی رسانده که شکایت مرا به صاحب الزمان بردی؟ ابوالحسین آب دهان قورت می دهد و می گوید: - چه کاره هستم من که از شما شکایت برم؟! چه کاره هستم! دیشب را در حرم کاظمین بیدار مانده بودم و دعا می کردم که آقایم به سراغم آمد اما خاک بر سر شدم که نتوانستم در آن موقع او را بشناسم!! وزیر می گوید: -خوش به حال تو بگذار من نیز ماجرای خودم را تعریف کنم. سپس در چشم ابوالحسین می نگرد و ادامه می دهد: - دیشب در خواب دیدم که آن بزرگوار بر من وارد شد و فرمان داد تا بر تو نیکی کنم در ابتدا من از او روی گردانیدم و چهره در هم کردم اما آنچنان بر من سخت گرفت که هراسناک گشتم. او راه سعادت و خیر را نشانم داد... 🔸🔸🔸 ابوالحسین شادمان از احسان امام مهدی(عج) آن چنان در خویش مشغول می‌شود که باقی سخنان وزیر را نمی شنود. روزگار سرفرازی و نیکبختی ابوالحسین بن کاتب اینک آغاز شده است... ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی ⚘کانال👈 عطرِظهورِمولا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر این عشق نبود... اگر محبتت را نداشتم... اگر پدر از سَرِ شوق... و مادر، از سَرِ لطف... نامت را به من یاد نداده بود... در دایره‌ی قسمت... کجا ایستاده بودم؟! هربار که نامت را می‌برم... دهانم شیرین می‌شود! لب‌هایم، به شور می‌افتند و... قلبم، به تپش... که نکند روزی بیاید و... نتوانم نامت را بر زبان، جاری کنم! دستانم را گرفته‌ام بالا... آمده‌ام برای گدایی! بده در راه خدا؛ هرچه که می‌خواهی! فَتَصَدَّق عَلَینا ⚘ الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.⚘ ⚘کانال👈 عطرِظهورِمولا@atr_ir