🌹 #شهیدمحمدحسین_یوسف_الهی
محمدحسین به من گفت: در کنار اَروند بمان و جذر و مدِّ آب را که روی میله ثبت میشود بنویس، بعد خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد، نیمه شب خوابم برد ( فقط ۲۵ دقیقه)، من برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم، وقتی محمدحسین آمد، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: شهادتت به تاخیر افتاد، با تعجّب به او نگاه میکردم که گفت: چرا آن ۲۵ دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود، در آن شب و در آنجا هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!
با مجروح شدن پسرم محمّد حسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم نمیدانستم درکدام اتاق هست، در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا، وارد اتاق شدم، دیدم به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته است، بعد از کمی صحبت گفتم: مادر، چطور با چشمان بسته مرا دیدی؟! امّا هرچه اصرار کردم، بحث را عوض کرد.
#شهید_محمدحسین_یوسفالهی
شهیدی که سردار سلیمانی وصیت کرد کنار ایشان به خاک سپرده شود.
📚 منبع: نخل های سوخته
📡 @atre1o1 🇮🇷