🍃💚﷽💚🍃
#فصل_ششم: در قتل ابن ملجم لعین به دست امام حسن علیه السلام
#قسمت_نودوسوم
چون حضرت امام حسن علیه السلام جسد مبارک پدر را در ارض نجف به خاک سپرد و به کوفه مراجعت کرد در میان شیعیان علی علیه السلام بر منبر صعود فرمود و خواست که خطبه قرائت فرماید اشک چشم و طغیان بکاء گلوی مبارکش را فشار کرد و نگذاشت آغاز سخن کند پس ساعتی برفراز منبر نشست تا لختی آسایش گرفت پس برخاست و خطبهای در کمال فصاحت و بلاغت قرائت فرمود که خلاصهٔ آن کلمات بعد از ستایش و سپاس یزدان پاک چنین می آید فرمود:
حمد خداوند را که خلافت را بر ما اهل بیت نیکو گردانید و نزد خدا بشمار می گیریم مصیبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مصیبت امیرالمؤمنین علیه السلام در شرق و غرب عالم اثر کرد و به خدا قسم که امیرالمؤمنین دینار و درهمی بعد از خود نگذاشت مگر چهارصد درهم که اراده داشت به آن مبلغ خادمی از برای اهل خویش ابتیاع فرماید.
و همانا حدیث کرد مرا جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که دوازده تن از اهل بیت و صفوت او مالک امت و خلافت باشند و هیچ یک از ما نخواهد بود الّا آنکه مقتول یا مسموم شود و چون این کلمات را به پایان برد فرمان کرد تا ابن ملجم را حاضر کردند فرمود چه چیز تو را بر این داشت که امیرالمؤمنین را شهید ساختی و ثلمُه بدین شگرفی در دین انداختی؟ گفت من با خدا عهد کردم و بر ذمّت نهادم که پدر تو را به قتل رسانم و لاجرم وفا به عهد خویش نمودم اکنون اگر می خواهی مرا اَمان ده تا به جانب شام روم و معاویه را به قتل رسانم و تو را از شر او آسوده کنم و باز به نزد تو برگردم آنگاه اگر خواهی مرا می کشی و اگر خواهی می بخشی، امام حسن علیه السلام فرمود هیهات بخدا قسم که آب سرد نیاشامی تا روح تو به آتش دوزخ ملحق گردد.
و موافق روایت فرحة الغرّی ابن ملجم گفت مرا سرّی است که می خواهم در گوش تو گویم حضرت ابٰاء نمود و فرمود که اراده کرده از شدت عداوت گوش مرا به دندان برکند. گفت بخدا قسم اگر مرا رخصت میداد که نزدیک او شوم گوش او را از بیخ می کندم.
پس آن حضرت موافق وصیت امیرالمؤمنین ابن ملجم ملعون را به یک ضربت به جهنم فرستاد و به روایت دیگر حکم کرد که او را گردن زدند. و امّ الهیثم دختر اسود نخعی خواستار شد تا جسدش را به او سپردند پس آتشی برافروخت و آن جسد پلید را در آتش بسوخت.
📚منتهی الآمال
📡 @atre1o1 🇮🇷
🍃💚﷽💚🍃
#فصل_ششم: در قتل ابن ملجم لعین به دست امام حسن علیه السلام
#قسمت_نودوچهارم
#قسمت_آخر
مؤلف گوید که از این روایت ظاهر شد که ابن ملجم پلید را در روز بیست و یکم شهر رمضان که روز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بوده به جهنم فرستادند چنانچه به این مضمون روایات دیگر است که از جمله در بعضی کتب قدیمه است که چون در آن شبی که حضرت امیرالمؤمنین را دفن کردند و صبح طالع شد جناب امّ کلثوم حضرت امام حسن علیه السلام را سوگند داد که می خواهم کشندهٔ پدر مرا یک ساعت زنده نگذاری.
پس نتیجهٔ این کلمات آن باشد که آنچه در میان مردم معروف است که ابن ملجم در روز بیست و هفتم ماه رمضان به جهنم پیوسته مستندی ندارد.
ابن شهر آشوب و دیگران روایت کردهاند که استخوان های پلید ابن ملجم را در گودالی انداخته بودند و پیوسته مردم کوفه از آن مغاک بانگ ناله و فریاد می شنیدند، و حکایت اخبار آن راهب از عذاب ابن ملجم در دار دنیا بقی کردن مرغی بدن او را در چهار مرتبه و پس او را پاره پاره نمودن و بلعیدن و پیوسته این کار را با او نمودن بر روی سنگی در میان دریا مشهور و در کتب معتبره مسطور است.
مورخ امین مسعودی گفته که چون خواستند ابن ملجم را بکشند عبدالله بن جعفر خواستار شد که او را با من گذارید تا تشفی نفسی حاصل کنم پس دست و پای او را برید و میخی داغ کرد تا سرخ شد و در چشمانش کرد آن ملعون گفت سبحان الله الذی خلق الانسان انک لتکحل عمک بملمول مض پس مردمان ابن ملجم را مأخوذ داشتند و در بوریا پیچیدند و نفط بر او ریختند و او را آتش زدند.
📚منتهی الآمال
📡 @atre1o1 🇮🇷