eitaa logo
نگاه ِ نـو
132 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
576 ویدیو
14 فایل
متون زیبا ؛ ادبی ، تربیتی ، روان شناسی ، مذهبی #حکایات_و_خاطرات...
مشاهده در ایتا
دانلود
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یُمن دعـایِ شب و وِرد سحری بـود   نماز شب دق الباب خانهٔ خداست هر کس در این در زدن "جدی تر" و "پیگیرتر" باشد ، امیدش به گشوده شدن این در و دیدن روی صاحب خانه و اکرام از سوی او بیشتر است .   📚الامالی طوسی ص۵۲۹ 🌻اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِـوَلـیـکَ الْـفَـرَجْ وَ فَـرَجْـنـا بِـهِ وَ اَقِمنٰا بِخِدمَتِهِ وَارْزقنا زیارتةِ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
🍃 آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید که هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟ عرض کرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم. بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند. بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری. بهلول پرسید چگونه سخن می‌گویی؟ عرض کرد سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد. بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی. پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود چگونه می‌خوابی؟ عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز. بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً! و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد مسلمانان نباشد. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
اوقاتتون خوش ، حالتون خوب💝 ایمان داشته باش خدا در جاهایی دور از انتظار به دست افرادی دور از انتظار در مواقعی تصور ناپذیر معجزات خود رو به شما نشون می ده!🌱 امروزتون پر از معجزات دور از انتظار ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
✨﷽✨ ✍یکی از دوستان شیخ رجبعلی خیاط ، سـیدی بود که همسرش او را بسیار آزار می داد . همسرش مُـرد. هنگام دفن‌ او شیخ حضور داشت. گفت: این زن وقتی می‌مرد گفت: چیزی نشده و اتفاق خاصی نمی‌افتد. زمان دفنش دید اعمالش به شکل سگ سیاه درنده‌ای در‌آمده‌ و می‌خواهد با او وارد قبر شده و همراه او بماند و کنار او دفن شود. پس به تمنا و خواهش و التماس عجیبی افتاد. شیخ با چشم برزخی این صحنه را دید و از سـید خواست او را ببخشد و چون سـید بخشید ، سگ درنده از او دور شد. شایسته است بدانیم عذاب‌های برزخی که برای پاک کردن گناهان است، مانند عذاب جهنمی نیست که بعد از قیامت ایجاد می‌شود ، عذاب های جهمنی آتش است اما عذاب های برزخی از آن سبک‌تر است. مانند عذاب‌هایی چون حبس در انفرادی و تاریکی و هم‌نشینی با سگ درنده. 💥اگر بخواهیم حالت و درد آن زن در قبر را تصور کنیم، بدانیم اگر در خواب سگ درندهٔ سـیاهی را ببینیم چه اندازه می‌ترسیم و بعد از بیداری هم می‌ترسیم؟!! بدانیم بعد از مرگ دیگر بیداری مانند دنیا و رها شدن از دست آن سگ سیاه نیست. ‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از شعرخوانی میثم مطیعی در مراسم ۲۲ بهمن ما صفوف محکم عشقیم، عمّاریم ما از صف اول نشینان، پرسشی داریم ما رونق تولید و شوق کاردانی‌ها چه شد؟ وعده ی پی‌درپی رفع گرانی‌ها چه شد؟ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چراغ توری پترومکس یا چراغ زنبوری بخشی از خاطرات کودکی ما در روستاست که نفت را به نور و گرما تبدیل می کرد. یادش بخیر🌺👋 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
‹✌️☘›راه‌حل صحیح موفقیت این است که اشتیاق شما به پیروزی بیشتر از ترسِ شما از شکست باشد... سـلام👋 دوشـنبه روزتون بخیر عافیت به امید موفقیت های پی در پی در زندگی یا قاضی الحاجات💯 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✍حاج اسماعیل دولابی: 🌸هیچ عبادتی مانند صلوات نیست.هیچ عبادتی را خداوند نفرموده من انجام می دهم پس شما هم انجام دهید در مورد نماز،روزه و هیچ عبادت دیگری چنین نفرمود.اما در مورد صلوات فرمود: خدا و ملائکه اش بر پیامبر صلوات می فرستند پس ای مؤمنان شما هم بر او صلوات بفرستید. ان‌شاءالله وقتی صلوات می فرستی متوجه شوی که خدا دارد بر حبیبش صلوات می فرستد و حس کنی که بر تو هم که صلوات می فرستی دارد صلوات می فرستد! 📚عرفان در کلام اولیای ربّانی،ص۶۲_۶۷ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
✍گاهی پاره ای از چیزها می شوند بعضی وقت ها نوبت تن پوش ها می شود ، لباس و شلوار و کلاه و پاپوش و این جور چیزها... گاهی به وسیلهٔ نقلیه و خانه و دکوراسیون منزل کشیده می شود و گاهی از همه ناجورتر مسألهٔ به افکار و باورها هم رسوخ می کند ! می بینی روشنفکری و تجدد می شود : این گونه حرف زدن و آن گونه ژست گرفتن...وقتی خوب بررسی می کنی و با تعداد زیادی ارتباط می گیری متوجه می شوی که همهٔ این ها آبشخورشان یکی است و از فلان جا و یا فلان کس منشأ می گیرد . ✓خیلی وقت ها صرف مخالفت و بحث و مجادله می شود . دوستی بود که رویهٔ خاصی داشت ، شدیداً علاقه مند بود ؛ بحث و مجادله کند ! هرگاه شخصی طرفدار بود او از دفاع می کرد ! و هر وقت فردی از این جریان حمایت می کرد او آن جریان را علم می کرد و با دفاع و بحث و مجادله ، طرف را منکوب می کرد ؛ خودش در خلوت به دوستان می گفت : این کار را دوست دارم... درطول این چند دههٔ عمر مرتب دیده ام که می آیند و می روند ولی آن چه به نظرم زیباست و ماندگار و بعضی آدم هاست که همیشه مثل خودشان بوده اند و مثل خودشان زیسته اند و خاطره آمیز روزگار را طی کرده اند و عده ای هم به همین منوال به دیار باقی رفته اند🕯 ✓روزگارتان به نکویی بگردد یاحق ح.ا.م ↶【به ما بپیوندید 】↷ ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌ @atre_dousti
✅ﺍﺯ بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ، ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ چگونه خواهد بود ؟ تمثیل رسایی بیان فرمودند: ﻣَﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ می کند و می گوﯾﺪ: ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻣﻦ می رﻭﻡ ﻭ ﺑﺮمی گردﻡ. 🍃ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ می رود ﻭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﮕﺎﻩ می کند. 🔻ﭘﺴﺮﺍﻭﻝ؛ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺀﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ می کند و اتاق را به هم می ریزد ! 🔻ﭘﺴﺮﺩﻭﻡ؛ ﮐﻪ می بیند ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ می رﯾﺰﺩ ﻭ خرابکاری می کند ، می نشیند ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ می کند ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ! 🔻ﭘﺴﺮﺳﻮﻡ؛ ﮐﻪ ﺍﺻﻼً ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کند ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ می شود! 🔻ﭘﺴﺮ ﭼﻬﺎﺭﻡ؛ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ می کند، ﺷﺮﻭﻉ می کند ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ؛ 🔸ﺍﻭ می دﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ می بیند ، ﭘﺲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ می گوﯾﺪ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می کنم ﻭ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ می بیند، ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻣﺪن ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ. ﺁﺭﯼ؛ ﺍﯾﻦ تمثیل ﺩﻗﯿﻘﺎً حکایت ﻣﺎ است . 🔹ﻋﺪهﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ به هم می رﯾﺰﯾﻢ... ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺻﻼً ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنیم ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻟﯿﻢ... ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺑﺴﺖ می نشنیم ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ... عده‌ای هم از هیچ کاری برای رضایت ولی امرشان دریغ نمی کنند... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
آیا هیچ وقت با آدم‌هایی برخورد کرده‌اید که به نظر می‌رسد از روی تصادف نیست که بر سر راه شما قرار گرفته‌اند، بلکه نوعی حکمت بسیار دردناک در آن هست که زندگی‌تان را ناگهان از این رو به آن رو می‌کنند ؟! سفر یعنی تصویرهایی که تصویرهای دیگر را می‌پوشاند. سفر یعنی کیمیای پنهان. سفر یعنی اعماق عکسی که آنجا سایه‌هامان حقیقی‌تر از خودمان به نظر می‌رسند. پس مشکل‌ترین چیز فقط این است که مجبور باشی از جایت بلند شوی، بدون اینکه جایی برای رفتن باشد ...! 📕 کاناپه قرمز ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
 یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت. این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.   و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمـیمـاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالـه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشـیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti