#خودکارسفید ;
دوران ابتدایی که در روسـتا درس می خواندیم مراسم صبحگاهمان مختصر بود یکی از بچه ها از روی کاغذ چند خط دعـا می خواند و ما هم با دست های رو به آسمان و گردن های مایل به آن با صدای بلند آمین می گفتیم...
روزی فرد دعا خوان کاغذ دعا را در منزل جا گذاشـته بود از ترس مؤاخذه و تنیه معلم کاغذ سفید ی جلو صورت گرفت و دعا را خواند معلم (و البته تعدادی ازما) متوجه تغییراتی در متن دعاشدیم...
معلم آرام پشت سر دعاخوان رفت وکاغذ سفید را دید ! یقه ی طرف را گرفت وبا اُشـتُلُم گفت این چیه ؟
کلاس پنجمی حاضر جواب وبرای ما یغور گفت آغا به خدا با #خودکار سفـید نوشـتمشه...
ما ازترس چوب آقا معلم خنده ها را قورت داده بودیم...
اما با خنده ی معلم خنده هایمان جاری شد...
یادش بخیر...آن چه از روزگار رفت پس نیاید !
👤ح.ا.م
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️چشماتو ببند و تصور کن، از مدرسه خسته و گرسنه تو راه خونهای، تو کوچه بوی کتلت پیچیده، خدا خدا می کنی این بو از خونه خودتون باشه.
می رسی خونه و بله! مامان لبخند می زنه و میگه تا دست و روتو بشوری غذا آماده میشه. طاقت نمیاری و میری کنار گاز شاید یه تیکه کتلت کوچیک نصیبت بشه. مامان صبورانه کتلت ها رو با دستش شکل میده. با خودت فکر می کنی شاید هیچ وقت نتونی کتلت درست کنی چون امکان نداره بتونی تا این حد دستت رو به روغن داغ نزدیک کنی. اون تیکه کوچیکه رو که مخصوص خودته از مامان می گیری و میگی: راستی مامان معلممون گفت از شنبه به جای #مداد با #خودکار مشقاتونو بنویسین📖!
↶【به ما بپیوندید 】↷
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@atre_dousti