eitaa logo
نگاه ِ نـو
132 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
595 ویدیو
14 فایل
متون زیبا ؛ ادبی ، تربیتی ، روان شناسی ، مذهبی #حکایات_و_خاطرات...
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت: این دعـا که خدایا تا ما را نیامرزیده ای از دنیا مبر، دعـای خوبی نیست ! پرسـیدم چرا؟ گفت: چون بویی از دل بسـتگے به دنیـا و فریـب شیطان دارد! باید چنین گفت: خــدایــا ! «مـا رابـیـامــرز و بـعـد از دنیـا بـبـر » 📝 ˹اوقاتتون بخیر✨ ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
🍃روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی آمدند، در حالی که طلا و جواهر و اشیاء گرانبها به همراه داشتند. راهب‌‌‌‌ رو کرد به جماعت (أبوبکر نیز بین جماعت بود) و پرسید *"خلیفه نبی و امین او چه کیست؟"* جمعیت ابوبکر را نشان دادند، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است. راهب سؤال کرد نام دیگری هم داری؟ ابوبکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگری ست. ✍ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من به همراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها به همراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سؤالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او می بخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سؤالات ما را پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز می گردیم. ✍ابوبکر گفت سؤالاتت را بپرس، راهب گفت باید به من امان نامه بدهی تا آزادانه سؤالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی، پس سؤالاتت را بپرس. ✍راهب سه سؤالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ *چه چیز است که از آن خدا نیست؟* 2) ما هو شئ لیس عندالله؟ *چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟* 3) ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ *آن چیست که خدا آن را نمی داند؟* پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس به دنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سؤالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که می پرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را می داند. ✍راهب نا امید قصد بازگشت به روم کرد، ابوبکر گفت: ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسـته بودم زمین را به خونت رنگین می کردم. ✍سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود به سرعت خود را به امام علی (ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آن جا برساند. پس امام علی ع به همراه پسرانش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند. ✍ابوبکر خطاب به راهب گفت، *آنکه در جست و جویش هستی آمد، پس هر سؤالی داری از علی (ع) بپرس!* راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید نامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یهودیان *"الیا"* نزد مسیحیان *"ایلیا"* نزد پدرم *"علی"* و نزد مادرم *"حیدر"* است. پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ ✍امام (ع) فرمود: او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم. پس راهب گفت، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده من تو بودی. پس به سؤالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد. ✍امام علی (ع) پاسخ دادند: . فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک 🔹 *آن چه خدا ندارد ، زن و فرزند است.* 🔹 *آن چه نزد خدا نیست، ظلم است* 🔹 *و آن چه خدا نمی داند، شریک و همتا برای خود است* پس راهب با شنیدن این پاسخ ها، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسـید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" ✳️به درستی که نامت در تورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتاب های پیشین حیدر است ، پس به راسـتی تو خلیفه بر حق پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد. 💠 *عزيزان!! تا حد امکان نشر دهید؛ زیرا: ⬅️ *پیامبر(ص) فرمود: هرکس فضائل امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) را نشر دهد، مادامی که از آن نوشـته اثری باقیست ملائکة الله برای او اسـتغفار می کنند* پس نشر دهید. منبع: کتاب الإحتجاج مرحوم طبرسی. ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
مـا هرگز از آن چه نمی‌دانسـتیم و از کسانی که نمی‌شـناختیم ترسی نداشـتیم؛ تـرس ، سـوغـات آشـنـایی‌هـاسـت. 👤نادر ابراهیمی ســلام👋 پنجشـنبه روزتون بخیر لا اِلهَ اِلا اللهُ المَلِکُ الحَقِّ المُبینِ💯 آخر هفته یاد روز امواتست خیرات ، مبرات ، فاتحه و صلوات فراموش نشود! ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
💕 می‌گویند روزی نقاشی بزرگ در عرض سه دقیقه یک نقاشی کشـید و قیمتی بر روی آن گذاشت!؟ خریدار با این قیمت گذاری مخالفت کرد و این قیمت‌ را برای سه دقیقه کار ، منصفانه ندانست .... ــ نقاش بزرگ در پاسخ او گفت : این کار در واقع در سی سال و سه دقیقه انجام گرفته ، سی سالی که به آموزش و پیشرفت فردی و تجربه اندوختن گذشت و تو ندیدی به اضافه‌ی این سه دقیقه که تو دیدی! 💠 برخی افراد گمان می‌کنند که افراد موفق از خوش شانسی ، استعداد ذاتی ، یا نعمت الهی خاصی برخوردارند ، اما در واقع پشت هر موفقیت پایدار ، مدت‌ها تلاش طاقت فرسا وجود دارد . ســـلام👋 جمعه روزتون بخیر آدینه تون آرام ، خانواده تون دلشاد اَللهُمَّ صَلِّ عَلی'مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم💯 ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
🌸اعتماد به نفس ، اولین گام به سوی موفقیت است! اگر سه خصلت ؛ ــ انتقادپذیری ــ پوزش خواهی ــ وشکرگزاری را در خود پرورش دهید ! مطمئن باشـید که موفقیت به زودی دَرِ خانه ی شما را خواهد زد🌸 ســلام👋 شـنبهٔ شما بخیر وخوشی با آرزوی هفته ای پر از موفقیت یارب العالمین💯 ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
استاد فاطمی نیا : نقل شده است روزی "معروف کرخی" نشسته بو‌د . عدّه‌ای از جوانان در دجله سوار بر قایق بودند و ساز و آواز سر می‌دادند. چند نفر از مقدّسین آمدند به معروف کرخی گفتند: آقا آن‌ها را نفرین کن، چه جوان‌های بدی هستند! معروف دست‌های خود را بلند کرد و فرمود: خدایا به عزّت خودت قسم می‌دهم کسانی را که در این دنیا این‌قدر خوشحال کردی، در آخرت هم همین‌طور آن‌ها را خوشحال کن! آنها به معروف اعتراض کردند : ای معروف! تو یک عارف هستی! چرا چنین می‌گویی؟ چرا یک عدّه که مشغول گناه هستند را نفرین نکردی و برای آن‌ها دعا کردی؟ معروف کرخی پاسخ داد: وای بر شما که نادان هستید ، من آن‌ها را دعا کردم، اگر قرار شود در آخرت خوشحال باشند ، باید در این‌ دنیا توبه کنند . این دعا یعنی خدا به آن‌ها توبه عنایت کند. . حالا ببينيد، منِ رو سیاه که معروف کرخی نیستم، خاک پای او هم نمی‌شوم ، از کنار بعضی عروسی‌ها که عبور می‌کنم می‌بینیم بی‌بند و باری زیاد است. می‌گویم خدا آن‌ها را مبارک گرداند . می‌گویند آقا شما چرا؟! می‌گویم پس چه بگویم ؟ برکت مصادیق مختلف دارد . یعنی خدا آن‌ها را متحوّل کند، به آن‌ها آگاهی بدهد تا توبه کنند . آدم برادر و خواهر خود را نفرین نمی‌کند! بگو خدا آن‌ها را خیر دهد، خدا متنبّه کند. گاهی مواقع آن‌ها متحوّل می‌شوند. . ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
🍃خدایا از قدیم گفته اند و شـنیده ایم که : مـاه رمضان ، تماماً خیر و برکتست پس از تو ملتمسانه درخواست می کنیم ، در پایان این ماه به پاس آبروی خوبان درگاهت و به رسم کریمانهٔ میزبانی فراخ دست ، برای همهٔ آنانی که روزه داشـته اند و آنانی که به عذری شرمندهٔ خویش از روزداری بوده اند اما حرمت روزه و روزه داران را بر خود فرض می دانسـته اند ، بسـته ای از توفیقات دلشاد کننده را ارزانی دار ! آمین یا رب الکریم❤️ ح.ا.م ۲۸رمضان۱۴۴۳ ــ ۱۰ اردیبهشت۱۴۰۱ ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
🍃برای حُسن رابطه باید یاد بگیریم که ؛ ــ باهم باشـیم ؛ بدون تصاحب یکدیگر ــ همنوا باشـیم ؛ بدون تصرف اندیشهٔ یکدیگر ــ همکار باشـیم ؛ بدون دخالت در کار یکدیگر ــ همدل باشـیم ؛ بدون راهیابی بـه راز یکدیگر ــ همنشـین باشـیم ؛ بدون تجاوز بـه خط قـرمـزهـای یکدیگر ســلام👋 یک شـنبه روزتون بخیر ۱۱ اردیبهشت ، اول مـاه می روز جهانی کارگر بر همهٔ زحمتکشان عرصهٔ کار و تلاش مبارک باد . یا ذا الجلال و الاکرام 💯 ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
پدرم کارگر است به مزرعه می‌آید با اولین سـتاره از آسمان صبح، و باز می‌گردد با اولین سـتاره در آسمان شب... پـدرم خــورشـ☀️ــید است. 🍃۱۱ اردیبهشت(اول مـاه مـی) روز جهانی کارگر مبارک باد🌷 ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
زمان دارایی ارزشمندی است که نمی توان از خرج شدنش جلوگیری کرد، فقط می توان آن را با تبدیل به مهارت و تجربه ، پس انداز کرد. ســلام👋 دوشـنبه روزتون بخیر و عافیت یا قاضی الحاجات💯 ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani https://www.instagram.com/p/CdCQrrzIAGl/?igshid=MDJmNzVkMjY=
زمان دارایی ارزشمندی است که نمی توان از خرج شدنش جلوگیری کرد، فقط می توان آن را با تبدیل به مهارت و تجربه ، پس انداز کرد. ســلام👋 دوشـنبه روزتون بخیر و عافیت یا قاضی الحاجات💯 ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani
درست یادم هست زمان دانش آموزی ما؛معلمین انشا می دادند : در آینده می خواهید چه کاره شوید ؟ هر کسی چیزی می نوشت ولی برای من چه سخت بود ، انتخاب و نوشـتن شغلی... آخر وقتی نجاری را می دیدم که با تخته و چوب ، چه زیبا لوازم خانه را می سازد ، عاشق کار نجاری می شدم...وقتی خیاطی را می دیدم که با پارچه لباس های زیبا تولید می کند ، محو خیاطی می شدم ، صافکار و رنگ آمیز را که نگو ، جلو مغازهٔ آن ها _تا می شد _ محو تماشا می شدم و با نگاه چپ چپ استادکار خودم را در خیابان گم می کردم... تابلو مغازه ها و امضای زیرش را که می دیدم عاشق خطاطی ونقاشی می شدم... عده ای از معلمان مهربان و دلسوز را که می دیدم ، شوق معلمی ام گل می کرد... وقتی دکترهای هندی را می دیدم که در شیر وخورشـید به سختی تبادل گفتاری می کنند ، دلم می خواست دکتری از جنس مردم باشم... خلاصه اش کنم ، آخرش مجذوب معلمی زبان انگلیسی بودم ، که معلم دبستان شدم ...البته شعر وادبیات را بسیار دوست داشتم ولی زمان ما رشتهٔ تجربی نمی توانست در ادبیات ادامهٔ تحصیل دهد... بالاخره معلم دبستان شدم ، برای دل خودم و تدریس آهنگین ، در حد بضاعتم ، شعر سرودم ، خوشـنویسی کردم و زمانی برای اداره و جاهایی دیگر پارچه نویسی و گاهی دیوار نویسی کردم... الآن معلمی بازنشسته ام ، از ارث ژنتیک پدری و پدر بزرگم علاقهٔ زیادی به کارهای فنی دارم و دست به آچارم و البته از دبیرستان تا کنون قلم را می ستایم و خط نوشـته هایی هم از پرتو آن به یادگار می گذارم...ادعایی نیست دوچرخه ام را چند روز پیش نوسازیش کردم و به داشـتن اتومبیل هم گاهی فکر می کنم... یاحق ...ح.ا.م ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @shapour_shilani