✅فضیلت صلوات در روز عید غدیر
✍روایت شده که از امام صادق(ع) پرسیدند، آیا مسلمانان را غیر از جمعه و قربان و فطر عیدی هست؟ فرمود: آرى عیدى است که حرمتش از همه اعیاد بیشتر است، راوى گفت: کدام عید است؟ حضرت فرمود: روزى است که حضرت رسول(ص) امیرالمؤمنین(ع) را به جانشینى خود نصب فرمود، و اعلام کرد: هرکه من مولا و آقاى اویم، پس على مولا و آقا و پیشواى اوست، و آن روز هیجدهم، ذوالحجّه است
راوى گفت: در آن روز چه کارى باید انجام داد؟ فرمود باید روزه بدارید، و عبادت کنید، و محمّد و آل محمّد(ع) را یاد آرید، و بر ایشان صلوات فرستید، رسول خدا(ص) امیر المؤمنین(ع) را وصیت کرد، که این روز را عید گرداند، و هر پیامبرى به جانشینى خویش وصیت می کرد، که این روز را عید کند.
📚مفاتیحالجنان
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
دست حیدر رفت بالا، عرشیان دل باختند
از شعف در عـرش اعلا حـیـدریـه ساختند
دست حیدر رفت بالا ؛ بر امیری در غدیر
حضرت جبریل گفتا : یـا علی انت الامیر
دست حـیـدر رفـت بـالا تـا کـه دیـن کامل شود
آنچه که می خواست احمد عاقبت حاصل شود
دست حیدر رفت بالا ، بانگی آمد : ای رسول
سعیکم مشکور ، حالا حج تـو گشـته قبول
دست حیدر رفت بالا ، حاجیان همت کنید
یـا علی گـوییـد ، فوراً بـا علی بیعت کنید
🌹 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلام
🌸 #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
نـه گفتن موهبت بزرگی است که یاد گرفتنش
روزگار آدمی را امـنتـر میکند. و روان ها را آسودهتر.
همانقدر که نه گفتن را باید ؛ یاد گرفت ، گوشها را هم ، باید برای نـه شـنیدن آماده کرد.
بگذار دیگران هم این «نـه» خاموش را بر زبان آورند.
بگذار «نـه» از بدنامی و بدیُمنی در بیاید.
اگر همین «نـه» پشت آریهای ساختگیمان
پنهان شود به زودی از ما ، موجودی نقابدار و
بیمار میسازد که یک گُـردانِ عصبانی از «نـه»
های سرکوب شده ، روانش را اِشغال کرده است.
یاد بگیر نـه بگویی و نـه بشـنوی ! کار سختی نیست !
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
اندکی که بزرگ شدیم
و به کلاس سوم آمدیم
مدادهایمان را دلخوشانه کنار گذاشـتیم ،
دلخوش به این که دیگر نوکش موقع املا نمی شکند ، نه هول وهراس ما را می گیرد و نه اُشـتُلُم معلم
اما به زودی فهمیدیم که دیگر اشـتباهاتمان به این راحتی پاک نمی شود !
ح.ا.م
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
بعضی ها وقتی می آیند،
خوشـبختی می آورند
و بعضی ها وقتی می رَوند !
👤اسکار وایلد
ســلام👋
سـه شـنبـه روزتون بخیر
یا ارحم الراحمین💯
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
نگاه ِ نـو
#یک_داستان_یک_پند
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می زد به مرد کشاورز گفت می توانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می شناختی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: به خاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سال هاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد!
"نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ" :
"بندگانم را آگاه کن که من بخشندهٔ مهـربانم !"
این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش .
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
#جواز_بهشت
روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه ی بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت:
برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشی، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده ای، بگوی تا من به شما امتیاز بدهم. مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، ۵۰ سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به اوخیانت نکردم. فرشته گفت: این سه امتیاز.مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم. فرشته گفت: این هم یک امتیاز.مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند. فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی می کند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف می کند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان.
بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت .
🔸اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزم هایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزم ها را قاپید و به سرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود.
🔸راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن می کند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار می دهد تا ماست کمتری بفروشد.
بهلول خواست بگوید چه می کنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست.
🔸بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول ذرع کردن پارچه بود و حین ذرع کردن با انگشت نیم گز را فشار می دهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه می دارد.
جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت.
بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت: محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست
#خداوند متعال همیشه حاضر و ناظر است .
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
❣آیت الله #جاودان(حفظه الله):
🔰یک بار آقای #حق_شناس(ره) مرا صدا کردند و به من گفتند:
🍃من جان ندارم که آن چنان عبادت کنم ولی سعی میکنم گناه نکنم تا آن دو رکعت نمازی که میخوانم بماند!
💠آدم اگر هر روز فقط یک آجر بفرستد و آن را خراب نکند بالاخره طی 10سال میتواند یک خانه بسازد؛ اما اگر هر روز یک طبقه بسازد ولی آن را خراب کند در آخر چیزی نمیماند.!
🚫گناه؛ عمل انسان را #خراب میکند!
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani
🍃ده پیشـنهاد اختصاصی حضرت #حافظ به دلـدار:📜
۱⇐ زُلف بر باد مده
۲⇐ ناز بنیاد مکن
۳⇐ می مخور با همه کس
۴⇐ زلف را حلقه مکن
۵⇐ طره را تاب نده
۶⇐ یار بیگانه مشو
۷⇐ غم اغیار مخور
۸⇐ شمع هر جمع مشو
۹⇐ یاد هر قوم مکن
۱۰⇐ شُهرهی شهر مشو
هرچه را قصد فروش است به ویترین بگذارند
ورنه این پسـتو تاریک پُـر از عطر وگلاب است
👤حامد اسـتادمحمد
─┅═༅࿇💝࿇༅═┅─
@shapour_shilani
✨﷽✨
🔥عواقب وحشتناک رعایت نکردن حق الناس
🔸داستانی عجیب از یک شهید 🔸
آیت الله خرازی در عالم خواب یکی از آشنایان شهید را دید ، به او گفت خوش به حالتان که ازاین دنیا راحت شدید و عاقبت بخیر ... به یکباره آن شهید با ناراحتی گفت نه گرفتارم ، وقتی نامهٔ اعمالم را به دستم دادند دیدم روی نامهٔ من یک خط قرمز کشیده اند !
و به من گفتند شما حق الناس گردنتان است خانمی که در آموزش و پرورش همکار تو بود ، عیبی از او پیدا کردی و به جای آن که به خودش بگویی تاخودش را اصلاح کند یکسره رفتی سراغ حراست و اداره ...که سرانجام او را اخراج کردند و آبروی او رفت تا او تو را حلال نکند ، بهشت خدا را نخواهی دید .
آقای خرازی تا از خواب بیدارشدند رفتند و همان زن را که دیگر سنی از او گذشته بود ، پیداکردند و گفتند من ۳ برابر مبلغ حقوق کل سال های اخراجت را می دهم ، شهید راحلال کن
آن زن لبخند تلخی زد و گفت تا قیامت آن شهید راحلال نخواهم کرد و هر چه تلاش کردند راضی نشدند .
🔥مراقب حق الناس و آبروی مردم باشید که حتی اگر شهید هم شوید گناه از بین بردن آبروی مردم از شما بخشیده نخواهد شد !
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@shapour_shilani