to_ham.mp3
6.35M
حیف نیست
بهار باشد
تو نباشی!
🎙️#شمس_لنگرودی
@atre_yar
🍃💚
یاحسین(ع)
این سحر وقتی شدم بیدار گفتم:یاحسین(ع)
با دلی از یادتان سرشار گفتم :یاحسین (ع)
هرنفس روز دهم یاد تو همراه من است
رفت قلبم تا حرم هربار گفتم یا حسین (ع)
باز از عشقت دل تفتیده ام آتش گرفت
تا شدم از تشنگی تبدار گفتم:یاحسین (ع)
از عطش تا شد لبم خشکیده دل آماده شد
با لب خشکیده ام بسیار گفتم: یاحسین(ع)
شکرحق داری هوایم را برای عاشقی
باز لطفت بود با من یار گفتم یاحسین(ع)
بهترین افطاری دنیا نصیبم گشت، شکر
بازهم در لحظه ی افطار گفتم یا حسین (ع)
#احمد_رفیعی_وردنجانی
🍃💚
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است
در دلم چیزی هست،
مثل یک بیشهی نور
مثل خواب دمِصبح
و چنان بیتابم،
که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه...
#سهراب_سپهری
11.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فردی که بهش اجازه ندادن بره زندگی پس از زندگی
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم
💚🍃
شكسپیر میگه: اگه یه روزی فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادكنک میخرم!
بازی با بادكنک خیلی چیزها رو به بچه یاد میده؛
بهش یاد میده كه باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره...
بهش یاد میده كه چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن.
پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه!
ومهم تر از همه،
بهش یاد میده كه وقتی چیزی رو دوست داره، نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره كه راه نفس كشیدنش رو ببنده، چون ممكنه برای همیشه از دستش بده.
و اگه کسی رو دوس داشت رهاش نکنه چون ممکنه دیگه نتونه به دستش بیاره...
و اینکه وقتی یه نفر و خیلی واسه خودت بزرگ کنی در اخر میترکه و تو صورت خودت میخوره.
میخوام ببینه بادکنک با این که
تمام زندگیش بسته به یه نخ
اما بازم توی هوا مي رقصه! ˘˘
🍃💚
هفته را بیتو شروع کردم و بهمن آمد
خیسِ آئینه شدم
باغِ سرمازدهی جمعه فقط میداند
تلخی شنبهی زهر آلودم
اشکِ نم، برف شده
بهمنِ غم در راهست
حسِ بیقاعدهی عاطفه
حیرتزده مُرد
لمسِ آرامش سردی که مرا می سوزاند
سالیانیست زمینگیر به خود میپیچید
خانه ابریست
پَرِ حنجره سوخت
با نگاهی پُر از لفظِ نمور
مثلِ انگشتِ پریشان شدهام
آرزو دور شده
زیرِ بیداریِ بیدِ لبِ رود
چشم ها تا شده از بیخوابی
پر از لکنتِ سبز
سنگچینهای تجرد شدهام
زاغهایم به سیاهیِ زغال
به زیادیِ غمِ صخرهی سرخ
همچنان شب شده در من جمعه
رو به روی کلمات
شنبهی بهمنیام در من بی من زده زُل
که چرا سقفِ خیالات من از غصه شکست
وَ کجا رفته امید؟!
بسپارید که او برگردد
جمعه و شنبه ندارد فرقی
وزشِ دوست مرا داده نشان
قسمت خرم تنهایی عشق
ساقهی بُهت اگر میشکند
لبهی صحبت این حال و هوا
برق خواهد زد و راز
صفحهی سادهی خوشباور دل
راهِ معراج گرفته به نظر
میرسد تا ته عشق
با خود انگار غزل میبافد
توری از هوشِ هوس
غرقِ ادراکِ شب شعر نو است
وَ چه خوش پایانیست
گذر راستهی بیتابی
#کبری_رحمتی(بیتاب)