eitaa logo
꧁ ღ💚🍃عطرِـہـہـ۸ـہـیاࢪ
2.9هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
34 فایل
♡﷽♡ 💚🍃حسین جان چون که دوای زخم شما اشک چشم ماست اشک از خدا به وسعت دریا گرفته ایم کانال ویژه هم صحبتی با عزیزترین یار💞 ارتباط @MorvaridM5201314 ناشناس با ما حرف بزن 👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/2093119
مشاهده در ایتا
دانلود
4_410271390831216195.mp3
3.73M
| بوی پیراهن یوسف! موسیقی فیلم بوی پیراهن یوسف به مناسبت سالروز آغاز بازگشت آزادگان به میهن 💚🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🍃 تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است یک منزل از آن بادیه‌ی عشق مجاز است در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است...
تبادل داریم👌👌 با کانال اشعار استاد فرزانه جناب آقای احمد رفیعی وردنجانی🙏
✅کانال رسمی اشعار احمد رفیعی وردنجانی https://eitaa.com/joinchat/367329303C8847a4b1a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🍃 ‌‌ای که همه نگاه من خورده گره به روی تو تا نرود نفس ز من پا نکشم ز کوی تو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@atre_yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🍃 من همانم که تو را یافته ام در جانم غافل از خود شدم و باخته ام ایمانم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🍃 ابرهای تیره آمد سایه بر میدان گرفت غرشی کرد آسمان و ناگهان طوفان گرفت دیدمش.. احساس کردم قلبم از جا کنده شد دیدمش.. آن خاطرات مرده در من جان گرفت عطرش از آن سوی میدان هم به این سو می رسید سست شد عقل من و باز از دلم فرمان گرفت یادم آمد روزهایی را که هر ناممکنی در جهان من به عشقش معنی امکان گرفت بارها از دست او شد خیس چشمانم ولی بر سر او دست هایم چتر در باران گرفت حال می دیدم که او را سخت می خواهم هنوز گرچه از من هرچه را می خواستم، آسان گرفت آمدم سمتش روم با شوق اما ناگهان برق یک حلقه در انگشتش مرا یک آن گرفت زیر باران یک نفر آمد برایش چتر را..‌. زیر باران رد شدند و ماجرا پایان گرفت.