ترور فیزیکی سردار قبل از ترور حاج قاسم در دستور کار بود.
#هواپیمای_اوکراینی
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪیم:
ﻏﺮﻭﺭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﯽ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ
ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﻧﺮﻡ ﺍﺳﺖ، ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ، ﻟﺰﻭﻣﺄ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﺗﻨﺪ ﺍﺳﺖ، ﺟﻨﺴﺶ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﺗﻮﺳﺖ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ :
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻌﺮّﻑ ﺑﺎﻃﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﻔﺮﺕ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﺪ
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺷﻠﻮﻏﯽ، ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻫﺴﺘﯽ
❖
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
پدرم
گاه صدا می زندم
شعر سپید
بسکه آشفته و رنجور و
به هم ریخته ام..
#حسن دلبری
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
🕊 کُشته ام احساس را
تا دل نبندد پای تو
تا نشیند هی نگوید
قصه ی زیبای تو..💔
#اقبال_لاهوری
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
#داستان 140
✍️داستان زني كه سفيده تخم مرغ را بر جامه خود ريخت تا معشوق خود را متهم كند!
⚖️داوری حضرت علی (ع) در باره زنی که سفیده تخم مرغ بر جامه خود ریخت و مردی انصاری را تهمت رسوایی زد
در 📚کتاب عجایب احکام امیر المومنین (ع)است که حدیث کرده مرا پدرم محمد بن ابی عمیر از عمربن یزید از ابی المعلیاازحضرت ابی عبدالله صادق (ع)که آن حضرت فرمود:زنی را نزد عمر بن الخطاب آوردند که دامن مردی از انصار گرفته بود و آن زن به آن مرد انصاری مایل و خاطر خواه بود ..و حیله و چاره ای نداشت..پس تخم مرغ گرفت و زرده آن را بیرون آورده سفیده را بر جامعه های خود و بین .....ریخت پس از آن به نزد عمر شد و گفت ای امیر این مرد من را در فلان موضع چنین و چنان گرفت و مرا رسوا کرد ..عمر خواست آن مرد انصاری را عقوبت کند ولی علی (ع)در آنجا نشسته بود...
آن مرد انصاری گفت ای امیر (خطاب به خلیفه دوم)در کار من عجله روا مدار تا روشن شود..عمر به امیر المومنین رو کرده و گفت:یا ابلحسن شما چه می بینید در این باره؟
علی (ع)سفیدی در جامعه آن زن مشاهده کرد..فرمود شاید این زن در این مورد حیله کرده باشد سپس فرمود..آب جوشیده بسیار داغ برای من بیاورید..آب داغ و جوشیده برای آن حضرت آماده کردندپس حضرت امر کردند که آب جوشیده و داغ را بر روی آن سفیدی جامعه زن بریزند..پس آب جوش را بر موضع ریختند.
آن سفیدی جامه مستوی شد و خود را بگرفت و بسته شد..پس امیر المومنین آن سفیده بسته شده را بر گرفت و در دهان خود انداخت و چون طعم آن را دریافت و چشید از دهان خود بیرون انداخت ..بعد از آن به آن زن رو کرد تا آنکه زن اقرار کرد و اعتراف نمود به این تزویر و حیله..
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدرم رفت ولی چادرِ مادر برقرار است هنوز...✊✊✌️✌️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
حال این دختر شهید بعد از شهادت سردار چی هست؟
سردار #حاج_قاسم_سلیمانی
#شهادت
#انتقام_سخت
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
نسیمی می وزد از جانب
گلدسته های جمکرانت
که سامان می دهد
حال و هوای باغ دل را
#شب_بخیر_مولای_من
#شبتون_مهدوی
#اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمستان است....
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخگوی، در بگشای!
مهدی_اخوان_ثالث
سلام صبح بخير
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
🔹مدیر انقلابی و مدیر لیبرال🔹
📛 تصمیم مستقیم یک مدیر-در حالی که کاملا قابل پیش بینی بود- کشور را به آشوب میکشه و منجر به کشته شدن چند صد نفر میشه، ولی با شانه خالی کردن از زیربار مسئولیت، میگه خودم هم صبح جمعه فهمیدم!!!!
✅ اما نیروی جزء مدیر دیگری که مستقیما هم از او دستور نگرفته، تصمیمی اشتباه می گیره و مدیر او مردانه در مقابل دوربین میگه با شنیدن خبر آرزوی مرگ کردم، گردنم از مو باریکتر و تسلیم هرگونه تصمیم مقامات کشور هستم.
⭕️ اولی در مکتب انگلیس تربیت شده و دومی در مکتب اسلام ناب
#هواپيماي_اوكرايني
انتقام سخت دشمن و جریان نفوذ و غربگرا از سردار باشرف وطن و #سپاه
#ir655
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
🔴 ترور فیزیکی یعنی اقدام آمریکایی ها در شهادت #حاج_قاسم
ترور شخصیتی ،یعنی ترور #سردار_حاجی_زاده
مردم هوشیار باشند
#من_يك_سپاهي_ام
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی به خاطر دلخوری و احساساتی که جریحه دار شده، دارن علیه سپاه که ضامن امنیت کشور بوده و هست حمله میکنند و برخی مطالب ساختار شکنانه میکنند.
این کلیپ هرچند ناقص اما نقش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تأمین امنیت کشور رو ترسیم میکنه
مبادا اشتباه یک سرباز رو به کل ساختار امنیت کشور گره بزنید!
#سردار_حاجی_زاده
#النجاه_في_الصدق
#انتقام_سخت دشمن و جریان نفوذ و غربگرا از سردار باشرف وطن و سپاه
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
♦️مردهها در هنگام تشییع جنازه حرف میزنند؟
✅هنگامی که به تشییع جنازه مردهای میرویم، بدانیم که روح مرده اطراف ما در حرکت است و قدم به قدم با ما تا قبرستان میآید ولی ما او را نمیبینیم و جملاتی را میگوید که ما نمیشنویم:
🔳 رسول خدا (ص) میفرمایند:
وقتی که مرده را در تابوت حمل میكنند، روحش اطراف تابوت به پرواز در میآيد و پيوسته ندا ميدهد:
⭕️ ای اهل من! ای فرزندان من!
دنيا با شما بازی نكند همان قسمی كه با من بازی كرد؛
مال دنيا را از طريق حلال و غير حلال جمعآوری كردم و سپس همه را برای غير خود گذاردم،
💢 پس عيش و راحتی و گوارائی آن مال برای ديگران است و عواقب حساب و تبعات آن برای من؛
💢 پس بترسيد و حذر كنيد از مثل آنچیزی که بر من وارد شد.
📕بحارالانوار ج ۶ ص ۱۶۱
✅خوشا به حال کسی که از این کلمات عبرت بگیرد و به دنیای خود رنگ آخرت بزند.
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
#هنر_شاد_زیستن
🍃🌺 به افراد عصبی که در خیابان به شما تنه میزنند راه بدهید تا عبور کنند
- به رانندگان عصبانی و بی منطق که میخواهند از هر گوشه ای زودتر به مقصد برسند راه بدهید
- به کسی که در خیابان به شما بی احترامی میکند بی اهمیت باشید
- در برابر کسی که بی محابا به شما ناسزا میگوید سکوت کنید و محیط راه ترک کنید
- در برابر کسی که کارهای وقیحانه خود را به شما نسبت میدهد کوتاه بیایید
چون آنها به راحتی هر کاری که بخواهند را میکنند.
به سادگی شما را وارد بازی های کثیف خود میکنند و با بی حیایی و فریاد و دریدگی شما را تا سطح خودشان پایین میکشند
یادتان باشد آنها همیشه حق به جانب هستند و آدم سالم و باشرف از پس آنها بر نمی آید
ضرب المثل باید با هر کسی مثل خودش بود...
را برای رسیدن به آرامش فراموش کنید
شما قرار نیست مثل بقیه باشید
هیچ وقت فراموش نکنید
شما حامل روح خداوند و نفخه الهی هستید پس نماینده خوبی برای او در روی زمین باشید ❤️🍃
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
#رهایی_از_استرس
🌺🍃ده روش براى مغلوب كردن نگرانى ها :
١) ارتباطتتان را با مرکز آرامش جهان تنظیم کنید و هر روز زمانی را برای ارتباط با خداوند اختصاص دهید.
٢) مشخص كنيد با چه احتمالى ممكن است آنچه را نگرانش هستيد به واقع اتفاق افتد.
٣) بدترين نتيجه، محتمل ترين نتيجه و بهترين نتيجه را مشخص كنيد.
٤) براى خود داستانى درباره نتايج بهتر تعريف كنيد.
٥) مدرك و نشانه اى ثبت كنيد كه ثابت كند اتفاق بسيار بدى نخواهد افتاد.
٦) پيش بينى خود را آزمون كنيد.
٧) با پيش بينى هاى خود برخورد عاقلانه كنيد.
٨) به اين فكر كنيد اگر حادثه ناخوشايندى كه شما پيش بينى ميكنيد اتفاق افتد، از شما چه كارى ساخته است.
٩) فرض كنيد دوست شما با مشكل روبرو شود، به او چه توصيه اى مي كنيد
١٠) به خودتان نشان دهيد كه اين به واقع مسئله خاصى نيست.
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
🕊 دوست داشتم
معلمِ املایِ تو بودم
و دوستَت دارم را
املاء بگویم
و هی بپرسم تا کجا گفتم؟
تُ بگویی
دوستَت دارم..💔
#فروغ_فرخزاد
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه کسانی که گفتند
(( #من_یک_قاسم_سلیمانی_ام))
گام به گام تا سلیمانی شدن
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
پس از ترور نظامی و سخت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی حالا پروسه ترور نرم و سیاسی-امنیتی یکی از بهترین ،وطنپرستترین و متعهدترین سرداران کشور در حال اجراست.
امیدواریم برخی مسوولین و بهدنبال آن مردم درگیر احساسات و جو سنگین رسانهای نشوند و بهترینها را تصفیه نکنند،مسالهای که در تاریخ ما مسبوق به سابقه بوده است...
#سردار_حاجی_زاده
#انتقام_سخت
#هواپیما_اوکراینی
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
#داستان 141
مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت. نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بودصورتش مو نداشت و اندام زنانه داشت. او مرد شهوتران بود و با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد. هیچ کسى از وضع نصوح خبر نداشت، او از این راه هم امرارمعاش می کرد و هم ارضای شهوت.
نصوح چندین بار به حکم وجدان از کارش توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند.
آوازه ی صفاکاری نصوح تا کاخ شاهی آن شهر رسیده بود و روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت.
از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
کارگران را یکى بعد از دیگرى مورد جستجو قراردادند تا اینکه نوبت به نصوح رسید، او از ترس رسوایى، حاضر نـشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند.
نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: “خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم”. نصوح این بار از ته دل توبه واقعی نمود. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد.
محافظین از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مالی نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
نصوح شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:”ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.”
همین که نصوح از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند. نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود.
آن میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى نزدیک به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر نصوح به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر همان دختر بود که جواهرش در حمام زنانه مفقود شده بود و باعث توبه نصوح شده بود. شاه از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند.
همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: “من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم” و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.
مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.
⭕ادامه👇
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
#داستان 141 مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت. نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش ن
شاه همراه با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.
نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترش داد و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت “چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.” نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند.
آن شخص گفت که چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.
نصوح گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
لاشخور سیاسی چیست بارسم شکل نشان دهید؟!!
کسی است که هرلحظه به فکر خود و برنده شدنش در انتخابات مجلس است وبرایش فرقی نمیکند که ملت بزرگ ایران داغدار سردار عزیز و هموطنانمون در فاجعه ی سقوط هواپیما می باشند
درهمین فرصت پیش امده ازشورای نگهبان خواستار دقت در رسیدگی صلاحیت این نمایندگان کاسب کار و ضد وطن هستیم
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
لاشخور سیاسی چیست بارسم شکل نشان دهید؟!! کسی است که هرلحظه به فکر خود و برنده شدنش در انتخابات مجلس
🔴 فارغ از لزوم برخورد با مقصّرانِ سُقوط؛
‼️اگر کسی از خبر پیروزی نظام اسلامی در انتقام از آمریکا ، «ناراحت» شد، اما از خبر اشتباه نظام در اسقاط هواپیمای مسافربری، «خوشحال» شد، جِدّاً نگران ایمانش باشد!
📚خداوند متعال در قرآن کریم در وصف منافقین میفرماید:
«إِن تُصِبكَ حَسَنَةٌ تَسُؤهُم ۖ وَإِن تُصِبكَ مُصيبَةٌ.. هُم فَرِحونَ»؛
🍃 هرگاه نیکی به تو رسد، آنها را ناراحت میکند؛ و اگر مصیبتی به تو برسد.. خوشحال میشوند!
#منافقین
#انتقام_سخت
┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🥀