eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 #جوانی که قبر #دختری را شکافت و ... از رحمت خدا نا امید نباش √《تـــوبہ ڪـن 》 هر قدر ڪہ گناهـت بزرگ باشه میبخشدت. @Atredelneshin_eshgh🌱✨
روزم همه سیاهی، جز این نمانده راهی دیوانه تر تو خواهی، من عاشق جنونم . غم را خودت زدودی، دل را خودت ربودی با من طرف نبودی ، با کودک درونم . بیهوده بر تو پیچم ، من پوچ پوچ پوچم گفتم که بی تو هیچم، نون، قبلِ یرملونم . جنگت که تن به تن شد، چشمت حریف من شد افسانه ای کهن شد ، بر هم زدی قشونم . بر قلب من امیدی، با هر طپش رسیدی خنجر اگر کشیدی… ، من از تبار خونم . صد چله بر کمانت، افتاده ام به جانت با تاب گیسوانت ..، لرزانده ای ستونم . هم بازدم تو هم دم، عشق است در هر نفس فقط غم ، جوشیده از درونم @Atredelneshin_eshgh🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
28 _عاشقانه_ دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد. در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد. روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد. دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود. دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد. زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد. ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید. زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟ پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد. چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت. مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟ پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد. مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟ مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم. پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟ پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟ کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود:: معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.🌹❤️ @Atredelneshin_eshgh🌱✨
خدای خوش‌حساب ما اگر برای خدا کار کنی در همین دنیا اجرت را نقد پرداخت می‌کند و آنچه نسیه است جوائز فوق‌العاده‌ای است که در آخرت از فضلت عنایت خواهد کرد و بالاتر از آن اگر بخواهی برای خدا عمل انجام دهی، خدا قبل از عمل تو پیش‌پرداخت هم خواهد داشت و خوبی‌هایت را پیش‌خرید می‌کند؛ کافی است عزمت جدی باشد. 💕💕💕 @Atredelneshin_eshgh🌱✨
عشق یعنی نفس کشیدن توخاک سرزمینت😔 @Atredelneshin_eshgh🌱✨
روزی که به دنیا آمدی و یک نوزاد شدی نپرسیدی که چگونه نفس بکشم؟ چگونه راه بروم؟ یا چگونه حرف بزنم؟ هرچیزی یکی بعد از دیگری آمد. پس چرا حالا نمیتوانی به زندگی اعتماد کنی؟ روزی جوانی از راه رسید و تو یک انسان جوان شدی و عشق شروع به برخاستن در تو کرد و روزی تو پیر خواهی شد زندگی شروع به ناپدید شدن میکند روزی مرگ خواهد آمد و این چرخه کامل میشود. پس چرا تو همیشه سعی در دخالت کردن داری؟ آرام و رها باش @Atredelneshin_eshgh🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷الهی 🌟كه همه با آرامش 🌷امشبو به صبح برسونن 🌟الهی 🌷كه ذهن همه پر از قشنگی 🌟و فکرای خوب باشه 🌷الهی 🌟كه زیباترین حس 🌷تو همین لحظه مهمون 🌟دلتون باشه 🌷شبتون در پناه مهر خداوند 🌟شب بر شما خوش
#انرژی_مثبت😍 پاییزتون رنگی🍂 تکرار نشدنی 🍁 پر از لحظات ناب عاشقانه... و سرشار از عشق به خدا ❤️ @Atredelneshin_eshgh🌱✨
🌷🌷🌷 تنها راه نجات بشر فقط عشق است. عشق است که انسانها را به هم پیوند می‌دهد و هر سوء تفاهمی را از میانشان برمی‌دارد. خدا به انسان قلب داد تا عشق را درک کند، هر چیزی که در قلب انسانها نفرت و کینه بوجود بیاورد و بینشان تفرقه اندازد، بین انسان با خدا فاصله ایجاد می‌کند. هر فرقه و تعلیمی، و هر شعار و آرمانی که انسانها را مسلح کند و به جنگ با یکدیگر تشویق کند، او را از عشق که کمال حیثیت انسانی است دور می‌سازد. برای آنکه دنیا پاک و الهی شود، لازم نیست در خون غسل کند، برداشتن سلاح، راه انداختن شورش، و انگیختن جنگ، هرگز آسایش واقعی را برای انسانها به دنبال نداشته است. هیچ یک از اینها تاکنون دنیا را از آنچه بوده است بهتر نکرده است‌. دنیای بهتر را نه با پول و ثروت می‌توان درست کرد، نه با جنگ و خونریزی. دنیای بهتر با نیل به معرفت و آگاهی و شناخت حقیقت والای انسانی درست می‌شود. دنیای بهتر با روح درست می‌شود، که به انسان امکان می‌دهد تا بوته شعله وری از عشق و معرفت الهی شود. 👤منصور حلاج @Atredelneshin_eshgh🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 29 خیلی قشنگه حتما بخونید👌👌 توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد. یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: «آقا ابراهیم، قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم.» آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش. همینجور که داشت کارشو انجام میداد رو به پیرزن کرد گفت: «شما چی میخواین مادر جان؟» پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: «لطفاً به اندازه همین پول گوشت بدین آقا.» قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد و گفت: «پونصد تومان! این فقط آشغال گوشت میشه مادر جان.» پیرزن یه فکری کرد و گفت: «بده مادر، اشکالی نداره، ممنون.» قصاب آشغال گوشت های اون آقا رو کند و گذاشت برای اون خانم. اون آقای جوان که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد رو به خانم پیر کرد و گفت: «مادر جان اینا رو واسه سگتون می‌خواین؟» خانم پیر رنگش پرید و سرخ و سفید شد و با صدای لرزان نگاهی به اون آقا کرد و گفت: «سگ؟!» آقای جوان گفت: «بله، آخه سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز میخوره، سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟!» خانم پیر با بغض و خجالت گفت: «میخوره دیگه مادر، شکم گرسنه سنگم میخوره.» آقای جوان گفت: «نژادش چیه مادر؟» خانم پیر گفت: «بهش میگن توله سگ دو پا. اینا رو برای بچه هام میخوام آبگوشت بار بذارم، خیلی وقته گوشت نخوردن!» با شنیدن این جمله اون جوون رنگش عوض شد. یه تیکه از گوشت های فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشت های اون خانم پیر. خانم پیر بهش گفت: «شما مگه اینارو برای سگتون نگرفته بودین؟» جوون گفت: «چرا مادر.» خانم پیر گفت: «بچه های من غذای سگ نمیخورن مادر.» بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشت هاش رو برداشت و رفت. چه زیبا گفت فروغ فرخزاد : اگر مستضعفی ديدی ، ولي از نان امروزت به او چيزی نبخشيدی ، به انسان بودنت شک کن! اگر چادر به سر داری ، ولي از زير آن چادر به يک ديوانه خنديدی به انسان بودنت شک کن! اگر قاری قرآنی ، ولي در درکِ آياتش دچارِ شک و ترديدی ، به انسان بودنت شک کن! اگر گفتی خدا ترسي ، ولي از ترس اموالت تمام شب نخوابيدي ، به انسان بودنت شک کن! اگر هر ساله در حجّي ، ولي از حال همنوعت سوالي هم نپرسيدي ، به انسان بودنت شک کن! اگر مرگِ کسی ديدي ، ولي قدرِ سَري سوزن ز جاي خود نجنبيدي ، به انسان بودنت شک کن . @Atredelneshin_eshgh🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرزو می‌کنم در این شب پاییزی خزان غصه‌هاتون برسه ‌و نسیم شادی‌هاتون وزیدن بگیره ماه مهربونی به مهمانی دلاتون بیاد و دست آرامش نوازشگر لحظه‌های زندگی‌تون باشه شب بخیر🌙 @Atredelneshin_eshgh🌱✨
❅•°•❅•°•❅•°•❅•°•❅•°•❅•❅ 🎇•🍂صبحــمون روشروع مےڪنیم باسلام بہ ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان (عجل الله فرجه): 【السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یا خلیفةَ الرَّحمن و یا شریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان】 ◎❁↷◉↶❁◎❁↷◉↶❁◎ 🎇•🍂و بر سالارِ شهیدان 【اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن】 ❅•°•❅•°•❅•°•❅•°•❅• @Atredelneshin_eshgh🌱✨
همیشه اول برای بقیه دعا کن بعد برای خودت. ازخدا میخوام این چهار تا همیشه تو زندگیتون باشه سلامتی رو ح و جسم آرامش خودت و خانوادت شادی نگاه خدا به زندگیت امیدوارم یاد بگیری دنیا به سرعت برق میگذره پس باید از ته قلبت شاد باشی امیدوارم یک ریال از پولت خرج دوا درمون نشه و جوری زندگی کنی که همه برات دعای خیر کنن❤️ @Atredelneshin_eshgh🌱✨
••✾🌻🍂🌻✾•• گم شده هویتم بس ڪه گنهڪارشدم المثناےمراباڪرمت صادرڪن💛 #اللهم‌ارزقنا‌ڪربلا♥️ @Atredelneshin_eshgh🌱✨
بخـــونـیــــــــــــــــد👇👇 ☀️فقیر و ثروتمند داخل مجلس شد. 💠 فقیر بود و سر و وضع و لباسِ درست و حسابی نداشت. جای خالی پیدا کرد و نشست. 😖کسی که پیش او بود، لباسش را کشید و خودش را جمع و جور کرد. ⁉️ حضرت محمد گفت ترسیدی چیزی از ثروتت کم بشود؟ 😌مرد گفت نه. ⁉️ حضرت محمد گفت ترسیدی چیزی از فقر او به تو بچسبد؟ 😌مرد گفت نه. ♻️ حضرت محمد گفت پس چرا این کار را کردی؟ 🔶 مرد گفت اشتباه کردم، حاضرم نصف ثروتم را برای جبران اشتباهم به او بدهم. 🔷 مرد فقیر گفت نه، نمی گیرم، می ترسم بگیرم و روزی مثل او بشوم. 📙برگرفته از کتاب آفتاب آخرين از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب @Atredelneshin_eshgh🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#madahii_1 🔺20 days left for the Greatest Gathering in the world... ◽️تنها ۲۰ روز مانده؛ تا بزرگترین گردهمایی در جهان... 🚩 #لبيك_يا_حسين 🚩 #لبیک_یا_مهدی @Atredelneshin_eshgh🌱✨
🍃امروز روز اول ماه صفر هست🍃 🍃در ماه صفر،صدقه زیاد بذارید و آیة الکرسی زیاد بخونین برای رفع بلا🍃 🍃فوايد آية الکرسي: ❤️خواندن آن هنگام خروج از منزل، هفتاد هزار فرشته نگهبان شما ميشوند... 💛هنگام ورود به منزل، قحطي و فقر، هرگز به منزلتان نمي آيد... 💚خواندن بعد از وضو،شخصيت شما را70درجه بلند مرتبه تر مي سازد... 💙خواندن قبل ازاستراحت، فرشته هاتمام شب رامحافظتان خواهندبود... 💜خواندن بعد ازنمازواجب، فاصله شما تابهشت فقط مرگ است... پخش اين پيام زيباصدقه جاريه است... التماس دعا @Atredelneshin_eshgh🌱✨
اربعین میرسد و دیده‌ ی گریان دارم خوف جا ماندن از این سیل خروشان دارم دوستانم همه آماده رفتن شده اند راهیم کن به کرامات تو ایمان دارم 💔🌱 @Atredelneshin_eshgh🌱✨