eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
باشه آقای ترامپ! ما اعدامشون نمیکنیم ولی میدیم شما تا تو خیابوناتون به جای طناب با زانو خفه شون کنین! یکبار دیگر پرده‌ها کناررفت و خط و ربط‌ها عیان شد؛ حالا ترامپ شخصاً به جبهه کانال‌های پوششی تلگرامی، پیج‌های اینستاگرامی، بازیگران بی‌سواد، سلبریتی‌های دوزاری، براندازان اصلاح‌طلب‌نما و خیل فیک‌ها و ربات‌های سعودی و آلبانی که گفتند «اعدام نکنید» پیوست. بزن به افتخار همه مزدوران! ★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"حصاری داریم به نام سِن!" از این عدد ناچیز برای خودمان دیوار چین ساخته ایم! چه فرقی میکند چند باشد؟؟! ۱۸٬۲۱٬۲۹... و یا حتی ۸۳ و بیشتر... در هر سِنی میتوانی عاشق شوی! عاشق چیزهای خوب، مثل رنگ‌های مداد رنگی، دنباله‌های بادبادک،‌ عروسکها و ماشین‌های کوچکی که زمانی شاید هم قَد و اندازه خودت بودند و حالا... در هر سنی میتوانی پُفک بخوری و آخرسر انگشتانت را با لذت لیس بزنی، میتوانی بجای اینکه فقط نیمکت‌های پارک را حق خودت بدانی مانند ۷-۸ سالگی‌ات تاپ سوار شوی و تاپ تاپ عباسی بخوانی، میتوانی قبل از خواب ستاره‌ها یا حتی گوسفندها را بشماری! نگرانِ چه هستی؟! مَردُم؟!؟ بگذار دیوانه خطابت کنند اما تو زندانی یک عدد نباش! بگذار بین تمام ناباوری‌ها، دروغ‌ها، تنهایی‌ها و آلودگی‌های این شهر لحظاتی مانند کودکی‌ات بخندی! تو هنوز همانی! چیزی جز یک سن در تو تغییر نکرده! فقط چند سال بیشتر اسیر زندگی شده‌ای! فقط چند سال...! هیچوقت دیر نیست ... ★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★
🌱❣🌱❣🌱 ❣🌱❣🌱 🌱❣🌱 ❣🌱 🌱 596 شجاع‌السلطنه، پسر فتحعلی‌شاه، یک وقتی حاکم کرمان بود. اسم کوچکش حسنعلی میرزا بود. او در کرمان تجربه کرده بود و متوجه شده بود که ترکه‌های نازک انار می‌تواند کار سیخ کباب را بکند و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه‌تر هم می‌شود. برای همین پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها می‌گفت: «طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزه نه کباب.» این دستور او به صورت ضرب‌المثل درآمد و برای بیان و توصیه میانه‌روی و اعتدال در کارها توسط مردم به کار می‌رود. ★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★ 🌱 ❣🌱 🌱❣🌱 ❣🌱❣🌱 🌱❣🌱❣🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅حکایت ✍مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد. چندی بعد همسرش به او گفت : ای مرد سری به دخترانت بزن و احوال آنها را جویا شو. مرد نیز اول به خانه کشاوز رفت و جویای احوال شد، دخترک گفت که زمین را شخم کرده و بذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم. مرد به خانه کوزه گر رفت، دخترک گفت کوزها را ساخته ایم و در آفتاب چیده ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست. مرد به خانه خود برگشت همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت: چه باران بیاید و چه باران نیاید ما بدبختیم... •★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★
✍سلام شب جمعه هست تصمیم گرفتیم برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) نفری سه صلوات بفرستیم 💥سهم شما سه صلوات و ارسال کنید برای سه نفر. قرار هم نیست با نفرستادن اتفاقی بیفته .اجر همه شما عزیزان با حضرت بقیه الله ان شا الله بحق امام زمان (عج) همه حاجت روا بشید ★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★
اللــہـم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج...💚 ★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★
🌼❄️🌼❄️ ❄️🌼❄️ 🌼❄️ ❄️ 597واقعی که در اردن اتفاق افتاد ... مردی وفات کرد و زن جوان و فرزندش که شیر خواره بود را ترک گفت ... عموی پسر شیرخواره آمد و به زن گفت که حاضر است برای بزرگ کردن برادر زاده کمک نماید و با پول بجامانده از برادرش کار کند تا آینده او فراهم شود .. مادر قبول کرد و وکالت را به او سپرد . عمو دارایی برادر زاده را گرفت و برای کار به آمریکا رفت ، به خواست خداوند کار خوبی نسیبش شد و با زنی آمریکایی ازدواج کرد و صاحب خانواده و فرزند شد ... زنش نیز او را در چگونگی استثمار مال و دارایی اش یاری نمود و بنگاه معاملاتی فروش ماشین به راه انداختند .. او هرگز از مالی که بدست می آورد چیزی برای زن و فرزند برادرش نمی فرستاد .. آنها صاحب میلیاردها ثروت شدند . اما بیوه زن جوان و فرزندش در فقر بسر می بردند ، خداوند آنها را با مال حلال هرچند کم کرامت داده بود و پسر با تربیت و تعلیم بر اساس دین پرورده شد و به سن جوانی رسید .. 7عمو بعد از سالها به کشورش برگشت ....و زمینی بزرگ خرید و ویلایی عظیم بنا کرد در منطقه ای به نام ام اذنیه . سپس شرکت تجاری بزرگ ماشین را راه انداخت که در اردن نظیر نداشت . برادر زاده اش که اکنون جوانی شده بود نزد او رفت و مال پدرش را از او درخواست کرد ، اما عمو سرباز زد و‌گفت که چیزی از پدراو در نزدش نیست و او را از ویلایش بیرون کرد و تهدید کرد که دیگر پا به آنجا نگذارد . جوان با دلی شکسته نزد مادرش برگشت و‌چیزی نصیبش نشد . عمو ویلای خود را با انواع وسایل گرانبها آراسته نمود ..سپس از خانواده ی خود خواست که به اردن بیایند .. روز موعود فرارسید و خانواده اش با هواپیما به اردن آمدند و او با ماشین به استقبالشان رفت ... عمو خوشحال به فرودگاه رفت و آنها را سوار ماشین جدید و‌گرانبهایش نمود . اما در راه بازگشت به ویلا خداوند دیگر فرصتی به او نداد و تصادف کرد و همگی جان باختند ...در آن حادثه دلخراش هیچ یک زنده نماند .. واینگونه تقدیر خداوند صفحه عدالت را گشود و تنها وارث عمو همان برادرزاده تشخیص داده شد و مال به صاحب اصلی خود رسید مالی که سالها تصاحب شده بود و انسانی متکبر و قدرت طلب وسیله ای برای تامین آینده آن یتیم شد . و بین خداوند ودعای مظلوم هیچ حجابی نیست .... «و خداوند تو فراموشکار نیست ...» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘 ★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★ ❄️ 🌼❄️ ❄️🌼❄️ 🌼❄️🌼❄️
یکی از دلایلی که دوست دارم قرنطینه زودتر تموم شه اینه که صبح با دوستام قرار بزاریم بریم کوهنوردی٬ ولی از خواب پا نشم و انگار نه انگار . 🤦‍♂🤦‍♂😁😁😂😁😂 ★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بابا داشت روزنامه میخوند بچه گفت: بابا بیا بازی ! بابا که حوصله بازی نداشت ی تیکه از روزنامه رو ک نقشه دنیا بود رو تیکه تیکه کرد و گفت : فرض کن این پازله…!درستش کن! چند دقیقه بعد بچه درستش کرد بابا، با تعجب پرسید : تو که نقشه دنیا رو بلد نیستی چطور درستش کردی؟! بچه گفت : آدمای پشت روزنامه رو درست کردم … دنیا خودش درست شد آدمای دنیا که درست بشن … دنیا هم درست میشه … ★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★
✨﷽✨ 📋 حکمت پروردگار ✍امام باقر علیه السلام فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر دیواری قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را متلاشی کرده اند و می درند، از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در اطراف تخت، منقل هائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است. آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد 'مرد اولی' بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو شریک نگرفته، مرگ او را آن گونه 'با آن وضع رقبت بار' قرار دادی و این 'امیر' نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟ 'آن چیست و این چیست؟' خداوند به او وحی کرد: ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی ظلم نمی کنم. آن 'مرد اولی' بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن موضوع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند، ولی این بنده من 'امیر' که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وضعی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام مرگ نزد من هیچگونه نیکی و طلب نداشته باشد. 📚اصول کافی، جلد ۲ ، ص۴۴۶ ، باب عقوبه الذنب ، حدیث ★═हई༻‌★༺‌‌‌ईह═★ @Atredelneshin_eshgh ★═हई༻‌💌༺‌‌‌ईह═★