eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 242 ✨ به لطف اشتباهاتم✨ چند سال پیش که پای رفتنم از حس ماندنم قوی تر بود، تصمیم گرفتم تمام ایران را ببینم. آخر هفته که می‌شد انگار ابعاد خانه برایم تنگ می‌شد و مارکوپولو وار میزدم به جاده. به شعاع وسع مالی و استهلاک ماشین از خانه دور می‌شدم. یک هفته هوس بیابانگردی کردم و رفتم سمت سمنان. ایوانکی، پاده، ده‌نمک، بیابانک. همه چیز طبق برنامه و فوق العاده بود. روز آخر اما خیلی بی برنامه هوس تفریحات کویری کردم و به سمت خود شهر سمنان رفتم. با تصور کویرهای شنی یزد و کمپ‌های کویری کرمان، به سمت دلازیان رفتم. تا خود دلازیان همه‌چیز روبراه بود، تا اینکه با آدرس‌های پیچیده و نصفه و نیمه یک جوان محلی به سمت کویر رفتم. جاده آنقدر خلوت و خشک بود که آنجا سگ پر نمی‌زد. کمبود بنزین و نبود آنتن‌دهی موبایل هم به جو سنگین مسیر اضافه می کرد. دو ساعت یک نفس رانندگی کردم و حتی جرات نداشتم شیشه ماشین را پایین بکشم. نه کمپی نه تابلویی نه آدمی، فقط آفتاب بود و خار مغیلان. حتی مارمولک‌ها هم سال‌ها بود که چهره آدمیزاد فراموششان شده بود و از ترس بخار شدن زیر آفتاب، از سوراخشان بیرون نمی‌آمدند. مسیر دائما چند راهی می‌شد و به این فکر می کردم که با هر انتخاب، مسیر برگشت را هم بیشتر گم می کنم. وسط ناکجاآباد بدون راه رفت یا برگشت، پشیمانی و ترس مغزم را از کار انداخته بود و دائم با خودم تکرار می‌کردم که، عجب اشتباهی کردم. بالاخره بعد از دو ساعت، یک موتورسوار دیدم که از روبرو نزدیک می‌شد. سر و صورتش لای پارچه پیچیده بود و بیشتر شبیه انتحاری های طالبان بود، اما در آن شرایط حتی حاضر بودم با یک طالبانی طرح رفاقت بریزم و آدرس بپرسم. بنده خدا وقتی داستان و تصوراتمان را شنید، انگار که آدرس دریاکنار را از او پرسیده باشیم، در اوج تعجب گفت: کلا مسیر را اشتباه آمدید، اینجا جاده یک معدن قدیمیست که هیچ کمپ کویری ندارد و تا ساعت‌ها بعد، تازه اگر زنده بمانید، تا خود اصفهان هیچ جایی برای توقف نیست. چهره ترسیده ما را که دید، خیلی بی مقدمه صورتش را باز کرد و با لبخندی به پهنای صورت، سایبان و آتشی برپا کرد و با چای و چند خرمای خشک، سر صحبت را باز کرد. از راه‌های فرار از گرمازدگی با چای خوردن گفت، از خواص خارها، از مسیریابی های شبانه. دو برابر عمر مفید من در کویر زندگی کرده بود و دایره‌المعارف متحرک جغرافیای کویر بود. شقیقه‌های سفید، دست‌های زحمت کشیده و چروک‌های عمیق پوست آفتاب سوخته‌ صورتش، بهترین گواهی اصالت حرف‌هایش بود. می‌گفت کویر یک راه درست دارد و چندین راه اشتباه و همه یک شکل‌اند. پس گاهی تا اشتباه نروی نمیفهمی راه درست کدام است. اینجا همین اشتباهات بهترین راهنما‌ اند. یاد حرف‌های باب شیفر مجری شبکه سی‌بی‌اس افتادم. باب که از دوران نیکسون تا حالا سر ۹ رئیس جمهور آمریکا را خورده و یک جوراهایی اسطوره برنامه مناظره‌های انتخاباتیست، یک جمله جالب درباره اشتباه کردن دارد. باب می‌گوید: اگر ما بفهمیم که پشت هر اشتباه، دنیای بهتری نهفته، اعتماد به نفسی پیدا خواهیم که هرگز از دستش نمی‌دهیم. القصه اینکه من بهترین خاطره کویرنوردی‌ام را تعریف نکردم که به طبیعت‌گردی بی‌برنامه تشویقتان کنم، نه. خواستم بگویم من این عکس را در انتهای مسیر اشتباه گرفتم. جاییکه که برای من آغاز زندگی با تجربه‌تری بود و حالا من به شعاع اعتماد به نفسم ناشناخته‌ها را تجربه می کنم. به لطف اشتباهاتم. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾