eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌺🍃🌺🍃 همیشه هر چند ماه یک بار، یک اتفاقی درونم می افتد. از این لحاظ که احساس می کنم انگار دارم خفه می شوم. بعد می فهمم که وقتش رسیده است. وقت آن است که نگاهی به چیزهایی که دارم بیندازم. هر چند ماه یک بار، بعضی وقت ها زودتر و بعضی وقت ها دیرتر، بسته به حالم، هر چیزی که دارم را جلوی خودم روی زمین می گذارم. نگاهشان می کنم و اگر بیش از حد باشند، به جانشان می افتم. این کار دو مرحله دارد: مرحله اول، پیش خودم می گویم اگر همین الان قرار باشد برای همیشه به سفر بروم، چه چیزهایی را با خودم می برم. آنها را جدا می کنم. بقیه چیزها را داخل کیسه می گذارم که یا آنها را به کسی بدهم یا دور بیندازم. مرحله دوم، به آن چیزهایی که نگه داشتم نگاه می کنم و پیش خودم می گویم کدام یک از این وسایل را اگر فردا گم کنم، خیلی ناراحت می شوم. آنها را جدا می کنم و داخل همان کیسه می گذارم‌. خیلی سخت است، ولی آن لحظه ای که آنها را داخل کیسه می گذارم، خیلی لذت بخش است، انگار دارم در مغزم فضا آزاد می کنم. تمام. بعد فقط یک سری وسایل اندکی باقی می ماند که به آنها هیچ وابستگی ندارم، هیچ گذشته ای هم با آنها ندارم. دوباره آزاد و خوشحال می شوم و به سراغ زندگی ام می روم تا چند ماه دیگر که باز این کار را تکرار می کنم. در گیری که مدتی است دارم، با این لیوان است. خیلی وقت است که توانسته به داخل آن کیسه نرود. دوستش دارم ولی به آن وابسته شده ام. باید به داخل آن کیسه برود، ولی هشت سال است که یادم می رود.😂 مدام از این کشور به آن کشور آن را با خودم برده ام، بد جوری در دلم جا خوش کرده است. چه کسی دوست دارد این لیوان را برایش پست کنم؟😭😄❤️ نرگس کلباسی •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh🔮❣
‍ 🌺🍃🌺🍃 همیشه هر چند ماه یک بار، یک اتفاقی درونم می افتد. از این لحاظ که احساس می کنم انگار دارم خفه می شوم. بعد می فهمم که وقتش رسیده است. وقت آن است که نگاهی به چیزهایی که دارم بیندازم. هر چند ماه یک بار، بعضی وقت ها زودتر و بعضی وقت ها دیرتر، بسته به حالم، هر چیزی که دارم را جلوی خودم روی زمین می گذارم. نگاهشان می کنم و اگر بیش از حد باشند، به جانشان می افتم. این کار دو مرحله دارد: مرحله اول، پیش خودم می گویم اگر همین الان قرار باشد برای همیشه به سفر بروم، چه چیزهایی را با خودم می برم. آنها را جدا می کنم. بقیه چیزها را داخل کیسه می گذارم که یا آنها را به کسی بدهم یا دور بیندازم. مرحله دوم، به آن چیزهایی که نگه داشتم نگاه می کنم و پیش خودم می گویم کدام یک از این وسایل را اگر فردا گم کنم، خیلی ناراحت می شوم. آنها را جدا می کنم و داخل همان کیسه می گذارم‌. خیلی سخت است، ولی آن لحظه ای که آنها را داخل کیسه می گذارم، خیلی لذت بخش است، انگار دارم در مغزم فضا آزاد می کنم. تمام. بعد فقط یک سری وسایل اندکی باقی می ماند که به آنها هیچ وابستگی ندارم، هیچ گذشته ای هم با آنها ندارم. دوباره آزاد و خوشحال می شوم و به سراغ زندگی ام می روم تا چند ماه دیگر که باز این کار را تکرار می کنم. در گیری که مدتی است دارم، با این لیوان است. خیلی وقت است که توانسته به داخل آن کیسه نرود. دوستش دارم ولی به آن وابسته شده ام. باید به داخل آن کیسه برود، ولی هشت سال است که یادم می رود.😂 مدام از این کشور به آن کشور آن را با خودم برده ام، بد جوری در دلم جا خوش کرده است. چه کسی دوست دارد این لیوان را برایش پست کنم؟😭😄❤️ نرگس کلباسی •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh🔮❣
عمر میگذرد و من بیش تر میفهمم که هیچ چیز در دنیا ارزش گریه کردن را ندارد! ما آدم ها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت و بدبختی میگذاریم در سرزمین افکارمان میچرخانیم و دورِه میکنیم و همین باعث میشود در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از زندگی را بخوریم! شاید کلمهٔ رها کردن و فرار کردن برای چنین لحظاتی به وجود آمده اند... از غصه هایت فرار کن در ناکجا آبادِ درونت رهایش کن؛ و به دنبال هر چیز که شادت میکند روانه شو... زندگی اگر چیزهای زیادی برای گریه کردن دارد، چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد فقط کافیست از ته دلت بخواهی که به معنای واقعی زندگی را زندگی کنی...🌺🍃 ┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮❣