eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥🍂🔥🍂🔥🍂 گرسنه شكم و گرسنه شهوت حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا فیروزیان نقل کردند: تابستان سال 1323 در ونك مستوفى منبر می رفتم . امام جماعت آنجا سید بزرگوارى بود كه الان با گذشت ، 55 سال نامش را فراموش ‍ كرده ام . بین گفتگوهایى كه با هم داشتیم تعریف كرد: كه یك روز صداى در منزل بلند شد، وقتى آمدم در را باز كردم ، خانمى نیمه برهنه و بى و آرایش كرده و دست و سینه باز را مقابل خود دیدم ، خواستم درب را ببندم و به او بى اعتنایى كنم . فكر كردم همین كه در خانه یك روحانى با این قیافه آمده شاید معایب بى حجابى را نمی داند: و شاید بتوانم نصیحتش كنم . سرم را پائین انداخته و گفتم بفرمائید، داخل اطاق شده نشست ، و مسئله اى در مورد ارث از من سؤال كرد. من گفتم خانم من هم از شما مى خواهم مسئله اى بپرسم اگر جواب دادید من هم جواب مى دهم گفت : شما از من ؟گفتم بله . گفت بفرمائید؟ گفتم : شخصى در محلى مشغول غذا خوردنست غذا هم بسیار مطبوع و خوشبو است ، گرسنه اى از كنار او مى گذرد، پایش از حركت مى ایستد جلوى او مى نشیند شاید تعارفش كند، ولى او اعتنا نمى كند. شخص گرسنه تقاضاى یك لقمه می كند او می گوید: غذا متعلق بمن است و نمى دهم هر چه التماس مى كند او به خوردن ادامه می دهد، خانم این چگونه آدمیست ؟ گفت : آن شخص بیرحم از شمر بدتر است . گفتم : گرسنه دو جور است ، یكى گرسنه شكم و یكى گرسنه شهوت . جوان غربى و گرسنه شهوت ، خانم نیمه برهنه و زیبائى را مى بیند كه همه نوع عطرها و آرایش هاى مطبوع دارد، هر چه با او راه میرود شاید خانم توجهى به او بكند و مقدارى روى خوش به او نشان بدهد، اما خانم به او اعتنا نمى كند. جوان : اظهار علاقه می كند، زن : محل نمى گذارد، جوان : خواهش ‍ مى كند، زن می گوید: من نجیبم و حاضر نیستم با تو صحبت كنم . جوان التماس می كند، زن : توجه نمى كند. این خانم چگونه آدمى است ؟ خانم فكرى كرد و از جا حركت كرد و از خانه بیرون رفت . فردا درب منزل صدا كرد، رفتم در را باز كردم ، دیدم سرهنگى دم در ایستاده و اجازه ورود مى خواهد، وقتى وارد اطاق شد و نشست. گفت : من شوهر همان خانم دیروزى هستم ، وقتى كه با او ازدواج كردم چون خانواده اى مذهبى بودیم از او خواستم با حجاب باشد، گفت : بعد از ازدواج ، ولى هر آنچه به او گفتم و خواهش كردم تهدید كردم ، زیر بار نرفت ولى دیروز آمد و از من چادر و پوشش اسلامى خواست ، نمى دانم شما دیروز به او چه گفتید: ماجرا را به او گفتم : او با خود عبایى آورده بود. به من داد و تشكر كرد و رفت.   ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
❤️🕊❤️🕊❤️ دیدار یار و راهنمایی برای پرواز 🥰 محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول می‌فرماید: در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده ام بود و به همین دلیل احتیاط می کردم و نمی خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله علیه عرض نمودم، فرمود: نماز قضا بخوان. اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن . فرمود: بخوان! عرض کردم: یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم. فرمود: برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر! در خواب گویا او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم. از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله صحیفه سجادیه است. ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود: ان شاء الله به چیزی که می خواهی می رسی. بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیمم بود. مرا که دید گفت: ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده ام. کتاب را از من می گیرند و پس نمی دهند. بیا برویم خانه یک سری کتاب به تو بدهم. مرا به خانه اش برد، درِ اتاقی را باز کرد و گفت: هر کتابی را که می خواهی بردار! کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم.   بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم. گفت: باز هم بردار! گفتم: همین بس است. پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن به مردم و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند. مرحوم مجلسی دوم می فرماید: مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند. منابع: امام شناسی، ‌ج 15، ص 49و 50. بحارالانوار،‌ ج 110‌، ص 51 به بعد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌   ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
📿🕌📿🕋📿 حکایت جوان و پیرمرد در #ماه_مبارک_رمضان در #ماه_رمضان چند جوان، پیرمردی را دیدند کـه دور از
📿🕌📿🕋📿 حکایت های شیرین حکایت دوم: «النَّجاةُ فی الصِّدق» 👌 روزی دو مسيحی خسته و تشنه در بيابانی سوزان در وسط گرمای ظهر تابستان در سرزمین های اسلامی در گم شدند ناگهان از دور مسجدی را ديدند. ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم محمد است تو بگو نامم علی است. استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم. به مسجد رسيدند. شخصی دانا در مسجد بود گفت نامتان چيست؟ يكی گفت نامم استيو است و ديگری گفت نامم محمد است و بسیار تشنه و گرسنه هستیم. مرد گفت: سریعاً برای استيو آب و غذا بياوريد و محمد ، چون ماه المبارک است بايد تا افطار صبر کنی! صداقت تنها راه میانبر و بدون چاله ، به سمت موفقیت است! 😁 حضرت علی (علیه السلام ) می‌فرمایند: "النجاه فی الصدق" یعنی نجات و رستگاری در صداقت و راستگویی است 💝 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم 💖 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌   ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
❤️🌕💖🌸💝🌼💞☀️  فاصله ی قلب ها 💕 و درس زندگی که معلم دانا به شاگردانش داد💞           معلمی از شاگردانش پرسيد: “چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد می‌زنيم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند صدايشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟” شاگردان فکرى کردند و يکى از آن‌ها گفت: “چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست می‌دهيم” استاد پرسيد: اين که آرامش‌مان را از دست می‌دهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرفِ مقابل کنارمان قرار دارد، داد می‌زنيم؟ آيا نمی‌توان با صداى ملايم صحبت کرد؟ شاگردان هر کدام جواب‌هايى دادند امّا پاسخ‌هاى هيچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنين توضيح داد: هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلب‌هايشان از يکديگر فاصله می‌گيرد. آن‌ها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آن‌ها بايد صدايشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسيد: “هنگامى که دو نفر عاشق همديگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خيلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هايشان خيلى به هم نزديک است. فاصله قلب‌هاشان بسيار کم است... استاد ادامه داد: “هنگامى که عشقشان به يکديگر بيشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به يکديگر بيشتر می‌شود . سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نياز می‌شوند و فقط به يکديگر نگاه می‌کنند. اين هنگامى است که ديگر هيچ و فاصله‌اى بين قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد... 🦋🍃 را به همه معلمین عزیز و با و اساتید بزرگوار که بر ما حق دارند و باعث رشد و بالندگی ما شده اند، تبریک عرض میکنیم.🌹🍃🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌   ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥 ⁉️ من هم توی قتل شهید شریکم ‼️ سهم ما از این خون چیه ⁉️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌   ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
✨🌙💫🌙 پند_شب ✍ تار و تور و تیر خدا 👤حاج‌اسماعیل دولابی می‌گفت: خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدم‌ها را جذب می‌کند. مجذوب خودش می‌کند. 🔹تار خدا، قرآن است. نغمه‌های آسمانی است. خیلی‌ها را از طریق قرآن جذب خودش می‌کند. 🔸خیلی‌ها را با تور خودش جذب می‌کند. مثل مراسم اعتکاف و مراسم و .  🔹تیر خدا همان بارهای مشکلات است. غالب آدم‌ها را از این طریق مجذوب خودش می‌کند. اولیای خدا برای این مشکلات لحظه‌شماری می‌کردند. 🔸شیخ بهایی می‌گوید: شد دلم آسوده چون تیرم زدی ای سرت گردم چرا دیرم زدی. 🔹اگر کسی به گرفتاری‌ها چنین نگاهی داشته باشد، دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی‌ماند. این گرفتاری‌ها باید زمینه امید ما را فراهم کند. 🔸گرفتاری‌ها باید زمینه نشاط ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا آشنا نیستیم، تا مصیبتی می‌رسد، ناراحت می‌شویم. این شیوه خداست. ان شاءالله دعای عجل الله تعالی فرجه الشریف شامل حال تک تک ما بشه 🤲 💝 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم 💖   ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🦋🕯🦋🕯🦋🕯🦋 معلم دلسوز و تغییر مسیر زندگی شاگرد ❤️ بود و یکی از شاگردهای قدیمی اومده بود برای دیدنم و تبریک این روز بعد کلی خوش و بش و از خودمون گفتن و تعریف خاطرات .... بهش گفتم: (عج ) رو دوست داری؟ گفت: معلومه که آره! خیلی دوسش دارم. این چه سوالیه⁉️ گفتم: امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) حجاب رو دوست داره یا نه؟ گفت: آره! گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟ گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان (عج) به ظاهر نیست، به دله. گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست، به دله بدم میاد. گفت: چرا؟ براش یه مثال زدم: گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره. عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله… دیدم حالتش عوض شده. بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟ گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه. گفتم: پس حجابت… . اشک تو چشاش جمع شده بود. روسری اش رو کشید جلو… با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم، که قابلش رو نداره. از فردا دیدم با چادر اومده. گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد! خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره. می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌   ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
8.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 صحبت های عزتمندانه و غیرتمندانه و شاکرانه همسر ، 🔹به همسر خودم افتخار میکنم و از خدا تشکر میکنم که این عزت را به او داد هیچکس هیچ جوری نمیتواند راهی که حمید رفت را به چیز دیگری بچسباند، راه حمید راه غیرت و جوان مردی بود. 🔹اگر میخواهید چیزی یاد بگیرید و حقیقت را ببینید فیلم ضربه خوردن حمید را بارها و بارها نگاه کنید. پ.ن: براندازانی که تا دیروز هشتگ # من_بی‌ناموسم می‌زدند، به خاطر حجاب همسر محترم شهید که کامل نیست، می‌گویند ایشان طرفدار ما و جنبش زن زندگی آزادی بود ولی همسر شهید با افتخار از غیرت و مردانگی همسرش صحبت می‌کند و از عزت و جهاد در راه خدا حرف میزند و از خدا تشکر میکند برای این عزت و غیرت و مردانگی و افتخاری که شامل حالشان شده ❤️😭 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 @basirrat_ammar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشرف شهید مدافع حرم به محضر عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک شهید اسماعیل خانزاده ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🍃🌺🍃🌺 ✨﷽✨ دکتر سطحی نگر و استاد حکیم 🤌 ✍دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست.. حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی. و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد. پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم..چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!! ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
♨️ (ص) چیست⁉️ (بسم الله الرحمن الرحیم) ✍ هنگامی که خشکسالی بر مردم مدینه فشار آورد، از سقف حجره بالای قبر رسول‌الله(ص) دریچه‌ای به سوی آسمان باز کردند تا بین آن و آسمان مانعی نباشد، در این هنگام باران شدیدی باریدن گرفت. ❌ وهابیان برای انحراف اذهان عمومی از قبح تخریب حرم ائمه بقیع (علیهم السلام ) در روز و یافتن توجیهی بر تأخیرشان نسبت به تخریب گنبد و بارگاه پیامبر(ص) ادعا می‌کنند، زایده‌ای که روی گنبد مسجد النبی( صلی الله علیه و آله و سلم ) وجود دارد، شخصی است که تصمیم داشته با مواد منفجره گنبد سبز مسجد را منهدم کند، اما خداوند نخواسته چنین اتفاقی رخ دهد و او را مسخ کرده و در همان هنگام صاعقه‌ای از آسمان نازل کرده و او را به گنبد چسبانده و چون پیکر او از گنبد جدا نمی‌شده با پوششی او را در همان جا دفن کرده‌اند. هدف از جعل این خرافه آن است که چنین به مردم القا کنند که وجود گنبد و بارگاه بر قبور امامان شیعه در کار درست و خوبی نبوده و به همین دلیل به هنگام تخریب آن مکان، هیچ اتفاقی نیفتاده و معجزه‌ای هم به وقوع نپیوسته، اما از آن جا که حفظ گنبد و بارگاه حرم رسول خدا(ص) موضوعی استثنایی و موردنظر خداوند بوده، چنین اتفاقی افتاده است. جالب‌تر این که چون گروهی از شیعیان از ساخت این خرافه توسط وهابیان و نیت پشت پرده آنان آگاهی ندارند و به سادگی این داستان را می‌پذیرند، آنان همه شیعیان را خرافی و ساده‌لوح معرفی می‌کنند و مایه تمسخر قرار می‌دهند. اما حقیقت مطلب چیست؟ سید مجتبی عصیری در کتاب «پیامبر وهابیت» درباره برجستگی روی گنبد مسجد‌النبی چنین می‌نویسد:   در حقیقت این برآمدگی پنجره‌ای بوده که بین آسمان و قبر مطهر حضرت(ص) قرار داشته و هر زمان که در مدینه خشکسالی می‌شده آن را باز و به برکت قبر مطهر آن حضرت، باران بر مردم نازل می‌شده است. بر اساس برخی اسناد مورد قبول وهابیت، اولین بار، این کار به دستور عایشه صورت گرفت؛ در این باره «دارمی» از متقدمان علمای اهل سنت و مورد قبول وهابیت با سند معتبر در کتاب خود چنین می‌گوید: «مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند؛ از این مشکل به عایشه شکایت بردند؛ او گفت: بالای قبر رسول خدا(ص) از سقف حجره حضرت، دریچه‌ای به سوی آسمان باز کنید تا بین آن و آسمان مانعی نباشد؛ چنین کردند و به حدی باران بارید که گیاهان رویید و شتران چاق شدند؛ آن قدر که پوست آن‌ها از چاقی ترک خورد و به همین سبب آن سال را سال ترک نامیدند». بعدها باز کردن این دریچه جزو سنت‌های مردم مدینه شد و تا زمان «سمهودی» در قرن نهم نیز ادامه داشت؛ ولی پس از زمان او تنها جای آن باقی است، اما وهابیان که می‌دانستند دیده‌شدن چنین کرامتی برای رسول خدا(ص) اعتقاد آنان در مورد توسل به پیامبر(ص) و اولیای الهی را بر باد می‌دهد، با منحرف کردن اذهان مردم برای ترویج عقاید باطل خود کوشیدند. ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🌼❤️🌸❤️💐 جبران کردن اشتباه شیخ مفید توسّط ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) می گویند از روستایی کسی خدمت شیخ مفید رسید ودر مورد زنی حامله که فوت کرده وفرزندش زنده است سؤال کرد که: «آیا باید شکم این زن را پاره کرده وطفل را بیرون آوریم ویا این که با آن بچّه، او را دفن کنیم؟» شیخ مفید فرمود: «با همان بچّه او را دفن کنید». پس آن مرد برگشت. در وسط راه دید مرد اسب سواری از پُشت سر، سریع می آید، وقتی به نزدیک مرد رسید، گفت: «ای مرد! شیخ مفید فرموده است که شکم آن زن را پاره کنید وطفل را بیرون بیاورید وزن را دفن کنید». آن مرد نیز همین کار را کرد. پس از مدّتی اتّفاق را برای شیخ مفید بیان کردند، شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم ومعلوم است که آن شخص صاحب الامر (علیه السلام) بوده است. حالا که در احکام دینی اشتباه می کنم همان بهتر که دیگر احکام دینی را بیان نکنم». پس به خانه رفتند ودرب خانه را بستند وبیرون نیامدند. ناگاه از حضرت ولی عصر (علیه السلام) نامه ای برای شیخ مفید آمد که: «بر شما واجب است تا احکام دینی را بیان کنید وما هم شما را همراهی کنیم ومواظب باشیم که اشتباه نکنید». پس شیخ مفید دوباره شروع به بیان احکام دین کرد 🦋🍃 را به همه معلمین عزیز و با و اساتید بزرگوار که بر ما حق دارند و باعث رشد و بالندگی ما شده اند، تبریک عرض میکنیم.🌼🌹🌸🍃🦋 ┈┈••☘🍃❤️🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫