eitaa logo
عطرخاص
936 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
13 فایل
اَللَّھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرف های خصوصی
. می‌گفت؛ در دعاهای ماه رجب بیشتر به یاد امامتان باشید! وقتی می‌خوانی؛ "یا مَن ارجوه لکل خیر" خدای کریمی را صدا می‌کنی که هر چه خیر و احسان است از او انتظار می‌رود، پس حتما توجه‌ات را به دیگر کلامِ معظمش نیز معطوف کن که در قرآن کریم فرموده؛ "بقیة الله خیر لکم"... پس میان همه‌ی خیرات از خداوند انتظار بهترین را داشته باش، ان‌شاءالله پروردگارمان آن عظیم‌ترین لطفش، یعنی وجودِ نازنینِ مهدیِ فاطمه سلام الله علیها را در عزیزترینِ ماه‌هایش یعنی ماه مبارک رجب به ما عطا فرماید. ...
هدایت شده از عطر1و1
اَللّٰھُـمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَصَلِّ عَلی جَمیعِ الاَنبیاءِ وَالمُرسَلینَ     🌳🌱وَعَجِّل فَرَجَهُم🌱🌳 وَاَهلِک اَعدائَهُم اَجمَعین مِنَ الجِنِّ وَالاِنس مِنَ الاَوَّلینَ وَالآخِرین لینک گروه خُزّانُ العِلم 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1562509369Ca84f9da85f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوان یمنی خطاب به سران آمریکا و {رژیم جعلی} اسرائیل : مثل این آتش قورتتون میدیم 😂 ای غزه ما داریم می آییم ... کانال 📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
🔰خاطره علامه مصباح از در مورد كرامتی از رضا علیه السلام ✍ در مشهد، به خدمت مقام معظم رهبری شرفياب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعليه‌السلام شد..... آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار می رفتيم. اين مسجد معروف بود به مسجد ترک‌ها. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که نابينا بود و حتی به او کربلایی رضای عاجز می گفتند. (آقا فرمودند که مشهدی ها به نابينا عاجز می گويند.) کربلایی رضای عاجز به مسجد می آمد و تکبير می گفت. ما بچه بوديم و سال‌ها بود که او را می شناختيم و کوری او را ديده بوديم. روزی من پيش پدرم بودم که اين کربلایی رضا آمد، اما بينا شده بود. پدرم از او پرسيد: کربلایی رضا من را می بینی؟ گفت: بله آقا و سپس قيافه پدر من را شرح داد. پدرم شنيده بودند که کربلایی شفا گرفته است و می خواستند خودشان ببينند. من هم آن‌جا بودم و ديدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور می آمد، امروز بينا شده بود. اين کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را می گرفت و پدر نابينايش را به مسجد می آورد. بعد از اينکه در مسجد مستقر می شد، ديگر به کسی نياز نداشت. ما جستجو کرديم که چرا شفا داده‌اند. گفتند: سال‌ها بود که اين دختر بچه دست کربلایی را می گرفت و به مسجد می آورد. کم‌کم دختر بزرگ شد و به‌اصطلاح آب و رنگی پيدا کرده بود. روزی بعضی از بچه‌های بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنيده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگير و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش می گويد تو برو خانه من اين‌جا می مانم 🥺 ادامه 👇👇👇👇
هدایت شده از صاحب نفس
ادامه داستان... در حرم، کربلایی به دخترش می گويد تو برو خانه من اين‌جا می مانم.😳 او به امام رضاعليه‌السلام عرض کرده بود: آقا! من سال‌هاست که نابينا هستم 😎و حتی يک‌بار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما يک‌بار هم گله نکردم و گفتم تقدير خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، ❤️اما تعرض به ناموسم را تحمل نمی کنم؛😶 يا من را شفا بدهيد يا همين‌جا مرگم بدهيد. 🥺من ديگر طاقت ندارم متلک‌های مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل می شود و بعد از مدتی خوابش می برد. در خواب، حضرت رضاعليه‌السلام او را شفا می دهند. مقام معظم رهبری خودشان اين داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم اين جريان را ديده‌ام، وگرنه برای مردم مشهد اين چيزها خيلی عادی است و آن‌ها هر روز از اين چيزها می بينند.💐 🥰 😘 ☝️@saheb_nafas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استیکر1و1
من از عقرب نمیترسم ولی از نیش می ترسم ندارم شِکوه از بیگانگان از خویش می ترسم ندارم وحشتی از یوز و ببر و حمله ی شیران از آن گرگی که می پوشد لباس میش میترسم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از صاحب نفس
پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد میرفت دريك روز بارانى پير، صبح براى نماز از خانه بيرون امد ،چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد، خيس و گلى شد. به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد از خانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهی مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟ جوان گفت نه، اى پير، من شيطان هستم براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى. گر تو ان پیر خرابات باشی فارغ ز بد و بنده ی الله باشی شیطان به رهت همچو چراغی بشود تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی 🥰 😘 ☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
💎سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت : در وجود هر انسان، همیشه مبارزه ایی وجود دارد مانند ، مبارزه ی دو گرگ! که یکی از گرگها سمبل بدیها مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، وخود خواهی و دیگری سمبل مهربانی، عشق، امید، وحقیقت است. کودک پرسید : پدر کدام گرگ پیروز می شود؟ پدرلبخندی زد و گفت ، گرگی که تو به آن غذا می دهی .... 📡 @atrekhas 🇮🇷 📡 @atrekhas 🇮🇷