eitaa logo
عطرخاص
721 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
13 فایل
اَللَّھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرف های خصوصی
🔶نماز خربزه ای عالم متقى جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ ‌الاسلام - علیه الرحمه - فرمود: شنیدم از عالم بزرگوار وسید عالی مقدار امام جمعه بهبهانى كه در اوقات تشرف به مكه معظمه روزى به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مكان مقدس از خانه خارج شدم اتفاقی افتاد که متوجه لطف خدا و ناسپاسى بنده شدم . در اثناى راه ، خطرى پیش آمد و خداوند مرا از نجات داد و باكمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم، نزدیک در مسجد، زیادى روى زمین ریخته بود و صاحبش مشغول فروش آنها بود، قیمت آن را پرسیدم گفت آن قسمت، فلان قیمت و قسمت دیگر ارزانتر و فلان قیمت است، گفتم پس از مراجعت از مسجد مى خرم و به منزل مى برم . پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ،درحال نماز در این شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم یا قسمت ارزانترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در این خیال بودم و چون از نماز فارغ شده خواستم از مسجد بیرون روم ، شخصى از در مسجد وارد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت : "خدایى كه تو را از ، امروز نجات بخشید آیا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى؟" فورا متوجه عیب خود شده و بر خود لرزیدم ، خواستم دامنش را بگیرم او را نیافتم . 📙منبع : کتاب داستان هاى شگفت شهید دستغیب 💫 اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج💫 ...
هدایت شده از حرف های خصوصی
🔶نماز خربزه ای عالم متقى جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ ‌الاسلام - علیه الرحمه - فرمود: شنیدم از عالم بزرگوار وسید عالی مقدار امام جمعه بهبهانى كه در اوقات تشرف به مكه معظمه روزى به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مكان مقدس از خانه خارج شدم اتفاقی افتاد که متوجه لطف خدا و ناسپاسى بنده شدم . در اثناى راه ، خطرى پیش آمد و خداوند مرا از نجات داد و باكمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم، نزدیک در مسجد، زیادى روى زمین ریخته بود و صاحبش مشغول فروش آنها بود، قیمت آن را پرسیدم گفت آن قسمت، فلان قیمت و قسمت دیگر ارزانتر و فلان قیمت است، گفتم پس از مراجعت از مسجد مى خرم و به منزل مى برم . پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ،درحال نماز در این شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم یا قسمت ارزانترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در این خیال بودم و چون از نماز فارغ شده خواستم از مسجد بیرون روم ، شخصى از در مسجد وارد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت : "خدایى كه تو را از ، امروز نجات بخشید آیا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى؟" فورا متوجه عیب خود شده و بر خود لرزیدم ، خواستم دامنش را بگیرم او را نیافتم . 📙منبع : کتاب داستان هاى شگفت شهید دستغیب 💫 اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج💫 ...