eitaa logo
❣[عطرظهورقائـم۱۲]❣
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
_آقا،... غرق زخمیم ولی قامت مان خم نشده. _سایه ی چادر او از سر ما کم نشده؟ بنویسید امید دل زهرا مهدی ست چاره ی کار همه مردم دنیا مهدی ست https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9 💢مدیرکانال👇 @Sadat_877
مشاهده در ایتا
دانلود
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─ ✅ ♨️ ارواحنا فداه از کار محبانشان 🔸 شیخ جعفر مجتهدی غالبا از آثار توسّل به حضرات معصومین علیهم السّلام سخن می گفتند و دوستان خود را به این امر ترغیب می فرمودند .روزی که در خدمت ایشان بودم، از عنایات کریمانه حضرت ولی عصر در مورد کسانی سخن می گفتند که به آن حضرت ملتجی می گردند. 🔸در ضمن صحبتشان فرمودند: به هنگام بیتوته در کوه خضر، شبی مردی به همراه کودک خود به آنجا آمد و هنگامی که مرا در آنجا دید با حال اضطرار ماجرای بی خوابی فرزند خود را شرح داد و گفت: 🔸حدود ده سال است که فرزندم دچار بی خوابی شده و خوابش نمی برد. به پزشکان بسیاری در ایران مراجعه کرده ام ولی نتیجه نگرفته ام. فرزندم را برای مداوا به خارج از کشور هم برده ام ولی بیماری او را تشخیص نداده اند، به ناچار فرزندم را به عتبه بوسی حضرت ثامن الائمّه بردم و از آن حضرت شفای او را درخواست کردم و از آنجا به قم مشرّف شدم و با توسّل به کریمه اهل بیت، دست به دامان حضرت ولی عصر شدم تا شفای فرزندم را عنایت کنند و ساعتی پیش از زائران مسجد پرس وجو کردم که آیا مکان مقدّس دیگری نیز در این حوالی هست؟ نشانی کوه خضر را به من دادند و در این وقت شب فرزندم را به اینجا آورده ام که شفایش را بگیریم. 🔸 با مشاهده فرزند معصوم او و اضطرابی که پدرش داشت، انقلاب حالی در من پیدا شد. از اتاق بیرون آمدم و به محضر آقایم توسّل کرده و برای حضرت سید الشّهدا علیه السّلام مرثیه می خواندم و با صدای بلند می گریستم. 🔸در همان اثنا پدر کودک از اطاق بیرون دوید و با خوشحالی زاید الوصفی گفت: آقا! فرزندم پس از ده سال بی خوابی با شنیدن زمزمه شما به خواب آرامی فرورفته است! شکی ندارم که شما امام زمانید! 🔸گفتم: اشتباه می کنی پدر! من خاک پای آن حضرت هم نمی شوم. حضرت عنایت فرمودند و فرزند تو را شفا دادند، سپاسگزار امام زمان باشید نه من! شما به هریک از آل اللّه متوسّل شوید، باطنا مسأله را به آقا امام زمان حواله می دهند و آن حضرت هم با لطفی که دارند از کار محبّان خود گره گشایی می کنند. شما امشب همین جا بخوابید و فردا صبح به مسجد جمکران بروید و از عنایتی که حضرت درباره فرزندتان کرده اند، تشکر کنید. 📚در محضر لاهوتيان، ص 135 ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─ ✅ _یکی از روحانیین شیفته حضرت بقیة الله نقل می کند: _روز ۴ تیر ۱۳۷۷ پس از نماز صبح ذکرهایم را گفته بودم و باطلوع آفتاب برخاستم که استراحتی کنم طبق معمول که خطاب به حضرت سیدالشهدا می گفتم: "السلام علیک یا مظلوم" _می خواستم این جمله را بگویم، ولی بناگاه حس کردم کشش خاصی دارم که آن را خطاب به مولایم حضرت بقیة الله بگویم، و لذا آنرا خطاب به آن حضرت گفتم. _احساس عجیبی به من دست داده بود، این حالت برایم غیر عادی بود و طبق "ارتباطات روحی و قلبی" که پیش از این با امام عصر داشتم متوجه شدم هم اکنون توجه خاصی از سوی آن حضرت به من شده و می خواهند حقیقتی را به من بگویند. _ناگاه با تمام وجود احساس کردم مولایم حضرت بقیة الله در این لحظات بسیار احساس غربت و مظلومیت دارند و حتی سخن آن حضرت را با گوش دلم شنیدم که می فرمایند: _«من خیلی تنها هستم، مردم در یک طرف هستتد و برای خود زندگی می کنند و من هم در یک طرف تنها مانده ام.» _من خیلی غمگین شدم، با همه وجود به آن حضرت عرض کردم آقا جان دوست دارم بتوانم برای رفع غربت شما کاری کنم، جانم، مالم و هر چه دارم فدای شما. بعد با خودم فکر کردم مگر من چه امکاناتی دارم که بتوانم در سطح وسیع موجب رفع غربت آن حضرت شوم، دستم که به جایی نمی رسد، بهمین جهت به آن حضرت عرض کردم: مولا جان من آماده هر فداکاری هستم و خودتان اینرا می دانید، ولی این را هم خوب می دانید که کاری که باید صورت بگیرد از من ساخته نیست. آقا فرمودند: "می دانم از تو ساخته نیست ولی می خواستم در این غربت و تنهایی تو هم دردم باشی". من وقتی این جمله را از مولایم شنیدم، آتش گرفتم و بی اختیار نشستم برای آن حضرت گریه کردم. با خودم گفتم: ببین آقا چقدر غریب هستند که به من چنین اظهار درد کرده و غمهای خود را به من که طلبه ای ناچیز هستم بازگو می فرمایند. آنجا بود که معنی گریه خالصانه بر امام زمان را فهمیدم. 📚در اوج تنهایی ص ۸۹ ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
❁‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ 🔵🔴 💠 تشرف احمد بن اسحاق در زمان امام عسکری(ع) 🔻 احمد بن اسحاق قمی -که وکیل امام عسکری (علیه السلام) بود و مسجد امام را در قم ساخت- محضر آقا امام عسکری (علیه السلام) در سامرا مشرف شد. 🔸 آقا به او فرمودند: احمد بن اسحاق! اگر خدمات ده‌ها ساله‌ی تو نبود، تو را مشرف به این امر نمی‌کردم، اما طول خدمت تو باعث شد که امروز بر تو امری را نمایان کنم. 🔹 ایشان می‌گوید: حضرت پرده را کنار زدند، دیدم آقا بقیۀ الله نشسته‌اند. احمد بن اسحاق زمانی کوتاه آقا را زیارت می‌کند. 🔸 قضیه خیلی حساب شده است؛ یک بار دیدن امام (علیه السلام) [مسئله‌ای است که] یک فرد تا قیامت با او کار دارد و از صوَر خالده‌ای است که تا قیامت او را رشد می‌دهد. 🔹 حضرت خضر (علیه السلام) نیز همین‌طور است. کسی یک بار موفق به دیدن حضرت خضر نمی‌شود، مگر اینکه در اموری، [نسبت به مصونیت از انحطاط] تضمینی پیدا کرده باشد، چون این چهره و این صورت، غیر این صورت‌هایی است که ما می‌بینیم. لابه‌لای خطوط این چهره، توحیدِ هزاران ساله است. مگر این قضیه شوخی است؟! کد ۴۵۸ ‌┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 ‌ ‌┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج* *انـدکی صبـر فـرج نزدیک است* ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9 ‌ ‌
❁‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ 🔵🔴 💠 تشرف احمد بن اسحاق در زمان امام عسکری(ع) 🔻 احمد بن اسحاق قمی -که وکیل امام عسکری (علیه السلام) بود و مسجد امام را در قم ساخت- محضر آقا امام عسکری (علیه السلام) در سامرا مشرف شد. 🔸 آقا به او فرمودند: احمد بن اسحاق! اگر خدمات ده‌ها ساله‌ی تو نبود، تو را مشرف به این امر نمی‌کردم، اما طول خدمت تو باعث شد که امروز بر تو امری را نمایان کنم. 🔹 ایشان می‌گوید: حضرت پرده را کنار زدند، دیدم آقا بقیۀ الله نشسته‌اند. احمد بن اسحاق زمانی کوتاه آقا را زیارت می‌کند. 🔸 قضیه خیلی حساب شده است؛ یک بار دیدن امام (علیه السلام) [مسئله‌ای است که] یک فرد تا قیامت با او کار دارد و از صوَر خالده‌ای است که تا قیامت او را رشد می‌دهد. 🔹 حضرت خضر (علیه السلام) نیز همین‌طور است. کسی یک بار موفق به دیدن حضرت خضر نمی‌شود، مگر اینکه در اموری، [نسبت به مصونیت از انحطاط] تضمینی پیدا کرده باشد، چون این چهره و این صورت، غیر این صورت‌هایی است که ما می‌بینیم. لابه‌لای خطوط این چهره، توحیدِ هزاران ساله است. مگر این قضیه شوخی است؟! کد ۴۵۸ ‌┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 ‌ ‌┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج* *انـدکی صبـر فـرج نزدیک است* ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9 ‌ ‌
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─ 🔵 🔴 ✨یکی از مراجع تقلید و علمای ربّانی می فرمود: امام زمان ارواحنا فداه در یکی از تشرفات فرموده بودند: 👈《اگر به اندازه ای که برای پیدا کردن مرغ گمشده خود جستجو می کنید، به دنبال من می گشتید، مرا می یافتید.》 ⚡️⚡️⚡️ _و یکی از اولیاء خدا می فرمود: "در زمان ما اگر مردم مسلمان همانقدر که برای تماشای یک مسابقه فوتبال هیجان زده شده و برای بازیکنان خودی دعا می کردند، اگر همین مقدار و به همین شور و التهاب برای فرج امام زمان دعا می کردند فرج آن حضرت می رسید." ✨راهی بسوی نور ص 179 💠سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان صلوات💠 =صَــــدَقِہ جاریِہ ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
*✾࿐༅••••☆🕋 ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🤍☆••••༅࿐✾* 🟢. | _آیت‌الله کاشانی فرمودند: شخصی به نام نوروزی برای من نقل کرد: پسرم مریض شد ‌وقتی دکتر بردم گفتند سرطان است، چندین دکتر مراجعه کردم، همه گفتند درد ایشان درمان ندارد، ناچار پسرم را به انگلستان بردم، تا آنجا هم بعد از چند روز آزمایش و عکسبرداری همین تشخیص را دادند و گفتند اگر عمل هم بکنید فایده ندارد، بارها به خدا عرض کردم که خدایا این همه ثروت را که به من عنایت فرموده ای از من بگیر، فقط این یک پسر را برای من نگه دار، عاقبت پسرم را از بیمارستان انگلستان مرخص کردم، سوار هواپیما شدیم به طرف تهران، در حالی که سرم دستش بود و از شدت درد ضعیف و رنجور شده بود. یک نفر در هواپیما به من گفت این مریض را چرا اینجا آوردی؟ گفتم کجا ببرم؟ گفت: مسجد مقدس جمکران! این جور مریض ها را باید حضرت صاحب الزمان علیه السلام شفا بدهد. من در همان هواپیما نذر کردم که اگر خداوند پسرم را شفا دهد یک بیمارستان به نام مسجد مقدس جمکران بنا کنم، شروع کردم در هواپیما با امام زمان علیه السلام راز و نیاز کردن، عرض کردم: ای پسر فاطمه به حق فاطمه زهرا سلام الله علیها به این پسر شفا عنایت فرما! در همین حال بودم که یک مرتبه پسرم از خواب بیدار شد و گفت: بابا به من انار بده! گفتم: چشم، تهران برای شما انار می دهم. بار دوم از خواب بیدار شد و گفت: بابا به من بیسکویت بده! معلوم شد که در خواب دیده سید بزرگواری برای ایشان انار آورده و فرموده شما خوب شدید سرم را بیرون بیاورید! چون تهران رسیدیم سرم را از دست ایشان بیرون آوردم دیدم حالش خیلی خوب است چند روز در تهران ماندیم، به دکترها مراجعه کردم آزمایش و عکسبرداری گفتند پسر شما سالم است! چون قبلا دیده بودند گفتند این فقط معجزه بود که خداوند به حرمت حضرت صاحب الزمان علیه السلام و مسجد مقدس جمکران ایشان را شفا داده است. 📚شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج٣ ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
✾════✾✰✾════✾✧* 🔴 🔵 اول ✍آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید: _« در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم. _گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم. من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید _حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند. _سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن. _روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به کربلا می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود. _شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم. _با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم. _این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود. تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت _گفت: حاجتم برآورده شد. _گفتم: چطور؟ :گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم. _ روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم. _من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم. _نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد... ........ ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
*✧✾════✾✰✾════✾✧* 🔴 شیخ جعفر می‌خواهد عزای مرا کم کند؟! من راضی نیستم از این کار او ... استاد بزرگوار آقای شیخ مرتضی مقتدایی - از علمای کنونی شهر مقدسه قم در درس خارج فقه خود بیان نمودند: 🔵 در سال ۱۳۵۰ «ه‌ش» در يك سفر به مكه مشرف شدم و در آنجا «آقای شیخ علی آل‌کاشف‌الغطاء»، نوه مرحوم شیخ جعفر کاشف‌الغطاء - که در حدود ۲۰۰ سال قبل، از مراجع بزرگ شیعه بوده‌اند - را دیدم. 🔹 ایشان به بنده گفت: مرحوم شیخ جعفر کاشف‌الغطاء یک وقت به این فکر می‌افتد که دو جلسه و دو مراسم عزاگرفتن، برای فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، موجب این می‌شود که مثلاً جمعیت در جلسات کم بشود؛ یک عده این تاریخ (فاطمیه اول) را مراسم بگیرند و یک عده آن تاریخ (فاطمیه دوم) را مراسم بگیرند. اگر یکجا بشود، اجتماعات بیشتر شده و رونق جلسات بالاتر می‌رود؛ به هر حال، شهادت يا ۷۵ روز است يا ۹۵ روز. 🔹 بنابراين اگر بعد از تحقیق و بررسی، به این نتیجه رسیدیم که شهادت آن حضرت روی ۷۵ روز يا ۹۵ روز بوده است، همان را اعلام می‌کنیم و مردم هم تبعیت می‌کنند؛ در نتیجه سالروز شهادت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها از ترديد خارج شده و رونق جلسات و اجتماعات بیشتر می‌شود. 🔹 روی این فکر، کتاب‌های متعدد احادیث و غیره را جمع می‌کند؛ در همان حالی که ایشان مشغول تحقيق بوده، گويا در آخرين مرحله كه نصف شب بوده و نزديك بود به تصميم نهائی برسد، گفتند همان شب مادر ايشان، خواب فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را می‌بیند و این مادر هم هیچ خبري از كار پسرش نداشت که پسرش چنین تصمیمی گرفته و می‌خواهد چنین کاری کند. 🔹 می‌گویند: فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها (در عالم رؤیا) بر مادر مرحوم كاشف‌الغطاء وارد شدند با یک حال تغیّر و خشم فرمودند: «این کار چیست که پسرت انجام می‌دهد!؟ پسر تو می‌خواهد عزای مردم در شهادت مرا کم کند؟!» 🔹 این زن بیدار می‌شود؛ تعجب می‌کند که مگر پسرش چکار می‌کند!؟ شبانه از اتاقش می‌آید بیرون، می‌بیند چراغ اتاق پسرش مرحوم کاشف الغطاء روشن است آن‌وقت شب؛ درِ اتاق را باز کرده و وارد می‌شود؛ می‌بیند کاشف الغطاء كتاب‌های زيادی دور خود جمع کرده و مطالعه و تحقیق و بررسی مي‌کند که شهادت را در یک تاریخ اعلام کند. 🔹 این مادر خطاب به مرحوم كاشف‌الغطاء می‌گوید: پسرم! چکار می‌کنی!؟ فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها از این عمل تو ناراضی است! كاشف الغطاء می‌گوید: مادر! مگر چه شده است؟ مادر خوابش را نقل می‌کند؛ ایشان می‌فهمد که این دو تاريخ برای شهادت (و عزای بیشتر) مورد نظر آن حضرت می‌باشد؛ لذا مرحوم کاشف‌الغطاء از آن تصمیمش بر می‌گردد. 📚 درس خارج استاد مقتدایی، به تاریخ ۱۳۸۸/۰۲/۱۶ (با اندکی تلخیص) ______________پ ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
❣[عطرظهورقائـم۱۲]❣
✧✾════✾✰✾════✾✧* 🔴#حکایات_ملاقات_با_امام_زمان 🔵#تشرف_مشهدی_علی_اکبر_تهرانی #قسمت اول ✍آقا سید ع
(آخر) 🟣 ✍نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد. 💯_ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. سیدی را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند: « جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند. _جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. » _من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت علیه السلام باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شفا شفایش بدهید. _فرمودند: 🍂_« صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. » _برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد. ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم. _عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟ _حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟ عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم. فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که _فرمودند: _برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند. _در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد. » ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✅ 🔸من همیشه در کنار شما هستم_۱ یکی از اولیاء خدا فرموده اند: من با توجه به این حقیقت که اباالفضل العباس الگوی وفاداری و خوار نمودن نفس و جوانمردی و ایثار است به ساحت مقدس امام زمان ارواحنافداه متوسل شدم و از ایشان تقاضا نمودم همانگونه که حضرت عباس علیه السلام در کنار امام زمانش بودند٬ من هم همیشه در کنار شما باشم . ✨💫✨ _در عالم مکاشفه دیدم حضرت ولی عصر علیه السلام در مکانی مثل وسط دنیا ایستاده اند و 👈بر تمام عوالم و حالات مردم احاطه و تسلط کامل دارند ٬ به همان سادگی که انسان به انگشتری که در دست دارد٬ احاطه کامل دارند. ✨💫✨ _در آن حال "معنای قطب عالم امکان" برایم روشن شد٬ *ایشان بر تمام مردم و اعمالشان نظارت داشتند* و من خودم را در کنارحضرت دیدم که ایستاده ام دست به دامان ایشان شدم و خواهش کردم که همیشه درکنارشان باشم و به هیچ عنوان ازمن جدا نشوند.. ......... 💠سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات💠  ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
🔴 🌠 نتیجه توسل به حضرت‌ زهرا حواله به امام زمان "سلام‌الله‌علیهما" 📄 تمام اموالش را از دست داده بود و همه‌ی امیدش به لطف امام زمان "سلام‌الله‌علیه" بود و به همین خاطر شش ماه در مسجد جمکران مقیم شد. شبی در یکی از حجرات مسجد جمکران سخت مریض شده بود و احساس می‌کرد که دیگر قدرت بر حرکت ندارد.. نصفه‌های شب بود که از پنجره دید نور عجیبی ساطع است و این نور به قدری وسیع بود که تمام اطراف را روشن نموده و این نور همچنان شدت کرد تا آنکه ناگهان متوجه شد که کسی پشت در حجره ایستاده و آن نور از اوست! هرطور بود برخاست و دید سیدی با عظمت و جلالت عجیبی وارد اتاق شد و سلام کرد و جواب داد و از اُبهت او نتوانست چیزی بگوید، ولی متوجه شد که او حضرت بقیة‌اللّه روحی‌فداه است! آن حضرت فرمودند: چون متوسل به حضرت فاطمه زهراء "سلام‌الله‌علیها" شده‌ای، جده‌ام حضرت صدیقه کبری "سلام‌الله‌علیها" شفیعه شده‌اند نزد رسول اکرم "صلی‌اللّه‌علیه‌وآله" و آن حضرت به من حواله فرموده‌اند که من حاجتت را بدهم! سپس فرمود: هرچه زودتر حرکت کن و به وطنت برگرد که زن و بچه‌ات منتظرت می‌باشند و به آن‌ها سخت می‌گذرد و در آن‌جا کارت اصلاح شده است...! 📚 ملاقات‌باامام‌زمان‌سلام‌اللّه‌علیه،ملاقات٦٩،ص۱۹۸ 📚 جنات‌الفردوس،‌فصل‌دوم،ص۹۲ ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
🟢 ♨️راه کوتاه شدن غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🔸امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرمایند: «خداوند ۱۷۰ سال ظهور منجی بنی اسرائیل رو به خاطر دعا و تضرع دسته جمعی آنها جلو انداخت و مابقی غیبت منجی آنها را که حضرت موسی و هارون بودند رو بر آنها بخشید.» سپس فرمودند: «شما شیعیان هم اگر مانند بنی اسرائیل با ضجه و گریه دعای همگانی کنید خداوند فرج ما را خواهد رساند. اما اگر چنین نکنید این سختی،به نهایت مدّتش خواهد رسید.» 📚بحارالانوار ج۵۲ ،ص۱۳۱ 🔸حاج محمد علی فشندی می‌گوید: در مسجد جمکران قم اعمال را بجا آورده و با همسرم می آمدم. دیدم آقایی نورانی داخل صحن شده و قصد دارند طرف مسجد بروند. گفتم: این سید در این هوای گرم تابستان از راه رسیده تشنه است. ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد؛ پس از آنکه ظرف آب را پس داد گفتم: آقا شما دعا کنید و فرج را از خدا بخواهید تا امر فرجش نزدیک گردد. فرمود: « شیعیان ما به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند، اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد ». این را فرمود و تا نگاه کردم آقا را ندیدم. فهمیدم وجود اقدس امام زمان علیه السلام را زیارت کردم و حضرتش امر به دعا نموده است. 📚 شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 📌حالا این ما و این راهکار امام صادق علیه السلام برای بخشیده شدن مابقی غیبت… ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9