eitaa logo
آوای دل
202 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
714 ویدیو
13 فایل
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
••° مثل یک کنکوری آشفته از یک تست بد.. رتبه ام بالا و پایین میشود با چشم تو ..
از نیازم ناز و از ناز تـو می جوشد نیاز.. حیرتی دارم که معشوق توأم یا عاشقم؟!
... 🔹 تازه از جبهه برگشته بود ولی انگار خستگی برایش معنا نداشت. رسیده و نرسیده رفت سراغ لباس ها و شروع کرد به شستن. فردا صبح هم ظرف ها رو شست. مادرم که از کارش ناراحت شده بود خواهش کرد که این کارها رو نکنه، ولی یونس گوشش بدهکار نبود و می گفت: «خاله جون! این کارها وظیفه منه. من که هیچ وقت خونه نیستم، لااقل این چند روزی که هستم باید به خانمم کمک کنم.» شهید یونس زنگی آبادی ... منبع کتاب مهروماه
‏نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نكنی دیگر از آن كوچه گذر هم... بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!
باید این فاصله ها با تو به پایان برسد تا که این بغض فرو خفته به باران برسد غافل از حال دلت بودم و‌ دلتنگ شدی گله ای نیست اگر عشق به تاوان برسد بی گمان حادثه ای تلخ تر از رفتن نیست اندکی باش که این درد به درمان برسد می کشیدم همه جا ناز دل تنگت را تا قدمهای دلم باز به تهران برسد باز هم طعم دو سیب و عطش سرخ لبت خاطرات من و تو کاش به قلیان برسد من و خودکار و کمی فکر و خیالت کافیست حال یک شاعر دلتنگ به بحران برسد اینکه با دست خودت عامل دردت باشی مثل دردی است که یکباره به دندان برسد بی تو حال غزلم سخت پریشان شده است یک قدم مانده که تب کرده به هذیان برسد “بی خبر در بزن و سرزده از راه برس” تا در آغوش تو این عشق به سامان برسد حسینیان
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله! من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه برای من نگاه توفقط مانند آن لحظه است همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه وشاید من سر ازکاخ عزیزی درمی آوردم اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه مرا محروم کردی ازخودت این داغ سنگین بود چنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه
مرا به میخانه و شرب نابت راه بده ز آن میخانه و مستانه نابت راه بده دوش دیدم همه مست و عیش می خوری تو ز میخانه ی خود مرا جای بده نیک نیست میکده ای جز میخانه ی تو تو ز جای میکده به میخانه ات راه بده سروش
چه خلاف سر زد از ما که درِ سراي بستي بَرِ دشمنان نشستي، دل دوستان شکستي...
بی تو هر شب منم و گوشه ی تنهاییِ خویش پای در دامنِ غم، سر به گریبانِ ملال
از دور تماشا کن و از دور گذر کن  هرچند اسیرِ قفسم، باز پلنگم!🐯🐯
من که از یادِ تو بی خوابم عزیز... نوشِ جانت خواب راحت،شب بخیر... بومری
. ‌ از چشمانت رد شب را بیرون کن امروز صبح دیگری ست به لبهایت گلهای سرخ بزن گردنبندی از مرواریدهای دریا ناخن هایت را به رنگ دلم رنگ کن امروز صبح دیگری ست مطمئن باش من عاشق تو خواهم ماند تا باز شب بیاید و کهکشان راه شیری درون وجودت حلول کند